چرا آیتالله خامنهای با مذاکره و رابطه با آمریکا مخالف است؟
در اواسط سال ۱۳۵۹ زمانی که سردبیر «تهرانتایمز» بودم، به همراه هیأت تحریریهی روزنامه با آیتالله خامنهای رئیسجمهور ملاقات کردیم [سال در متن کتاب درست درج نشده، احتمالا منظور سال ۶۰ بوده است]. در جریان بحثها سوالی مطرح شد تا نظر او را دربارهی روابط با ایالات متحده بدانم. آیتالله اظهار داشت که بالاخره روزی میتواند روابط ما با آمریکا عادی شود، اما با گذشت زمان و با دیدن واکنشهای ایالات متحده به پیشنهادهای ایران. او به دلیل نگرانی نسبت به اتخاذ سیاست تغییر رژیم از سوی ایالات متحده، رویکرد محتاطانهای داشت
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ «ایران و ایالات متحده» به قلم سید حسین موسویان توسط نشر پارسه منتشر شد. نسخهی نخستین کتاب حاضر در سال ۲۰۱۴ به زبان انگلیسی، در ایالات متحده تالیف و توسط انتشارات بلومزبری به صورت همزمان در نیویورک و لندن منتشر و تجدید چاپ شده، در واقع این برگردانِ فارسی، چاپ سوم کتاب به است.
دربارهی پیشینهی روابط ایران و آمریکا و نیز روابط امروز دو کشور سخن زیاد رفته است اما این کتاب به قلم سید حسین موسویان اثری متفاوت است؛ چون از سوی فردی نگارش شده که به عنوان مدیرکل پیشین اروپای غربی وزارت امورخارجه و در جایگاه اولین سفیر جمهوری اسلامی در آلمان متحد تا عضویت در تیم مذاکرهکنندهی هستهای، مسئول کمیتهی سیاست خارجی شورای عالی امنیت ملی و معاومت مرکز تحقیقات استراتژیک و همچنین ده سال تدریس در دانشگاه پرینستون (آمریکا) مشاغلی مهم و حساس را تجربه کرده است.
موسویان در این کتاب علیرغم کالبدشکافی عمیق ماهیت خصمانهی روابط تهران واشنگتن در قالب علل خصومت و همچنین روایت صریح رویدادهای کمتر بازگوشده به مثابهناگفتههای روابط دوجانبه، میکوشد با ارائهی درکی متقابل نسبت به دغدغههای چندبعدی دو کشور و خصوصا طرف ایرانی، راهبردی گام به گام در جهت مصالحهی ایران و آمریکا بر مبنای کاهش هزینههای دشمنی و منافع مشترک ارائه دهد.
کتاب با مقدمهی توماس پیکرینگ یکی از برجستهترین دیپلماتهای ایالات متحده و معاون پیشین وزارت امور خارجهی این کشور آغاز میشود. پیکرینگ ضمن معرفی و ارزیابی اجمالی این اثر با تمرکز ویژه بر برنامهی هستهای ایران به مثابه قلب اختلاف ایران و آمریکا، روایتها، تحلیلها، راهکارها و در کل محتوای این اثر را برای رهبران جهان غرب و خصوصا ایالات متحده از منظر یک سیاستمدار کهنهکار آمریکایی درخور توجه و بسیار مفید قلمداد میکند.
حسین موسویان در این کتاب با بیان نقدهایی جدی نسبت به راهبرد سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی، با اتخاذ رویکردی واقعبینانه نسبت به منافع ایران، تحقق حداکثری منافع ملی را به مثابه فرایندی استراتژیک توصیف میکند که در قالب ایجاد توازن در سیاستِ نگاه به شرق و غرب از سوی تهران قابل حصول است.
بر این مبنا فصل اول چگونگی روابط ایران و آمریکا را در دوران قاجار و سلطنت پهلوی مورد ارزیابی قرار میدهد. فصل دوم با تمرکز بر انقلاب اسلامی ایران و حادثهی گروگانگیری چگونگی تحول ماهوی در روابط دوجانبه را تبیین میکند. فصل سوم نقش و رویکرد آمریکا نسبت به جنگ ایران و عراق را بررسی میکند و از روند تعمیق خصومت فیمابین سخن میگوید. فصل چهارم به اقدامات مصالحهجویانهی ایران در دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی میپردازد و همچنین نگرش آیتالله خامنهای را در قامت رهبر انقلاب نسبت به این مهم بازگو میکند. فصل پنجم با بررسی رویکرد دولت اصلاحات به تعامل با غرب، روند پیچیدهی مذاکرات هستهای را تشریح میکند. فصل ششم که شامل جنجالیترین دوران زندگی نگارنده است، تلاشهای پنهانی دولت نهم و دهم را نسبت به عادیسازی روابط با ایالات متحده در قالب اهداف و تاکتیکها آشکار میکند. فصل هفتم ماهیت منازعه را از نگاه طرف ایرانی و آمریکایی ارزیابی کرده و رویدادهای پیدا و پنهان روابط خارجی ایران را مورد بازخوانی قرار میدهد. فصل هشتم در قالب نقشهی راه میکوشد در کنار معرفی تبعات و پیامدهای استمرار خصومت، نتایجهای مثبت مصالحه را نیز در سه سطح ملی، منطقهای و بینالمللی ارائه نماید و همچنین راهبردی گام به گام اما نتیجهمحور را بر اساس علل و عوامل مناقشه در راستای حل و فصل مسالمتآمیز بحران عرضه کند.
چرا آیتالله خامنهای با مذاکره و رابطه با آمریکا مخالف است؟
«چرا آیتالله خامنهای با مذاکره و رابطه با آمریکا مخالف است؟» عنوان ششمین مطلب فصل پنجم کتاب «پیدایش جنبش اصلاحات در ایران» است. پرسشی که موسویان در اینجا برای عنوان مطلب برگزیده در واقع پرسش ایرانیان بیشماری است، ایرانیانی که دلنگران چشم به مذاکرات هستهای دوختهاند تا کی به سرانجام رسد، بلکه گوشهای از گرههای کور اقتصادیشان باز شود. موسویان چهار عنصر مهم را به عنوان دلایل مخالفت رهبر انقلاب با مذاکره و رابطه با ایالات متحده نام میبرد. به دلیل اهمیت متن عین مطلب موسویان را در این باره در پی میخوانید:
به منظور درک اندیشهی سیاسی رهبر انقلاب، بسیاری از کارشناسان بهخصوص کارشناسان آمریکایی به سخنرانیهای وی استناد میکنند. صرف نظر از صحت و سقم گزارشها، برخی اوقات یک رهبر سیاسی بیانات خود را با هدف رضایت خاطر برخی گروهها یا به حرکت واداشتن حامیان و مردم خود اظهار میدارد. ممکن است او این کار را برای رفع نگرانیها و حفظ موقعیت کشورش در برابر دشمنانش انجام دهد. برخی اوقات اظهارات او میتواند تحت تاثیر یا در پاسخ به حملهها یا انتقادها باشد تا سخنان گذشته و اقدامهای خاص او را توجیه کند.
آنچه در اینجا ارائه میشود تجربهی ۲۵ سال گذشتهی من از آیتالله خامنهای را منعکس میکند. این تجربه شامل دیدارها با وی و بحث با بسیاری از افراد عالیرتبه در ایران شامل روسای جمهور سابق ایران رفسجانی و خاتمی، اعضای شورای عالی امنیت ملی، چندین وزیر و چهرههای عالیرتبهی مذهبی است.
در اواسط سال ۱۳۵۹ (سال در متن کتاب درست درج نشده، احتمالا منظور سال ۶۰ بوده است) زمانی که سردبیر «تهرانتایمز» بودم، به همراه هیأت تحریریهی روزنامه با آیتالله خامنهای رئیسجمهور ملاقات کردیم. در جریان بحثها سوالی مطرح شد تا نظر او را دربارهی روابط با ایالات متحده بدانم. آیتالله اظهار داشت که بالاخره روزی میتواند روابط ما با آمریکا عادی شود، اما با گذشت زمان و با دیدن واکنشهای ایالات متحده به پیشنهادهای ایران. او به دلیل نگرانی نسبت به اتخاذ سیاست تغییر رژیم از سوی ایالات متحده، رویکرد محتاطانهای داشت.
این واقعیت که رهبر انقلاب بیتردید قدرتمندترین چهرهی سیاسی ایران است، به این معنا نیست که نظام سیاسی ایران از تاثیر دیگر نیروهای عامل در نظام پیچیدهو دائما در حال تغییر جناحهای اجتماعی و سیاسی و در حال کشمکش، در امان است. ایران ساختار اجتماعی و سیاسی نادری دارد که توسط دو اردوگاه به شدت مخالف یکدیگر تشکیل شده است: عملگرایان و سنتیها. این نیروها کشمکش بین دو تفکر را درون یک تمدن شکل میدهند.
دیدگاههای آیتالله خامنهای تنها عاملی نیست که سیاست خارجی ایران را پیش میبرد. برای مثال، تفاوت آشکاری میان سیاستهای انعطافپذیر خاتمی در موضوع هستهای و سیاستهای تهاجمی و آشتیناپذیر احمدینژاد در نخستین دورهی ریاستجمهوری او وجود داشت.
چهار عنصر مهم و مرتبط با یکدیگر تلقی آیتالله خامنهای از ایالات متحده را شکل میدهد:
نخست: اینکه وی قبل از هر چیز بر این باور است که صرف نظر از همهی افت و خیزها در روابط ایران و آمریکا، هدف اصلی واشنگتن سرنگونی نظام اسلامی ایران و سلطهبر آن در قالب یک مستعمره است، همانند چیزی که در دورهی شاه و پس از کودتای ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. آیتالله خامنهای بر این عقیده است که مهم این نیست کدام مکتب فکری و حزب و قدرت و کدام فرد رئیسجمهور است، ایالات متحده با تمام توان در صدد از بین بردن جمهوری اسلامی است. نتیجهای که او از سیاستها، گفتارها و رفتارهای آمریکا میگیرد این است که ایالات متحده از اشتیاق و آرزوی خود برای تغییر رژیم ایران کوتاه نخواهد آمد، مگر اینکه حکومت فعلی ایران اصول، اعتقادات مذهبی، ساختار سیاسی و استقلال خود را به آمریکا تسلیم کند. حمایت ضمنی آمریکا از حملهی صدام حسین، تامین نیازهای مادی او، عملیات پنهان، حمایت از گروههای متخاصم و مخالفان جمهوری اسلامی (شامل حمایتهای مالی)، به رسمیت نشناختن حق غنیسازی صلحآمیز اورانیوم تحت نظارت اِنپیتی و تحریمهای فلجکننده و مداخلهجویانهی اقتصادی همه از سوی آیتالله خامنهای به عنوان تلاشهایی انکارناپذیر نگریسته میشود که برای خاتمه دادن به حیات جمهوری اسلامی توسط آمریکا فراهم آمده است. او بر این عقیده است که هدف اولیهی آمریکا تضعیف دولت جمهوری اسلامی از طریق ناآرامیهای داخلی و در نهایت تغییر رژیم است.
[دوم:] دومین عنصری که موضع آیتالله خامنهای در برابر ایالات متحده را شکل میدهد، اعتقاد استوار او به این مهم است که سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و به ویژه در رابطه با ایران، شدیدا تحت سلطهی لابی اسرائیل است. از نظر وی رئیسجمهور آمریکا هیچ اختیاری بر سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه ندارد. او در عجب است که روسای جمهور آمریکا و دیگر مقامهای عالیرتبهی آمریکای هر سال در اجلاس سالانهی کمیتهی روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آپیک) حضور مییابند تا به درخواست لابی طرفدار اسرائیل و برای دلگرمیآنها، آنچه را برای تضعیف دولت ایران انجام دادهاند تشریح کنند. اگرچه در داخل نظام، اجماع کلی دربارهی نفود اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه وجود دارد، برخی نیز قویا چنین استدلال میکنند که این صهیونیستها هستند که سیاست خارجی آمریکا را تعیین میکنند و نه آمریکاییها.
[سوم:] سومین عنصر شکلدهندهی تلقی رهبر انقلاب از ایالات متحده بیاعتمادی فوقالعاده نسبت به سیاستهای آمریکاییهاست. مدارک ضبطشده توسط دانشجویان پس از اشغال سفارت آمریکا این موضع سیاستمداران ردهبالای ایران از جمله آیتالله خامنهای را توجیه میکند. بر اساس این مدارک، سفارتخانهدرگیر جاسوسی و تشویق ارتباطات پنهان با اعضای دولت جدید و ارتش بوده است.
[چهارم:] در نهایت اینکه آیتالله خامنهای به حکومت آمریکا و نظام آن به عنوان نظامی معتاد به استکبار مینگرد. او احساس میکند اگر کشور قدرتمند نباشد، آنگاه رابطهی ارباب رعیتی تنها رابطهای است که آمریکا آمدگی پذیرفتن آن را دارد.
بسیاری بر این عقیدهاند که نظام ایران نظام روحانیسالار است و توسط نیروی محرک مذهب به حرکت درمیآید. باید گفت این ارزیابی نیز غلط است. زیرا در لایههای زیرین مذهبی، حکومت ایران عمیقا ملیگراست. مذهبیها و غیرمذهبیها در ایران به کشور خود به عنوان کشوری بزرگ مینگرند که مهد تمدن است. همچنین، فرهنگ و تاریخی غنی و نقشی مثبت در جهان و در بسیاری از حوزهها از جمله دانش، پزشکی، نجوم، ریاضیات، هنر و موسیقی دارد. تمام این ویژگیها موجب ناسیونالیسم بلندمرتبهای شده است که مورد احترام ایرانیان است؛ بنابراین زمانی که کنگره یا دولت آمریکا تلاش میکند با استفاده از تهدید و ارعاب یا تحقیر دولت ایران و با تکرار بیپایان شعارِ «همهی گزینهها روی میز است» و دیگر لفاظیهای دیگر ایران را آزار دهد، حس قوی «غرور ملی» ایرانیان را میرنجاند. چنین رفتاری از سوی برخی از آمریکاییها این دیدگاه آیتالله خامنهای را تقویت میکند که ایالات متحده به دنبال رابطهای متوازن و برابر نیست یا به قول رهبری، آمریکا به دنبال رابطهی ارباب رعیتی است.
در عین حال و با وجود دیدگاه بدبینانهی آیتالله خامنهای نسبت به آمریکا، رفسنجانی و خاتمی آشکارا به دنبال مصالحه با آمریکا بودند. رفسنجانی برای رسیدن به این هدف به سختی مبارزه کرد، از سرگیری رابطه با واشنگتن در صورتی که سیاستهای آمریکا واقعا اصلاح شود، با اهداف ایران مغایرتی ندارد. رفسنجانی تمام تلاش خود را کرد تا به بحران گروگانگیری در لبنان خاتمه دهد، با این امید که جورج بوش به تعهد خود و سیاست «حسننیت، در برابر حسننیت» پایبندی نشان دهد، اما موفق نشد. تحت مدیریت خاتمی، ایران به ایالات متحده در افغانستان با امید به اقدامی متقابل کمک و معاملهای بزرگ را پیشنهاد کرد که توسط دولت جورج بوش رد شد.
ممکن است برخی استدلال کنند پیشنهادهای رفسنجانی و خاتمی کماهمیت بودند، زیرا میتوانست توسط رهبر انقلاب وتو شود، اما اگر آنها این پیشنهادها را بیثمر میدانستند، آنها را مطرح نمیکردند. هر دو رئیسجمهور بر این عقیده بودند که اگر بتوانند با تشویق آمریکا و برخی اقدامهای دوستانه، راهی برای کاهش سطح بیاعتمادی بیابند، آیتالله خامنهای دربارهی روابط ایران و آمریکا انعطاف نشان خواهد داد.
آیتالله خامنهای اگرچه بدبین و بیمیل است، اما تلاشهای آشتیجویانهرا مسدود نمیکند. در واقع وی مکررا تاکید داشته که بیان نکرده است رابطه با ایالات متحده برای همیشه قطع خواهد ماند. آیتالله خامنهای استدلال میکند که هدف ایالات متحده از گفتوگوی دوجانبه با ایران عملا از علاقه به حل مسائل و رفع منازعه بین دو کشور نشأت نمیگیرد. او بر این باور است که اگر ایالات متحده احساس کند ایران در پی تسلیم شدن نیست، آنگاه از این مذاکرات در جهت تهدید، ارعاب و در نهایت از میدان به در کردن رقیب استفاده میکند. وی از این نگران است که رسانههای قدرتمند آمریکایی قادرند وضع را بدتر هم بکنند و با تحقیر انقلاب و ایرانیها و در نتیجه تخریب توانمندی ایران به عنوان مهمترین کشور ضداستعمارگری در جهان اسلام، چهرهی جمهوری اسلامی را مخدوش کنند، بنابراین بر این موضع است که هرگاه ایران صد درصد از تغییر موضع ایالات متحده مطمئن نباشد، نباید ریسک تحقیر در مذاکرهای دوجانبه را بپذیرد که نتیجهی آن از قبل معلوم است.
آیتالله خامنهای نسبت به این واقعیت که برخی تحلیلگران امنیتی نیز آن را متذکر میشوند آگاه است که هرگونه ترمیم رابطه با ایالات متحده میتواند به سادگی فرصتی برای دستگاههای جاسوسی آن کشور برای نفوذ به ایران فراهم کند؛ نظریهای که جدا از طرز تفکر آیتالله خامنهای، کودتای ۱۳۳۲ و مدارک کشفشده از سفارت آمریکا نیز به آن اعتبار میدهد. رهبر انقلاب میگوید:
«ایالات متحده زمانی مبادرت به جنگ با عراق کرد که واشنگتن پیوندهای سیاسی با بغداد داشت. پیوندهای سیاسی با ایالات متحده در نهایت راه را برای نفوذ جاسوسان ایالات متحده به کشور هموار میکند، بنابراین روابط سیاسی با واشنگتن برای ملت ایران مفید نیست.»
به عقیدهی من، یکی از موانع کمتر مورد توجه در مسیر عادیسازی روابط ایران و ایالات متحده، به قول رهبر انقلاب، موضوع تهاجم فرهنگی است. بخش بزرگی از محافظهکاران شامل تودههای حامی نهاد ولایت فقیه که رهبری مظهر و نماد آنان است، در برابر ارزشهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی لیبرال غرب مقاومت میکنند. به دلیل اینکه اصول دینی آنها با فرهنگ غربی که در آن آزادی جنسی، مصرف الکل و برهنگی زنان و جدایی مذهب و سیاست مجاز است، به شدت در تضاد است. این سنتگرایان بر این باورند که ایالات متحده فرهنگ غربی را عمدا در میان جوانان ایرانی به منظور تخریب باورهای دینی و در نهایت تضعیف نفوذ نظام الهی ایران تبلیغ میکند.
نخبگان حاکم بر ایران شامل رهبر انقلاب تردیدی ندارند که شبکههای متعدد فارسیزبان تلویزیونی، به ویژه در ایالات متحده، که مستقیم یا غیرمستقیم تحت حمایت دولت آمریکا هستند، کانال اصلی تهاجم فرهنگی علیه جامعهی ایران هستند. این منطق با ۵۷ میلیون دلار بودجهای که آمریکا در سال ۱۳۸۶ به توسعهی پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی تخصیص داد، به شدت تقویت میشود، اقدامی که موجب خشم ایران نیز شد.
برخی استدلال میکنند واکنشهای خصمانه نسبت به تهاجم فرهنگی آمریکا که نخبگان حاکم بر ایران ابراز میکنند، بخشی از استراتژی جنگ سرد است تا حفظ ارزشهای مذهبی با چالش مواجه نشود که در نهایت این رویکرد نیز با قدرت مرتبط است، اما حقیقت این است که به جز امام خمینی و حلقههای محدودی از پیروان وی، اکثریت بزرگی از روحانیون تا نیمهی دههی ۱۳۵۰ غیرسیاسی بودند و نه از شاه حمایت و نه آشکارا با وی مخالفت میکردند اما به تدریج به دلیل تبلیغ غربی شدن و سقوط اخلاقی کشور به انقلاب پیوستند.
آیتالله خامنهای به تهاجم هدفدار فرهنگی به عنوان بخشی از پروژهی تغییر رژیم مینگرد، اما برخی سنتگرایان افراطی اظهار میدارند که صرف نظر از عامل تغییر رژیم، عادیسازی رابطه با آمریکا به توسعهی بازرگانی و تجارت و در نتیجه به بازدید ایرانیهای بیشتری از ایالات متحده و برعکس منجر خواهد شد. نتیجهی چنین بدهو بستانی به ظهور تکنوکراتهای غربزدهای منجر میشود که در قالب نیروی تاثیرگذاری در جامعهی ایران ظاهر خواهند شد و در نهایت با قدرت حاکم به چالش خواهند پرداخت اما با این همه مقام رهبری هیچ مخالفتی با روابط مردمی ایران و آمریکا ندارد. صص ۲۵۰-۲۵۴
سید حسین موسویان با همکاری محمدرضا بیگدلی، «ایران و ایالات متحده؛ (نگاهی از درونِ گذشتهای شکستخورده و مسیری به سوی مصالحه)»، تهران: پارسه، چاپ نخست، ۱۴۰۰، بها: ۱۷۹ هزار تومان.