هیس! اقتدارگرایی ناراحت میشود
حسین نورانی نژاد فعال سیاسی اصلاح طلب: سهم تفریط، سهم توجیهگری، سهم مقصرسازی بی مبنا از کسانی که حقوقشان را منطقی و مسالمتآمیز مطالبه کردهاند، سهم محافظهکاری و بزک اقتدارگرایی، در ایجاد حس بحران دستاورد و اعتمادسوزی و سرخوردگی جامعه مدنی به مراتب بیشتر بوده است. و عجیب آنکه هنوز عدهای دنبال مقصران تندرو در بین نه فقط براندازها، که میان مسالمتجوترین و قانونگراترین منتقدان وضع موجود میگردند.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ حسین نورانی نژاد فعال سیاسی اصلاح طلب، در یادداشتی به حصر مهندس میرحسین موسوی، دکتر زهرا رهنورد و حجت الاسلام کروبی پرداخت و در امتداد نوشت : حدود چهار هزار روز از حصر گذشت در حالی که سر و صدای زیادی دربارهاش نیست، کسی فشار نمیآورد، تجمعی برای رفع آن شکل نگرفته و خلاصه مثل بسیاری دیگر از روزهای این چهار هزار روز، فضا آرام است ولی تئوری آنهایی که بارها و بارها در این مدت گفتند هیس! تا صاحبان قدرت ناراحت نشوند و تلقی رفع حصر از سر ضعف غرورشان را خدشهدار نکند، محقق نشده است.
شاید تداوم فشارهای اجتماعی هم منجر به این هدف نمیشد، شاید هم میشد، که در نتیجهگیری این نوشته تاثیری ندارند. نکته محوری در این یادداشت کوتاه، افزودن شاهدی دیگر بر انبوه شواهدی است که ثابت میکند “بنبست موجود حاصل تندروی اصلاحطلبان و منتقدان نیست”. چه، برای حدود ۸سال، بخش زیادی از مردم و فعالان از جنبش اعتراضی سبز به نرمالیزاسیون بهبودخواه بنفش عدول کردند، در همه انتخابات مختلف حضور یافتند و در همه آنها شعار رفع حصر را سر دادند، اما نتیجه نداد. اعتمادسازی از آن بهتر؟ نه. نتیجه؟ تقریباً هیچ.
هر بار حرکتی سیاسی یا اجتماعی برای اعتراض به حصر شد، عدهای دوره افتادند که وا اعتدالا و وا منطقا، همین هفته بعد قرار بود حصر را بشکنند، عید غدیر و قربان قرار بود برویم عید دیدنی محصورین، ولی باز عدهای تندرو خرابش کردند! حالا وقتش است که بپرسیم چرا آن لابیمنها از این همه اعیاد و مناسبتهای در سکوت و رخوت مطلوبشان برای حل مساله حصر استفاده نکردند؟
اقتدارگرایی همواره مخالفانی دارد که با چهرهای عاقلانه، عملا در حال توجیه آن هستند. مثل آنها شبیه عضوی تحت خشونت در یک خانواده است که وجدانش از سکوت در برابر ظلمی که میبیند و غرورش از قدرتی که برای دفاع از خود ندارد، آسیب دیده ولی مکانیسم دفاع روانیاش این شده که بگردد لابلای سالها رنجی که برده، لحظهای از آخ گفتن و فریاد زدن خود را به یاد بیاورد، آن را عمده کند و نتیجه بگیرد که من هم در ایجاد این وضعیت با تندرویهایی که داشتم مقصرم! و این را به همه دوستان و آشنایان و فامیل میگوید که پذیرش ظلم که خود یکی از عوامل ایجاد این وضعیت بوده را توجیه کند.
این حرف به معنای توجیه برخی افراط و تندرویها نیست. به معنی این هم نیست که هیچ گاه تندروی نشده است. اما سهم تفریط، سهم توجیهگری، سهم مقصرسازی بی مبنا از کسانی که حقوقشان را منطقی و مسالمتآمیز مطالبه کردهاند، سهم محافظهکاری و بزک اقتدارگرایی، در ایجاد حس بحران دستاورد و اعتمادسوزی و سرخوردگی جامعه مدنی به مراتب بیشتر بوده است. و عجیب آنکه هنوز عدهای دنبال مقصران تندرو در بین نه فقط براندازها، که میان مسالمتجوترین و قانونگراترین منتقدان وضع موجود میگردند.