فعال رسانه ای وابسته به «جریان بهار»/ وقتی احمدینژاد میآید، صحنه زندگی آهسته میشود
محمدحسین حیدری نوشت: احمدینژاد را تا حالا از نزدیک دیدهاید؟! آنها که دیدهاند شهادت میدهند که وقتی احمدینژاد میآید، صحنه زندگی آهسته میشود. هزار بار هم که بیاید، صحنه را آهسته میکند. او یک آگاهیِ کاریزماتیک است. کاریزما البته به تنهایی نمیتواند اسلوموشن را رقم بزند. شتاب کاریزماتیک هم یک پای قصه است. یعنی آهستگی صحنه از سرعت سرسامآور احمدینژاد هم نشأت میگیرد.
به گزارش دیده بان ایران؛ محمدحسین حیدری، سردبیر سایت دولت بهار در خصوص شخصیت «محمود احمدی نژاد» و آنچه که کاریزمای او خوانده است نوشت:
توییتر فارسی از دیشب یکپارچه محمود احمدینژاد را تحسین میکند. نه به این خاطر که یک شجاعت سیاسی تازه از او سر زده. به این خاطر که دانش و تبحرش در اقتصاد فرصت بروز رسانهای یافته. حادثه معنیدار و بیسابقهای است. قلمهای مردد تصمیم خود را گرفته و معادلات مجازی را به هم ریختهاند.
تا چشم کار میکند آدمهای جالب و با کیفیتی را میبینیم که تخصص و سرآمدی احمدینژاد را تحسین میکنند، فارغ از اختلاف سلیقه. این یک لایه اجتماعی مشکل پسند و دقیقا خودِ قشر خاکستری در فضای مجازی است. هوای تازهای در توییتر استشمام میشود چون این طبقه از کاربران به تصمیم رسیدهاند. کاربران خاکستری بر یک ناامیدی ممتد فائق آمده و برای امیدواری امکانی درخور یافتهاند. توییتر فارسی از دیشب بوی توده مردم را میدهد. باندهای مافیایی توییتر از کار افتاده و رفتهاند قاتی باقالیها.
این اتفاق قبل از هر چیز پیآمد تجربه بیواسطه کاربران از پدیده احمدینژاد است. فقط باید با خودِ محمود احمدینژاد تصادف کرد. لای صفحات تاریخ نمیتوان با احمدینژاد دچار حادثه شد. با احمدینژاد فقط میشود در آینده تصادف کرد. برخلاف عادت زشت ذهن، آینده همان فردا نیست. بیایید خودمان را سرکار نگذاریم. آینده همین امروز است که دیروز برای آمدنش نقشه میکشیدیم. در هر نقطهای از امروز میتوان با احمدینژاد تصادف کرد. توانستن البته تعبیر دقیقی نیست. ما هر لحظه با احمدینژاد تصادف میکنیم چون در ناخودآگاهمان از مواضع او متأثریم. احمدینژاد جریان دارد توی ذهنها و ضربان قلبها را انگولک میکند.
احمدینژاد را تا حالا از نزدیک دیدهاید؟! آنها که دیدهاند شهادت میدهند که وقتی احمدینژاد میآید، صحنه زندگی آهسته میشود. هزار بار هم که بیاید، صحنه را آهسته میکند. او یک آگاهیِ کاریزماتیک است. کاریزما البته به تنهایی نمیتواند اسلوموشن را رقم بزند. شتاب کاریزماتیک هم یک پای قصه است. یعنی آهستگی صحنه از سرعت سرسامآور احمدینژاد هم نشأت میگیرد. مثل تصادف در خیابان؛ یک لحظه بیشتر نیست اما آنقدر سریع است که به آهستگی میگذرد و جزئیاتش هرگز از خاطر نمیرود. احمدینژاد تجربه مهیبی است که باید به خودآگاه ما منتقل شود.
ما همین الان هم یک سنتز ناخودآگاه و بالقوهایم از کلنجار با «این مهیب». سرانجاممان هم یک تلفیق آگاهانه و بالفعل است میان خودمان با «این مهیب». این جنابِ مهیب یک انسان جهانی است که برای یک جهان انسانی مبارزه میکند.
معنای مبارزه البته نیازمند تجدیدنظر است. با معنای کهنه مبارزه فقط میتوان خودارضایی کرد. مبارزه، شکوفا کردن است و کسی مرتکبش میشود که ابتدا خود و سپس دیگران را شکوفا میکند. برای تغییر وضع موجود حاجت به رادیکالیسم و زد و خورد نیست. این کارها وضع موجود را بازتولید میکند. وضع موجود به راحتی زانو میزند اگر آدمها پیوند بخورند و شکوفه کنند. شکوفهها هر سال زمستان را تحریف میکنند. خوشبختانه مساله احمدینژاد مطلقا انتخابات نیست. صورت مساله احمدینژاد انسان و زندگی است.