نقدی بر استراتژی دولت سیزدهم در مورد مذاکرات هسته ای : رفع تحریم یا دفع بحران
برای روشن تر شدن ذهن مخاطب درباره این نوشتار، به این مسئله اشاره میکنیم که نویسنده این سطور از منظری اصولگرایانه ( ذهنیت کارگزاران دولت فعلی) به پرونده هسته ای و بازگشت به میز مذاکرات توسط ایران نگاه میکند. در اصل در یک فهم پدیدارشناسانه سعی میکنیم تا انتقادات خود را به روند سیاسی فعلی در مذاکرات با درکی همدلانه با نگاه اصولگرایان به این امر همراه سازیم.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ برای روشن تر شدن ذهن مخاطب درباره این نوشتار، به این مسئله اشاره میکنیم که نویسنده این سطور از منظری اصولگرایانه ( ذهنیت کارگزاران دولت فعلی) به پرونده هسته ای و بازگشت به میز مذاکرات توسط ایران نگاه میکند.
در اصل در یک فهم پدیدارشناسانه سعی میکنیم تا انتقادات خود را به روند سیاسی فعلی در مذاکرات با درکی همدلانه با نگاه اصولگرایان به این امر همراه سازیم.
رئیس جمهور در چند سخنرانی که با محتوای مسئله احیای برجام ارائه دادند، راهبرد اصلی تهران در بازگشت به میز مذاکرات را با هدف رفع تحریم های ایالات متحده علیه ایران عنوان کردند، همین گفتار به عنوان راهبرد اصلی توسط امیر عبداللهیان وزیر خارجه و علی باقری معاون سیاسی وزیر و مسئول مذاکرات در دیدار با مسئولان اروپا و روسیه هم تکرار شد.
بنظر میرسد که علاوه بر این مسئله، نکات دیگری هم مدنظر تیم ایرانی هست که هنوز به شکلی واضح بیان نشده است و عدم بیان دقیق خواست ها توسط تیم جدید مذاکره کننده بیش از آنکه تلاشی برای اختفای استراتژیک طرح های مذاکراتی تهران باشد، ماحصل عدم آگاهی تیم جدید مذاکره کننده از اهمیت مذاکرات پیش رو است، این امر خود را در کلافگی چین و روسیه به عنوان شرکای استراتژیک ایران( مسئله ای که در ایران جا افتاده است) هم نشان می دهد. تیم جدید مذاکره کننده در اقناع پکن و مسکو در مورد اولویت ها و خواست های جدید خود هم ناتوان بوده است.
اگر خروجی در خواست دولت سیزدهم در مورد مذاکرات آتی را جمعبندی ۴ طیف دبیر خانه شورای عالی امنیت ملی، مجلس شورای اسلامی، دولت مستقر و در نهایت گروه های سیاسی خارج از دولت که به نوعی در برآمدن آن نقش داشتند بدانیم، به راحتی میتوان به تعارض فکری این ۴طیف در تحلیل روند سیاسی مطلوب در آینده، پی برد.
تجربه برجام و خروج امریکا از این قرارداد اولین مواجهه تهران با پیمان شکنی های واشنگتن نبود، بیانیه الجزایر در ١٩٨١ که با وساطت الجزایر بین تهران و آمریکا با هدف اتمام بحران گروگانگیری صورت پذیرفت، دارای یک بند مهم بود که هیئت ایرانی با مدیریت بهزاد نبودی از طرف آمریکایی خواست و طرف مقابل به ریاست معاون وقت وزیر خارجه آمریکا (وارن کریستوفر) به آن تن داد، اما بعدها آمریکایی ها از اجرای آن سرباز زدند.
در بندهای دوم بیانیه آمده است که :
ایالات متحده آمریکا متعهد میشود در امور داخلی ایران (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) مداخله نکند.
اما بعد از روی کار آمدن دولت جدید با ریاست جمهوری ریگان، ایالات متحده از این امر عدول نمود.
رابطه تهران و واشنگتن در مرحله ای قرار گرفته است که هیچ قرارداد و پیمانی حتی تحت مفاد منشور ملل متحد و قطعنامه های الزامی شورای امنیت نمیتواند از شدت تنش آن بکاهد.
برجام بزرگترین قرارداد خلع سلاح در حوزه هسته ای بعد از تصویب NPT است، که با قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت دارای الزام اجرایی برای تمام کشورهای عضو سازمان ملل است، در بخشی از این قطعنامه از کشورهای مختلف دعوت شده تا ایران را در استفاده از مزایای اقتصادی برجام همراهی کنند، امری که در همان زمان با عدم علاقه دولت اوباما که برجام را یک آغاز در راستای سلسله مذاکرات متعدد برای حل آنچه آمریکایی ها معمای ایران مینامند و بعدتر خروج غیرقانونی دولت ترامپ از قرارداد دچار سکته شد.
جمهوری خواهان چندوقت پیش با ارائه بیانیه ای تهران را تهدید کردند که در صورت موفقیت در انتخابات میان دوره ای کنگره با ارائه طرحی در مجلس هرگونه موافقت نامه میان دولت بایدن با ایران را ناکام خواهند گذاشت.
هرچند بسیاری از کارشناسان سیاسی اعتقاد دارند که بدون دست یافتن به طرحی دوحزبی نمیتوان به احیای مجدد برجام هم امید بست، اما این پیشنهاد به نوعی نادیده گرفتن اختلافات سیاسی اساسی در خود آمریکا است.
وضعیت حقوقی رابطه بین ایران و آمریکا نه یک جنگ کامل اما مخاصمه ای است که دامنه ای از تحریم ها و ضربات امنیتی متعدد را شامل میشود.
تاکتیک نه جنگ و نه مذاکره برای عبور از دوره سیاست فشار حداکثری ترامپ موفقیت آمیز بود اما در دوره جدید و با توجه به تغییرات سیاسی و خروج آمریکا از منطقه غرب آسیا، تهران نیازمند بازنگری در تاکتیک سیاسی خود است.
قطعا چشم انداز ایران و آمریکا نسبت به مسئله امنیت در منطقه غرب آسیا از اختلافات عمیقی رنج میبرد و دو کشور به گسل های امنیتی و پتانسیل های آشوب در این منطقه نگاه دگرگونه ای دارند.
به همین جهت تا زمانی که این دو نگاه به یکدیگر نزدیک نشوند نمیتوان امیدی بر کم تر شدن اختلافات حتی به میزانی ناچیز را داشت.
این مسئله نشانگر آن است که قبل از هرگونه قرارداد حقوقی که دارای ضمانت های بین المللی باشد ما نیازمند فهمی سیاسی از مشکل و مذاکراتی سیاسی هستیم.
از همین دریچه تهران میتواند آغاز گر روندی سیاسی در راستای کم کردن و یا حتی ترک مخاصمه با واشنگتن باشد.
ترک مخاصمه به معنای به رسمیت شناختن و مشروعیت بخشی به سیاست های آمریکا در منطقه خاورمیانه نیست و از طرفی میتواند درآمدی قابل قبول برای هر دوطرف در رسیدن به یک وضعیت موازنه ولو به شکلی سیاسی و بدون سازوکار حقوقی باشد.
این راهبرد دقیقا همان برنامه ای است که آمریکا در دوران ریاست جمهوری نیکسون و با مدیریت کیسینجر تحت عنوان تنش زدایی دربرابر شوروی در پیش گرفت.
برنامه هسته ای ایران از زمان آغاز بحران در اوایل دهه ٨٠شمسی بیش از آنکه مسئله ای فنی باشد، برنامه ای سیاسی بود که با استفاده از زبان هراس سعی کرد تا ایران را دریک برنامه امنیتی سازی به عنوان تهدیدی بالقوه برای امنیت منطقه ای و جهانی معرفی نماید.
به همین جهت تلاش برای حل مناقشه هسته ای به عنوان یک مسئله فنی در قالب برنامه خلع سلاح تا زمان دست یافتن به یک فهم سیاسی از مسئله و تلاش برای کم کردن سطح مخاصمات به موفقیت پایداری دست نخواهد یافت.
گفتار سیاسی تهران در دور جدید مذاکرات نه حول محور رفع تحریم، بلکه میباید بر مبنای دفع تهدید سامان یابد. دفع تهدید به معنای کم کردن مخاصمه، رسیدن به یک تفاهم شفاهی در مورد خطوط قرمز تهران و کمک به کم کردن فشار اقتصادی بر ایران باشد.
منبع: سایت دیده بان ایران