استاد جغرافیای سیاسی: تهدید مرزهای شرق و شمالغرب ایران یک بستۀ امنیتی مشترک با تاکید بر پانترکیسم است
استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی: هدف آنکارا وصل کردن ترکیه به آسیای مرکزی و از آنجا به چین است تا بتواند علاوه بر تحقق رویای توران بزرگ در ایدئولوژی پانترکیسم، بیشترین سهم را به دست آورَد.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ جمعه 23 مهرماه سالجاری برنامهای با عنوان «ارس در آتش؛ واکاوی مناقشات اخیر در قفقاز» با حضور کارشناسان این حوزه به همت موسسۀ «ندای آذرمهر ایرانیان» برگزار شد. دکتر عطاالله عبدی -دانشیار گروه آموزشی جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی- یکی از سخنرانان این برنامۀ تخصصی بود که مشروح سخنان وی در ادامه میآید:
عبدی در ابتدا با اشاره به اهمیت بالای تحولاتی که در مرزهای غرب و شمالغرب ایران رُخ میدهد، گفت: «این تحولات را باید از زاویۀ تحولات کلان در نظام جهانی و حتی تغییرات در حوزههای ژئواستراتژیک جهانی ببینیم. یعنی بحث این نیست که فقط ما در یک گوشهای داریم یک مشکلی پیدا میکنیم و همۀ بازیگران نیز صرفاً در همین منطقه هستند و دیگران هیچ حضوری ندارند. بحث خیلی مفصل و خیلی پیچیده و دارای لایهها و سطوح بسیار متنوع و پیچیدهای است. ما امروزه شاهدیم که تحولات ژئوپولتیک جهانی از «محور آتلانتیک» در حال بازگشت به «محور پاسفیک» است که این مهم، ریشه در قدرتیابی و ظهور چین به عنوان یک حوزۀ قدرت جدید در نظام ژئواستراتژیک جهانی است. یعنی چین توانسته خود را به عنوان یک بخش از حوزۀ ژئواستراتژیک در دنیا تعریف کند و این مساله قاعدتاً میتواند تهدیدی برای قدرت سنتی دریایی امروز که نمایندگی آن را ایالات متحده دارد باشد. از سویی آمریکا نیز در حال سبُکسازی حضور سنتی خود در منطقه است؛ یعنی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، وجود احتمال قوی برای خروج نیروهایش از عراق و سوریه در آیندهای نه چندان دور و حتی خارج کردن موشکهای کاستریوز از عربستان، جملگی گویای این است که ایالات متحده دیگر آن تمرکزی را که بعد از جنگ جهانی دوم در جنوب غرب آسیا و در خاورمیانه داشت، به شیوۀ قبل ادامه نخواهد داد. همچنین شما تغییراتی را در اهمیت استراتژیک نفت دارید میبینید. نفت امروزه مانند گذشته اهمیت راهبردی را ندارد. از سویی ظهور منابع جدید «نفت شِل» در ایالات متحده و حتی چین که این کشورها را امروز به عنوان کشورهای خودکفا در آیندۀ صنعت نفت جهان معرفی میکند. از سویی دیگر توسعۀ فنی روزافزون در بحث استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، ارزش و اهمیت سنتی انرژیهای فسیلی را به شدت خواهد کاست.»
استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی با بیان تحولات بالا، این پرسش را مطرح کرد که «آیا خروج آمریکا از منطقه، به منزلۀ این است که ایالات متحده خاورمیانه را به کلّی فراموش خواهد کرد؟» عبدی پاسخ این سوال را با قطعیت منفی دانست و افزود: «آمریکا از منطقه خارج میشود اما حضور و نفوذ خود در آن را به متحدانش برونسپاری میکند. به نظر میرسد استراتژی جدیدی در جنوب غرب آسیا دنبال میشود که کارگزار اصلی آن، اسرائیل است. کانون این استراتژی که «هزار خنجر» نام دارد، مهار ایران است. مهار ایران در این استراتژی نیز به معنای محاصرۀ ایران است. عادّیسازی روابط بین اسراییل با کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس در راستای همین استراتژی است. همچنین همکاریای که پاکستان در این رابطه انجام میدهد. در واقع به نظر میرسد مایی که همواره به پاکستان، خوشبینانه و به عنوان بخشی از امت اسلام نگاه میکردیم، باید در این رویکرد تجدیدنظر اساسی کنیم. متاسفانه هنوز در هوای اشعار «اقبال لاهوری» سیر میکنیم و از کشور دوست و برادر سخن میگوییم! در حالی که همۀ کشورها از جمله پاکستان در راستای منافع ملی خود عمل میکنند. بر این اساس، سران پاکستان به خود میگویند حال که وضعیت خاصی برای ایران پیش آمده، بهتر است که ما هم برای خودمان از این وضعیت کلاهی ببافیم. به همین خاطر شما شاهد هستید که پاکستان نیز وارد استراتژی مزبور شده و اقداماتی در راستای ناامنسازی سیستان و بلوچستان ما انجام میدهد. به ویژه در سالها و ماههای اخیر با بر سر کار آوردن طالبان در شرق ایران و در غرب نیز، همکاری عجیبش با ترکیه و باکو. خب اینها چه معنایی میدهد؟ پاکستان اساساً دلیلی برای روابط در چنین سطحی با باکو ندارد. چرا چنین رابطهای را با سایر کشورهای اسلامی ندارد؟ چون مشخصاً پاکستان در استراتژی محاصرۀ ایران که توسط اسرائیل دنبال میشود، دارای جایگاه است. از سویی دیگر، پاکستان بندری به نام «گوادر» دارد که چین در آنجا سرمایهگذاری عظیمی کرده است. رقیب این بندر پاکستان، بندر چابهار ایران است. اسلامآباد از این ویژگی ژئوپلیتکی ایران به شدت واهمه دارد. به همین خاطر نیز ناامنی در شرق و جنوب شرق ایران را به طور جدی دنبال میکند. من اخیراً شنیدم که برخی میگویند خوب شد که ایران در افغانستان دخالت نکرد؛ چون میخواستند نیروهای نظامی ایران به مرزهای شرقی کشور بروند تا ترکیه و باکو به راحتی بتوانند تغییرات ژئوپلیتیکی مورد نظر خود را در مرزهای غرب و شمالغرب ایران دنبال کنند. در صورتی که اصلاً اینطور نیست و همۀ اینها یک بسته است. البته منظور من این نیست که ایران میرفت در افغانستان دخالت میکرد؛ بحث من این است که تحولات افغانستان و تحولات شمالغرب ایران در ارتباط و در پیوند با هم دنبال میشوند و هدف همهشان محاصرۀ ایران است. یک بخشی را پاکستان با ابزار طالبان انجام میدهد؛ در شمالغرب نیز اسرائیل این کار را با همکاری ترکیه و باکو و حتی پاکستان دنبال میکند. لذا ما شاهدیم که در مجموع امروز یک اتحادی بین «صهیونیسم»، «پانترکسیم» و ایدۀ «اتحاد اسلام» در منطقه علیه ایران و با هدف محاصرۀ ایران شکل گرفته است. در مناطق دیگر نیز به احتمال فراوان مثلاً در عراق در آینده شاهد تحولات جدیدی خواهیم بود. چون به هر حال محاصره معنایش این است که همه جا بسته شود و جای تنفسی باز نباشد تا هدف نهایی تامین شود. البته شاید خیلیها تعجب کنند که چه طور ممکن است بین پانترکیسم و صهیونیسم و اتحاد اسلام وحدت نظر و عملی حاصل شده باشد؟ من در پاسخ خواهم گفت اتفاقاً این مساله خیلی هم عجیب نیست و به نوعی تکرار تاریخ نیز هست. در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم نیز در درون عثمانی دقیقا همین سه ایدئولوژی با هم همکاری کردند و منافع ملی و تمامیت ارضی ایران را با تهدید روبرو کردند. قابل تامل آنکه بنیانگذاران پانترکیسم نیز صهیونیستهایی مانند آرمینوس وامبری و لئون کاهن بودهاند. در جنگ جهانی نیز که ترکان عثمانی در همکاری با آلمان شعار اتحاد اسلام سر میدادند، در واقع اتحاد اسلام به عنوان ابزاری برای پیشبرد پانترکیسم بود که در آن مقطع، به گونهای در راستای اهداف صهیونیسم نیز عمل میکرد. ارامنه یکی از قربانیان اصلی این تفکر بودند. امروز هم میبینیم که همان پروژۀ شوم نوک پیکانش به طور جدی متوجه موجودیت ارمنیهاست. ایران نیز در آن مقطع به عنوان یکی از اهداف این اتحاد شوم بود و شمالغرب ایران به عنوان یک هدف کانونی برای دسترسی به مناطق ترکزبان در قفقاز و آسیای مرکزی به حساب میآمد. چراکه ایران مانع تحقق رویای مورد نظر توران بود. علاوه بر تمام این موارد یک نکتهای هم هست که بسیار مغفول مانده و اخیراً یکی از دانشجوهای ما در موردش کار کرده، نقشی است که در آن مقطع، عثمانیها در دامن زدن به «قحطی بزرگ» در ایران داشتند. در حالیکه تاکنون ما در ایران قحطی بزرگ را فقط به انگلستان ربط دادهایم. البته که انگلستان نقش داشته اما تحقیقات اخیر نشان میدهد ترکان عثمانی نیز دارای نقش بودهاند.»
دکتر عطاالله عبدی ضمن تشریح ریشههای تاریخی بالا در مورد اتحاد میان سه ایدئولوژی «صهیونیسم»، «پانترکیسم» و «اتحاد اسلام»، در ادامه به علت اساسی اتحاد این سه ایدئولوژی پرداخت و افزود: «ریشۀ این امر در واقع در یک کلمه خلاصه میشود: ژئوپلیتیک. «هافورد مکیندر» -از بنیانگذاران ژئوپلیتیک- میگوید: جغرافیا مسیر سیاست را مشخص میکند. خب همین جغرافیا در قرن بیست هم بود، الان هم هست و عوض نمیشود. یعنی سیاستهای دشمنان ما نیز از بین نرفته است. در واقع این یک جبر است و غافلان از این جبر بازنده هستند. امروز دشمنان ما میخواهند ما را در قفقاز به قول خودشان خفه کنند. اینکه جنوب ارمنستان اشغال بشود، در ظاهر قضیه، برخی شاید بگویند به ما چه ربطی دارد که یک کشوری میخواهد کشور دیگری را اشغال کند. ولی این تهدید نه تهدید ارمنستان، بلکه بیشتر تهدید ایران است. تهدیدی در راستای سیاست محاصرۀ ایران و از دور خارج کردن اهمیت راهبردی ما که از چابهار آغاز و به اروپا منتهی میشود.»
عبدی در مورد رویکرد ترکیه در این سیاست تصریح کرد: «هدف آنکارا وصل کردن ترکیه به آسیای مرکزی و از آنجا به چین است تا بتواند علاوه بر تحقق رویای توران بزرگ در ایدئولوژی پانترکیسم، در اقتصاد آیندۀ دنیا -که چنانچه ابتدای سخنانم گفتم در حال تغییر از حوزۀ آتلانتیک به حوزۀ پاسفیک است- بیشترین سهم را به دست آورَد. این یعنی خنثی نمودن اهمیت راهبردی ایران در ترانزیت جهانی در قرن حاضر و آینده. مسدودسازی مسیر ایران از ارمنستان به دریای سیاه که به معنای از دست رفتن اهمیت چابهار نیز هست، در راستای همین رویکرد دنبال میشود. من در مورد اهمیت چابهار برای ایران امروز و آینده تعبیری دارم مبنی بر اینکه چابهار در اقتصاد ملی ایران در قرن 21 مانند نقشی است که نفت در قرن بیستم در اقتصاد ما داشت. لذا این مساله برای ما مسالۀ مرگ و زندگی است. یعنی از دست دادن ارتباط با ارمنستان برای ما فجایعش شاید بیشتر از فجایع از دست دادن قفقاز و آسیای مرکزی در قرن 18 و 19 باشد. چون اهمیت ژئوپلیتیکی ما را در آینده کامل از کار میاندازد و به کشوری منزوی و بیاهمیت مانند مغولستان تبدیل خواهیم شد.»
استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی در ادامه با اشاره به لزوم توجه دولتمردان کشور به کدهای ژئوپلیتیک ایران، در مورد اینکه ایران در برابر تحولات منطقه چه باید بکند افزود: «من بارها گفتهام ما باید در استراتژیهای کلان سیاست خارجی خود در مورد قفقاز متناسب با موقعیت ژئوپولیتیکیمان عمل کنیم. یعنی کدهای ژئوپولتیک خودمان را بفهمیم. ژئوپولیتیک به ما چه میگوید؟ اول از همه اینکه ما صرفاً تمام برنامهها و اهداف و راهبردها و تاکتیکهای خود را در سبد روسیه قرار ندهیم. روسیه، ایران قوی نمیخواهد. روسها سه مبنا برای استراتژیهای سیاست خارجی خود دارند: تاریخ، جغرافی و فرصت. بر این اساس، آنها نگاه میکنند به ما که ببینند در چه وضعیتی هستیم. جغرافیای ما برای دولتمردان روس تهدید است و اگر دست رقبای آنها بیفتد، روسیه با تهدید مواجه میشود. پس روسیه تا حد امکان در وابستهسازی و محدود کردن ایران به سایر بازیگران کمک خواهد کرد. به همین علت است که به ایران به زورS-300 را میدهد ولی به راحتی S-400 را در اختیار ترکها قرار میدهد. البته تاکید کنم که بحث ما این نیست که با روس ها تقابل کنیم. منظور این است که سیاست خارجی متوزان داشته باشیم و تمام تخممرغهای خود را در سبد روسیه فقط نگذاریم. اصلاً سرشاخ شدن با روسیه در راستای منافع ملی ما نیست.»
عبدی در ادامه با بیان اینکه، ایران در داخل دیگر نباید با جریانهای پانترکیستی و قومیتگرا مماشات داشته باشد، افزود: حاکمیت دیگر باید تکلیف پانترکیسم را مشخص کند. امروزه ما میدانیم که پانترکهای متجاهر چه کسانی هستند و چه چیزی را دنبال میکنند. الان رسماً جمهوری باکو رسماً این پیام را میدهد که اینها سربازان ما هستند. یعنی تا این حد به این جماعت دلخوش کردهاند. در حال حاضر خطرناکتر افراد در داخل ایران، همین کسانی هستند که به عنوان لابی پانترکیسم دارند در داخل فعالیت میکنند. در احزاب و جریانهای مختلف سیاسی کشور هم هستند و اهداف خود را در چارچوب قواعد داخلی دنبال میکنند. این استراتژی را دقیقاً لنین نیز داشت. اینکه گروهی در قالب یک جناح و گروهی دیگر در قالب جناح دیگر یک هدف معین را دنبال کنند. به همین خاطر جریان مزبور در داخل، گروهی در پس شعارهای ارزشی و گروهی نیز در پس شعارهای اصلاحطلبانه پنهان میشوند و در عمل، جملگیشان منافع باکو و ترکیه را پیش میبرند. اگر بخواهم صریح بگویم، باید بگویم تا زمانی که تکلیف با اینها معلوم نشود، ما در حصول سیاستهای کلان خود نمیتوانیم توفیقی داشته باشیم. اساساً همینها باعث شدهاند که ما در تحولات چندی پیش قفقاز بازنده شویم. واقعاً و جداً باید با اینها تعیین تکلیف شود. بس است دیگر. به وضوح مشخص است که اینها شمشیر را از رو بسته و خنجری شدهاند از خنجرهای صهیونیسم در سینۀ ما تا ایران را به خفگی و آنتروپی بکشانند.»
عطاالله عبدی در پایان به اهمیت والای هویت ملّی نیز پرداخت و تصریح کرد: «بحث بیتوجهی به هویت ملی در ایران، داستانی است پر از آب چشم! ما دیگر باید به این نقطه رسیده باشیم که هویت ملّی را نباید سیاسی و جناحی کنیم و به رژیمهای سیاسی ربط دهیم. هویت ملّی یک الزام برای امنیت ملّی است. یک الزام برای بقا و موجودیت کشور است. به هویت ایرانی همه جانبه نگاه و توجه کنیم. این که یکی از مولفههای هویت ملّی را بر دیگری ترجیح دهیم، خیانت به کشور است. دولتمردان ما باید به مسالۀ اقتصاد و همچنین دگرگون شدن محیط اجتماعی ایران توجه جدی کنند. با روشهای دهه 60 دیگر نمیتوان همۀ جوانان را جذب کرد. عدم جذب حدّاکثری باعث میشود یکی عامل پاکستان شود، یکی عامل باکو، یکی عامل ترکیه و ... ما باید اینها را جذب کنیم. با سیاستهای محدود، تنگنظرانه، بخشینگر، نباید با با جوانان برخورد شود.
گزارش از: سبا دشتی