جانشین هاشمی شدن آسان نیست
با رحلت آقای هاشمی اصلاحطلبان میتوانند به روی پای خود ایستادن فکر کنند
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران، روزنامه اعتماد در گفت و گو با عباس عبدی نوشت، عباس عبدی از جمله تحلیلگران و سیاستمدارانی است که همواره سعی کرده تا با رصد دقیق اتفاقات و اخبار سیاسی، تحلیلی قریب به واقعیت را در قبال حوادث و وقایع سیاسی داشته باشد. از همین رو پیشبینیهای سیاسی این کنشگر سیاسی-اجتماعی اصلاحطلب همواره نزدیک به واقعیت بوده است. عبدی معتقد است که «مشکل اصلی این است که سیاستورزی اصلاحطلبان در سالهای گذشته و اکنون نیز ناقص است و شاید همیشه چشم امیدشان به اشخاص از جمله مرحوم هاشمی یا آقای روحانی بوده است. بنابراین اگر بر اساس روال گذشته بخواهند عمل کنند قطعا دچار خلل خواهند شد ولی اگر قرار باشد این نقص را برطرف کنند پاسخ منفی است.» به گفته او بازی اصلاحطلبان دو رکن اصلی دارد. اول التزام به سیاستهای اصلاحطلبانه، دوم وضعیت موازنه قوای نیروهای اجتماعی و سیاسی. درگذشت آقای هاشمی از یک سو بر رکن دوم اثرگذار است. اگر اصلاحطلبان نتوانند مجموعه ظرفیت بالقوه سیاسی را از آنِ خود کنند طبعا موازنه قوا بیش از گذشته به ضررشان خواهد شد. از سوی دیگر بر شیوه و ابزار اصلاحطلبی که تعامل و گفتوگو باشد اثر منفی خواهد گذاشت زیرا بخشی از ظرفیت این شیوه که آقای هاشمی بود از میان رفته است. بنابراین در اولویت آنان است که این ظرفیت را به نحوی بازسازی کنند. عبدی همچنین درباره انتخابات ٩٦ معتقد است که اصولگرایان گرفتار و گروگان چهرههایی هستند که خواب ریاستجمهوری میبینند. به اعتقاد او اصولگرایان هنوز در شوک احمدینژاد گرفتارند و از قطبی شدن انتخابات ٩٦ در هراسند چرا که این اتفاق، شانس پیروزی روحانی را افزایش میدهد. همین است که پیش بینی میکند انتخابات ٩٦ به احتمال زیاد قطبی نخواهد شد. عبدی البته بر این نکته هم تاکید میکند که اصولگرایان به دلیل نداشتن برنامهها و راهحلهای ایجابی برای انتخابات ٩٦ روی موج تخریب روحانی و دولت حرکت خواهند کرد. این تحلیلگر و فعال سیاسی اصلاحطلب همچنین به مدیران دولت و اصلاحطلبان توصیه میکند در چند ماه باقیمانده به انتخابات مراقب باشند کسی گل به خودی نزند.
آیا اصلاحطلبان با رحلت آیتالله هاشمی و ممنوع الفعالیت بودن رییس دولت اصلاحات دچار گرفتاری در عرصه سیاسی خواهند شد؟
مشکلی که چندین بار با دوستان اصلاحطلب و نیز در گفتوگوهای عمومی و مطبوعاتی مطرح کردم همین بود که اصلاحطلبان باید نقش مستقلی از هر نیروی دیگری برای خود تعریف کنند نه آنکه به امید این و آن باشند. این وابستگیها کمکی به حل مشکلات ایران نمیکند. الان هم به نظرم مشکلی نخواهند داشت. این تصور اشتباهی بود که از آقای هاشمی داشتند ولی اکنون که ایشان درگذشتهاند بهتر میتوانند در راه استقلال و روی پای خود ایستادن فکر کنند. به نظرم در صورتی که رفتار درستی پیشه کنند فوت آقای هاشمی هیچ مشکلی برای ادامه حضور یا حتی فعالتر شدن آنان نخواهد داشت. درباره آقای خاتمی هم برخلاف برداشت جاری و موجود در پرسش به نظرم میرسد که اتفاق اخیر میتواند زمینهساز اقدامات مثبت نیز قرار گیرد فقط باید کوشید ظرفیت این زمینهها را فعال کرد.
نقش حمایتی آیتالله هاشمی از اصلاحطلبان و اعتدالگرایی تا چه اندازه مهم و حایز اهمیت بود؟
به نظرم این تصور دقیق نیست که گمان کنیم یک نفر سرمایهای داشته و با فوتش این سرمایه را هم با خود میبرد مثل کسی که اطلاعاتی داشته و با مرگ خود آنها را با خود میبرد. این برداشت در عرصه سیاست و برای نیروی سیاسی در حد فاجعه است. باید به نحو دیگری به مساله نگاه کرد. اینکه ظرفیتها و تعلقخاطری در جامعه نسبت به اصلاحات و بهبود امور وجود دارد و هر کسی بر حسب توان خود میتواند این ظرفیت را به اصطلاح مال خود کند و اگر کسی به دلیلی از جمله فوت یا تغییر موضع یا... این ظرفیت را از دست داد کسان دیگر میتوانند، با برنامه درست آن را به تملک خویش درآورند. اصولا نیرویی که چشمش به حمایت این و آن باشد و از غیبت آنان از این حیث که ضربهپذیر شود نگران باشد نیروی سیاسی کارآمدی نیست.
آیا فقدان ایشان خللی به سیاستورزی اصلاحطلبان وارد میکند؟
مشکل اصلی این است که سیاستورزی اصلاحطلبان در سالهای گذشته و اکنون نیز ناقص است و شاید همیشه چشم امیدشان به اشخاصی از جمله مرحوم هاشمی یا آقای روحانی بوده است. بنابراین اگر بر اساس روال گذشته بخواهند عمل کنند قطعا دچار خلل خواهند شد ولی اگر قرار باشد این نقص را برطرف کنند پاسخ منفی است.
بازی سیاسی اصلاحطلبان از این پس تغییراتی خواهد داشت؟
بازی اصلاحطلبان دو رکن اصلی دارد؛ اول التزام به سیاستهای اصلاحطلبانه، دوم وضعیت موازنه قوای نیروهای اجتماعی و سیاسی. درگذشت آقای هاشمی از یک سو بر رکن دوم اثرگذار است. اگر اصلاحطلبان نتوانند مجموعه ظرفیت بالقوه سیاسی را از آنِ خود کنند طبعا موازنه قوا بیش از گذشته به ضررشان خواهد شد. از سوی دیگر بر شیوه و ابزار اصلاحطلبی که تعامل و گفتوگو باشد اثر منفی خواهد گذاشت زیرا بخشی از ظرفیت این شیوه که آقای هاشمی بود از میان رفته است. بنابراین در اولویت آنان است که این ظرفیت را به نحوی بازسازی کنند.
به نظر شما چه کسی میتواند نقشی را که آیتالله هاشمی در دهه اخیر برای اصلاحطلبان ایفا کرد به عهده بگیرد؟
تمام حرفم این است که به عنوان یک جریان سیاسی نباید چنین وابستگیهایی تعیینکننده نهایی وضعیت آنان باشد. بنده درصدد کم رنگ کردن نقش شخصیتها نیستم ولی بخشی از این پررنگی محصول وابستگی ذهنی ما و کنشگران به تعیینکنندگی نقش اشخاص است.
اشبه الناس به هاشمیرفسنجانی در فضای سیاسی کشور کیست؟
آقای هاشمی موجودیتی تاریخی دارد همچنان که دیگران همچنیناند؛ لذا نمیتوان به راحتی کسی را جانشین یا شبیه به دیگری کرد به ویژه آقای هاشمی که شرایط کاملا متفاوتی با دیگران داشته است. اصولا قرار نیست که چنین مشابهتی هم باشد زیرا هر کس در دوره زمانی خودش نقشی را ایفا میکند و تمام میشود. ذهنیت درستی نیست که دنبال چنین مشابهتها و جانشینیها بود. باید هر کس و گروهی نقش و بازی خود را ایفا کند. کوشش هر فردی برای ایفای مصنوعی نقش دیگران موجب میشود که هم نقش خودش را فراموش کند و هم ناتوان در اجرای نقش دیگری باشد.
ارزیابی شما از موقعیت اصلاحطلبان و اصولگرایان در انتخابات آتی چیست؟به نظر شما انتخابات چند قطبی خواهد بود؟
به روشنی میتوان مدعی شد که هیچکدام از دو جناح به ویژه اصولگرایان برنامه ایجابی قابل فهمی ندارند. اصلاحطلبان گمان میکنند که چارهای جز حمایت از روحانی ندارند، در حالی که باید نگاهشان را به نحوی اصلاح کنند که این گزینه را نه از روی ناچاری که آن را انتخاب خود بدانند. اصولگرایان هم دچار تشتت و پراکندگی هستند و قادر به اتخاذ هیچ راهبرد ایجابی نیستند و هنوز در شوک احمدینژادند و گروگان افرادی هستند که خواب پوشیدن ردای ریاستجمهوری را میبینند. درباره قطبی شدن احتمالی انتخابات هم به گمانم، احتمال کمی وجود دارد که قطبی شود. زیرا بخشی از اصولگرایان نگران قطبی شدن آن و در نتیجه شکست خودشان هستند و قطبی شدن را به نفع روحانی میدانند.
اگر مفروض بگیریم که اصولگرایان با کاندیدای واحدی وارد انتخابات شوند، سرنوشت انتخابات برای روحانی چه تغییری میکند؟
نامزد واحد وقتی مفید است که برنامه واحد و حکمیت یکدست و واقعی نیروها را پشت سر خود داشته باشد. در غیر این صورت نامزد واحد هیچ مزیتی نیست بلکه ضرر هم دارد. نامزد واحد باید بتواند انعکاسی از وحدت واقعی و نه صوری نیروها باشد و اصولگرایان به هیچوجه در چنین مرحلهای قرار ندارند همچنان که لیست مشترک در انتخابات سال ٩٤ نیز به نفع آنان نشد و زمان باقیمانده تا انتخابات نیز برای رسیدن به این مساله کوتاه است.
به عنوان یک چهره سیاسی اصلاحطلب، اصولگرایان با چه کاندیدایی و چه شعارها و برنامههایی میتوانند رای روحانی را بشکنند و برای روحانی دردسرساز شوند؟
آنان بیشتر نقش تخریبی را بازی خواهند کرد. چرا که وجه ایجابی برای خودشان نمیتوانند تعریف کنند. تخریب نیز اگر بیش از حد شود ممکن است موجب مظلومیت طرف مقابل شود. تردیدی نیست که آنان روی موج تخریب بیاندازه خواهند افتاد، زیرا رهبری متمرکزی ندارند که مانع تندرویها شود. وقتی هم که یک گروه ایجابیات نداشته باشد به طور طبیعی روی موج تخریب میافتد.
چرا اصلاحطلبان یکپارچه از روحانی حمایت میکنند؟
چرا نکنند؟ دنبال چه چیزی هستند که ممکن باشد و بتوانند آن را از طریق دیگر تامین کنند؟ موضوع این است که الان مساله اصلی بقا و ثبات کشور است و اسبی که تندروها زین کردهاند این بقا و ثبات را نشانه گرفته است و مساله جناحی اصلاحطلبان باید این باشد.
اصلاحطلبان باید به غیر از روحانی کاندیدای آلترناتیوی داشته باشند یا خیر؟ ارایه کاندیدای پوششی چقدر بین اصلاحطلبان طرفدار دارد؟
چنین پرسشی در حال حاضر بیهوده است، اهدافی را که روحانی در حال حاضر تامین میکند، حتی بالاتر از سقف امکانات اصلاحطلبان است. بالاتر از سقفی که خودشان بتوانند تامین کنند. طرح چنین پرسشهایی ناشی از فقدان تحلیل و برنامه روشن نزد برخی از اصلاحطلبان است.
اگر اصلاحطلبان بخواهند کاندیدای پوششی معرفی کنند، چه چهرههایی پتانسیل و ظرفیت دارند؟
برجام نه تنها شکست نخورده که بخش بزرگی از اهدافش تا همین جا محقق شده است. مشکلات ایران از حالا به بعد قابل رفع است، نه آنکه برجام باید این مشکلات را حل میکرد. همچنان که پیش از تحریمها هم این مشکلات وجود داشت. تحریمها یک مانع اضافه و البته بسیار مهم ایجاد کردند. و برجام این مانع مهم را برداشته است، ولی با برداشتن این مانع مشکلات لزوما حل نمیشود، بلکه حل آنها را ممکن میکند. برای ارزیابی دستاوردهای برجام کافی است وضع فعلی را با وضعیتی که بدون برجام در انتظارمان بود مقایسه کنیم در این صورت متوجه میشویم برجام موفق و قابل قبول بوده. اگر برجام نبود، وضع ایران در برابر ونزوئلای فعلی بدتر بود.
مهمترین مشکلات آقای روحانی تا موعد انتخابات چیست؟ آقای روحانی چه اقداماتی را به صورت ضربالاجل باید انجام دهد تا شانس پیروزی مجددش را افزایش دهد؟
زمان برای انجام کارهای ویژه گذشته است. به نظرم هیچ کار خاصی نباید انجام دهد، با همین دستفرمان باید ادامه داد. الان وقت تغییر دادن اقدامات نیست. فقط باید کوشید که کسی گل به خودی نزند.
اگر اصلاحطلبان یکپارچه پشت سر آقای روحانی بایستند و به هر دلیلی آقای روحانی در انتخابات ثبتنام نکند یا رد صلاحیت شود یا حتی رای نیاورد، اصلاحات و اصلاحطلبان چه سرنوشتی خواهند داشت؟
تا وقتی که قاعده بر ثبتنام و تایید وی است، طرح پرسشهای اینچنینی و پاسخ دادن به آنها عملی لغو و بیهوده است و جز ایجاد اشکال و ابهام نتیجه دیگری ندارد. هر وقت اتفاقی رخ داد در آن زمان تصمیم میگیرند. مطمئن هستم که بحث کردن درباره احتمالات عجیب و غریب کمکی به اتخاذ تصمیم درست در آینده نمیکند. چون چنین اتفاقاتی در آینده، فضایی را ایجاد میکند که الان درک و فهمی از آن فضا نداریم در حالی که آن فضا بر تصمیمات ما موثر است. برای مثال صحبت نکردن از احتمال رد صلاحیت هاشمی پیش از رد صلاحیت او در سال ١٣٩٢، چه ضرری برای اصلاحطلبان داشت که الآن بخواهند برای جلوگیری از این ضرر درباره این احتمالات ضعیف بحث کنند. این بحثها برای افرادی است که بیکارند و تحلیل درستی از مسائل ندارند.
مردم در حال حاضر چه تحلیل و نگاهی به دولت دارند؟
مردم نسبت به وضع جامعه بسیار معترض هستند. برخلاف دو دهه گذشته که بیشتر رسانهها در ارایه تصویری مثبت و غیرواقعی از جامعه با یکدیگر مسابقه گذاشته بودند و فقط یکی دو رسانه ضعیف ولی مستقل نقش آگاهیبخشی را ایفا میکردند، الان همه در بیان انتقادی با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند، از صداوسیما بگیر تا فارس و تسنیم و کیهان و حتی نشریات و شبکههای مجازی اصلاحطلب و نیز خارجنشینها در این مسابقه شرکت دارند و حتی وضع را تیرهتر از آنچه واقعیت دارد نشان میدهند. بنابراین ذهنیت مردم نیز تا حدی معلوم است زیرا تحت تاثیر این رسانهها است. ولی در بهار ١٣٩٦ مردم باید انتخاب کنند و آنجا قضیه فرق خواهد کرد.
پاشنه آشیل دولت و اصلاحطلبان در حال حاضر کجاست؟
سهمخواهی و پنهان کردن آن زیر عنوان پرطمطراق و منفعلانه مطالبهگری.
به نظر شما ماموریت آقای روحانی برای چهار سال دوم چه باید باشد؟
تثبیت جامعه از خلال عادیسازی فضای اقتصادی و سیاست خارجی و تحقق حدی قابل انتظار از رشد اقتصادی و کاهش نابرابری و فقر و بیکاری و فساد و... دیگه چه بگویم؟!