تاجزاده تا همینجا هم نامزد پیروز انتخابات است
برخلاف اقتدارگرایان و براندازان و حتی اعتدالگرایان، تاجزاده این دو پا را در تعارض و تضاد با هم نمیبیند. او وقتی از موضع یک فعال مدنی و یک نیروی سیاسی به گفتوگوی صریح با عالیترین مقام قدرت میپردازد؛ نه کنشگری در مقام تعارض و ستیز که آشکارا نیرویی است در جهت آشتی و تعامل و خشونتپرهیز.
به گزارش دیده بان ایران؛ فضا را بههم ریخت. یخها را شکست. خیلیها که سکوت کرده بودند، به سخن درآمدند. بسیاری که کلیگویی میکردند، مجبور به پرداختن به جزئیات شدند. بازار گفتوگو را داغ کرد. هم درون احزاب اصلاحطلب، هم بین کنشگران مدنی و سیاستمداران، هم درون جبهه اصلاحات، هم بین براندازان، هم بین مشارکتجویان و هم بین اصلاحطلبان و قهرکردگان و پشیمانان.
پیش از آنکه خبر احتمال نامزدیاش مطرح شود، صحنه آراسته بود. یک سو، علی لاریجانی که آرام گوشهای نشسته و در انتظار قطعی نشدن ورود رقبای اصلی است تا لباس ریاستجمهوری بپوشد. یک سو، راست اقتدارگرا که ظاهراً امیدوار به ورود سیدابراهیم رئیسی است، اما در عمل از سطح نامزدهایی چون سعید جلیلی بالاتر نمیرود. و سوی سوم، اصلاحطلبان که بازی اسم و فامیل راه انداختهاند و هرکس، نامی را مطرح میکند؛ اما در نهایت، بازی آنها در سطح نامزدهایی چون اسحاق جهانگیری و محمدرضا عارف قابلتعریف است. این، صحنه «محتمل» انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم است. انتخاباتی با رقابت نسبی و مشارکت نسبی و احتمال بالای پیروزی نامزد موردتوافق (مبانی تحلیلی و تاریخی این بحث را در سرمقاله شماره قبل با عنوان «دوئل بیدوئل» آوردهام).
گام اول تاجزاده:
پیشبرد استراتژی گفتوگومحور
در میانه این صحنه آراسته اما، ناگهان خبر ورود نامزدی منتشر میشود که آمدن او برای نزدیکترین همفکراناش هم غیرمترقبه بود: «سیدمصطفی تاجزاده نامزد ریاستجمهوری میشود».
این، خبری بود که شامگاه دوشنبه در فضای مجازی منتشر شد و سپس با توئیت تاجزاده، تائید ضمنی آن هم رسید. انتشار خبر، فضای بحثهای جدی را از همان لحظه در کلابهاوس و تلگرام و توییتر شکل داد. گفتوگوهایی داغ با حضور نیروهایی متنوع. نامهایی که از همان ساعات اول، به شکلی جدی به موضوع پرداختند؛ دامنهای گسترده و زلزلهای در میان نخبگان را نشان میداد.
گویی تاجزاده با آمدناش، راهبرد ذهنی خود را عینیت بخشیده بود: گفتوگویی همهزمانی، همهمکانی و همهگانی. به قول خودش، «از بازجویان اوین تا سران کاخسفید». در این گسترهی گفتوگو و گفتوگوهای گسترده تاجزاده، سران ساختار سیاسی مخاطب اصلی هستند. او جملاتشان را میکاود، تناقضها را مییابد، به تاریخ پل میزند، وعدهها و شعارهای انقلاب را بازمیآفریند و فرا یاد میآورد، همچنان که تصویر خود از آینده را پیش چشم میآورد و در نهایت، توصیه یا هشداری میدهد و هرگاه هم کار درستی ببیند، از آن تقدیر و حمایت میکند.
کل «رادیکالیسم» و «ساختارشکنی» و «پردهدری» که راستگرایان اقتدارگرا در توصیف تاجزاده به کار میبرند و راستگرایان اعتدالگرا در توجیه درستی راهبرد خود و مرزبندیشان با اصلاحطلبی چون تاجزاده به آن متمسک میشوند، همین است.
تاجزاده مدتهاست به جرم گفتوگو کردن، متهم میشود به بسترسازی خشونت. به دلیل تبیین و نقد ساختارهای ناکارآمد و پوسیده و متناقض، متهم میشود به ساختارشکنی. از جهت بازخوانی گذشته خویش و همنسلانش و اعتراف صریح به اشتباهها و کجرویها، انگ میخورد به تجدیدنظرطلبی و عدول از آرمانها. از آن طرف، به این دلیل که واقعیتها را میبیند و میگوید و مینویسد، برچسب میخورد که نمیتوانی واقعیت را ببینی و در ابرها قدم میزنی و اسیر آرمانها ماندهای.
اما خبر نامزدی تاجزاده همه این اتهامزنیها و مجرمنماییها را به چالش کشید. همه را وادار کرد همچون خود او سخن بگویند؛ صریح، روشن، دقیق و چارچوبدار.
با این نگاه، تاجزاده تا همینجا هم موفق شده. او همین امروز، نامزد پیروز انتخابات است؛ حتی اگر محذوریتها و محدودیتهای دیگران، او را از نامزدی رسمی بازدارد. و نیز، اگر نامزد شود و مطابق انتظار، تاییدصلاحیت نشود.
گام دوم تاجزاده:
تصویر اصلاحطلبی مؤثر
راه تاجزاده اما ادامه دارد. او به میدان آمده تا نشان دهد ظرفیت واقعی اصلاحات چیست؟ نقاطی که واقعاً باید اصلاح شود، کجاست؟ رویکرد معنابخش به انتخابات کدام است؟ و چگونه صندوق رأی میتواند و میباید تریبونی برای صداهای گوناگون باشد؟
تاجزاده با طرح این مباحث و نامزدی خود، سقفی را برای اصلاحطلبی تصویر میکند که گرچه ورود آن به صحنه رسمی سیاست در چارچوب مناسبات واقعاً موجود، ممکن نمینماید؛ اما نشان میدهد که اگر قرار باشد اصلاحطلبی مسئول و متولی وضع موجود شناخته شود، چه الزاماتی و چه امکانات و چه بازیگرانی باید داشته باشد.
کارکرد اصلی حضور تاجزاده در صحنه انتخابات، نشان دادن تصویر صحنه واقعی از منظری اصلاحطلبانه و میزان تمایز و تفاوت آن با صحنه تصنعی و برساخته کنونی است. طبیعی است، آن نیروهایی که تسلیم واقعیت برساخته و مناسبات قدرت موجود باشند؛ ورود تاجزاده را تهدید بیانگارند و هشدار دهند. چراکه او نشان میدهد صحنه واقعی کدام است.
اما چرا صحنهای که تاجزاده نشان میدهد، واقعی است و صحنهای که دیگران برساختهاند یا به آن سر سپردهاند، چنین نیست؟ پشتوانه این ادعا، نقطهای است که تاجزاده در آن ایستاده است. برخلاف بسیاری که او را متهم به تندروی میکنند؛ تاجزاده در نقطه میانه ایستاده است.
نقطهای که او ایستاده، گرچه در سطحبندیهای ساختار سیاسی اوج رادیکالیسم تعریف میشود و در ارزیابیهای اصلاحطلبان، رادیکال مینماید؛ اما در نگاهی کلان و از مجموع نیروهای موثر و در میدان، اتفاقا نقطه میانه است. مشروط به آنکه صحنه سیاسی ایران را برای همه ایرانیان ببینیم و خودی/ غیرخودی را دستکم در سطح تحلیل نظری و جامعهشناسانه کنار بگذاریم.
با این نگاه، اتفاقا تاجزاده جای مهمی ایستاده است؛ در میانه نیروهای متنوع جامعه ایران. او لولای دری را مینماید که میتواند و باید بین درون و بیرون نظام، بین مدافعان و مخالفان انقلاب۵۷، بین اصلاحطلبان و تحولخواهان و براندازان، و بین نیروهای جامعه مدنی و ساخت سیاسی گشوده شود. این در البته در عمل گشودنی نیست؛ چون کلید آن در دست تاجزاده نیست.
اما دستکم در سطح نظر، او این در را میگشاید و در سطح سخن هم، میکوشد گفتاری را شکل دهد که تاحد مقدوراتاش، هر نیرو و هر جریانی بتواند به آن پیوند بخورد. ازاینروست که وقتی وارد صحنه میشود، کمتر نیرویی است که بتواند حضور او را چونان حضور دیگران بیانگارد و واکنشی نشان ندهد.
البته، این صرفا مشی امروز و سالهای پس از زندان او هم نیست. او از همان دوران اصلاحات چنین جایگاه و موضعی داشت. روزها و هفتههای قبل از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ را به خاطر بیاورید. آن زمان، تاجزاده برخلاف امروز بیشتر متهم بود به محافظهکاری؛ نه تندروی.
آنها که تاجزاده را به محافظهکاری متهم میکردند، عمدتاً عبارت بودند از اعضای دفتر تحکیم وحدت و فعالان جنبش دانشجویی؛ همان دانشجویانی که بارها تاجزاده از آنها دفاع کرده بود و در ماجرای کوی دانشگاه و دهها تجمع و نشست در نقش مدافع آنها مقابل گروههای فشار و اقتدارگرایان ایستاده بود. آن روزها فعالان دانشجویی سایت راه انداخته بودند تا بهزعم خود، با رفراندوم اینترنتی و استفاده از ظرفیت نهادهای بینالمللی، عدم مشروعیت ساختار سیاسی را اعلام کنند. از پشت مانیتور میخواستند انقلاب کنند. بیآنکه توجه کنند، رفراندوم تعیین نظام سیاسی امری مابعد اسقاط است و نتیجه انقلاب؛ نه ماقبل اسقاط و بسترساز انقلاب. اما آنها به ریشخند اصلاحات و رد صندوق رأی واقعی نشسته بودند و در رویای انقلاب، صندوق مجازی را پر میکردند؛ به قول سعید حجاریان: «کلیک، کلیک، بنگ، بنگ!»
تاجزاده اما آن روزها از این دانشگاه به آن دانشگاه، از این روزنامه به آن روزنامه و از این شهر به آن شهر میرفت و با مخالفان شرکت در انتخابات، مناظره میکرد. حریفاناش البته، فقط جوانان دلسرد از اصلاحات و دلداده انقلاب نبودند؛ بزرگترها هم بودند: احمد زیدآبادی، خشایار دیهیمی، حاتم قادری و… .
او آن روزها هم یکتنه به میدان آمده بود. خود، موتور کوچکی بود که میخواست موتور بزرگ اصلاحات را راه بیاندازد. مصطفی معین مستعفی و بریده از سیاست را به میدان آورد، احزاب را یکبهیک حول او جمع کرد، حلقه بسته گروههای دومخرداد را شکست و برای اولینبار پس از انقلاب، چپ اسلامی را به ملی-مذهبیها و نهضت آزادی گره زد.
آن روزها هم بهزاد نبوی مثل امروز، مصلحتاندیشانه مینگریست و تاجزاده در جهت همافزایی نیروهای جامعه مدنی میکوشید. اگر حاصل مصلحتاندیشی بهزاد نبوی، حمایت از هاشمیرفسنجانی در دور دوم انتخابات ۱۳۸۴ و پایهگذاری «جبهه اعتدال» شد؛ حاصل همافزایی تاجزاده در میان نیروهای سیاسی هم، تأسیس «جبهه دموکراسیخواهی و حقوقبشر» بود که چارچوبهای تاریخی و کهنه خودی/غیرخودی را شکست و نشان داد ظرفیتهای جامعه سیاسی و جامعه مدنی ایران، فراتر از آن است که طی سالهای ۱۳۷۶-۸۴ در جبهه دومخرداد تعریف شده بود.
در واقع، تمایز سهگانهی استراتژیک «اعتدالخواهی»، «تحریمگرایی» و «دموکراسیخواهی اصلاحطلبانه» از همان سال ۱۳۸۴ آشکار بود و دلیل اصلی آن شکست تاریخی و تاریخساز هم، همین بود که آن سه حلقه به هم نپیوستند و یا وقتی پیوستند، پیوندی بود دیر و کم.
گام سوم تاجزاده:
احیای اصلاحطلبی دو پا
حرف تاجزاده از همان سالهای دوره اصلاحات روشن بود. در روزهایی که تحکیمیهای تحریمی، اصلاحطلبان حاضر در قدرت را با برچسب «اصلاحطلبان حکومتی» مینواختند؛ او اصلاحطلبی را «نیرویی دوپا» تعریف میکرد که پایی در جامعه دارد و پایی دیگر در حکومت.
ازاینرو بود که در راهبرد سیاسی تاجزاده، جبهه دموکراسیخواهی و حقوقبشر هم باید به شکل جدی در انتخابات شرکت میکرد و هم باید بستر و ظرفیتی میشد برای مشارکت حداکثری نیروهای اجتماعی (از نیروهای سیاسی چون جبهه مشارکت و متحدان دومخردادیاش گرفته تا ملی-مذهبیها و نهضت آزادی و فراتر از آن، کنشگران و فعالان حقوق بشر، دانشگاهیان، وکلا، نویسندگان، اقلیتهای قومی و مذهبی، سکولارها، متخصصان، زنان، جوانان، نیروهای سندیکایی و…) در عرصه عمومی.
در این راهبرد، نیروهای اجتماعی در امر سیاسی مشارکت میکنند؛ نه بدین جهت که حکومتی باشند و بخواهند به ساختار رانتیر متصل شوند؛ بلکه با این نگاه که سیاستورزی را بهمثابه ابزاری برای گشودن فضا به سمت مبادلات آزاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بینالمللی میبینند. مبنای فکری و راهبردی تاجزاده در همه این سالها، متکی و مبتنی بر این «نیروی دوپا» بوده است.
برخلاف اقتدارگرایان و براندازان و حتی اعتدالگرایان، تاجزاده این دو پا را در تعارض و تضاد با هم نمیبیند. او وقتی از موضع یک فعال مدنی و یک نیروی سیاسی به گفتوگوی صریح با عالیترین مقام قدرت میپردازد؛ نه کنشگری در مقام تعارض و ستیز که آشکارا نیرویی است در جهت آشتی و تعامل و خشونتپرهیز.
او بقای این موجود و این موجودیت (ایران) را مشروط و متوقف به بقای اصلاحات میبیند. اصلاحاتی که هم پایی در جامعه داشته باشد و هم پایی در قدرت. فراتر از آن، حتی وقتی پای تاجزاده را از قدرت میبرند و حتی آن زمان که او را به سوییتی در اوین میاندازند، باز هم اصلاحطلب میماند و در جهت احیای پای بریدهشده، از درون همان زندان به گفتوگو با قدرت میپردازد. همچون مجروحی که یک پایش را بریده باشند؛ اما هنوز جای پای بریده گزگز میکند و گهگاه میخارد. نامهها و توییتها و مصاحبههای تاجزادهی یکپا، همچون آن گزش و خارش است. نشان میدهد جای یک پا خالی است؛ اما برای حرکت جدی و مؤثر، آن پای دیگر هم باید باشد.
چنین بود که سال ۱۳۹۲ از همان زندان، صندوق خواست و رایاش را به نام حسن روحانی انداخت. پایی چون سیدمحمد خاتمی و میرحسین موسوی در میان نبود؛ اما همین پای مصنوعی، همین پای جوبین را قدر شناخت و از آن، فرصت ساخت. فرصتی که امروز، هشت سال پس از آن روزهای انفرادی، به او امکان داده تا خود پای به میدان گذارد و تصویر پای واقعی را به نمایش گذارد. همان پایی که ۱۲ سال قبل در خرداد ۱۳۸۸ بریده شد.
گام چهارم تاجزاده:
احیای دوقطبی حداکثری
چنین است که برخلاف تصویرهای برساخته، تاجزاده را نباید همچون اقتدارگرایان و اعتدالگرایان، «تندرو» خواند و نه همچون براندازان و تحریمگران، «کندرو» و عروسک تازهی خیمهشببازی انتخابات. حضور و ورود تاجزاده البته بعید است یخ مشارکت در انتخابات را بشکند؛ چراکه ورود او آرایش صحنه را برهم خواهد زد.
بدیهی است که راه مشارکت سیاستمداری چون او را خواهند بست. اما او تا همینجا، یخ بسیاری حرفهای نگفته و مرزهای نهفته در ذهن و ضمیر نیروهای سیاسی را شکسته است. او به بسیاری شوک وارد کرده است. آنهایی که مساله اصلی را نمیبینند یا چون پاسخی برای آن ندارند یا جرات و توان گفتن پاسخ را ندارند یا آنکه مصلحت نمیدانند، صورت مساله را مدتهاست حتی در ذهن خود پاک کردهاند و با زدن برچسب «رادیکال» و «انشعابی» و «انحرافی» به تاجزاده و دموکراسیخواهانی چون او، راه خود را از آنها جدا کردهاند.
این نوع برخورد توأم با بایکوت، مشابه رفتاری است که اقتدارگرایان با محمود احمدینژاد دارند. آنها هم نیرویی که میتواند نمایندهای واقعی برای بخشی قابلتوجه از بدنه اجتماعی و ناراضیان اقتصادی و اجتماعی و حاشیهنشینان قدرت باشد، نفی میکنند و راه سیاستورزی او را با برچسب «انحراف» بستهاند.
البته، قیاس تاجزاده و احمدینژاد صرفاً از منظر برخوردی است که قدرت حاکم با سخنگویان دو نیروی اجتماعی صورت میدهد؛ و الا، پروژه پوپولیستی احمدینژاد در نگاهی کلان، روندی ضدتوسعه و در تداوم پروژهای است که از قبل از انقلاب در ایران شکل گرفته و با وجود فتح سنگر به سنگر منابع و امکانات عمومی، همچنان بازتولید میشود. (برای تدقیق بحث، بنگرید به دو مقاله نگارنده با عناوین: «نظم غنایم: درهمریختن جایگاه دولت در ایران»، مهرنامه۴۸، مردادماه ۱۳۹۵، صص۱۸-۲۷ و «به تعویق انداختن داستان» (درباره نهی کاندیداتوری محمود احمدینژاد)، مهرنامه۴۹، آبانماه۱۳۹۵، ص۱۸).
بااینحال، اگر التفاتی به بحث مشروعیت نظام سیاسی و ضرورت مشارکت حداکثری و نمایندگی واقعی جریانهای اجتماعی در صحنه سیاسی وجود داشته باشد؛ هم نیروهای مدرن و دموکراسیخواه و ناراضیان سیاسی باید نمایندهای واقعی و جدی چون سیدمصطفی تاجزاده در صحنه انتخابات برای خود بیابند و هم نیروهای حاشیهای و طبقات پایین و ناراضیان اقتصادی و اجتماعی باید نمایندهای چون محمود احمدینژاد در صحنه داشته باشند. (نگارنده پیش از این و در پی ناآرامیهای آبانماه ۱۳۹۸ از ضرورت احیای دوقطبی ۱۳۸۸ در انتخابات ۱۴۰۰ نوشته بود. بنگرید به: «احیای مناظره۸۸»، هفتهنامه صدا، شماره۲۵ دوره جدید، پیاپی ۷۱۴، مورخ ۲۳آذرماه۱۳۹۸، ص۸).
البته، تصمیمگیرندگان نظام سیاسی با نگاهی به تجربه انتخابات ۲۲خردادماه ۱۳۸۸ از تکرار دوقطبی حداکثری در صحنه انتخابات نگرانی دارند. ازاینرو، چنانکه در سرمقاله هفته پیش صدا با عنوان «دوئل بیدوئل» تشریح شد؛ انتظار میرود نهتنها راه حضور چهرههایی در حد تاجزاده و احمدینژاد بسته شود، بلکه دوقطبیهای جدی در سطوح پایینتر هم پذیرفته نخواهد شد.
همچنان که در قالب همین رویکرد، در سال۱۳۹۲ هاشمیرفسنجانی و اسفندیار رحیم مشایی ردصلاحیت شدند، در سال ۱۳۹۶ احمدینژاد ابتدا نهی و سپس ردصلاحیت شد و در این دوره هم، به سیدحسن خمینی توصیه شد نامزد نشود و ظاهراً سیدابراهیم رئیسی هم مشمول توصیهای مشابه شده است. طبعاً در چارچوب این سیاست، وضعیت احمدینژاد، تاجزاده و چهرههایی در این سطح از نمایندگی بدنه کنشگر سیاسی و اجتماعی روشن است.
گام پنجم تاجزاده:
گفتوگو با جامعه
با پیشبینی ردصلاحیت تاجزاده، این پرسش شکل میگیرد که: «پس نامزدی او چه آوردهای برای اصلاحات خواهد داشت؟» پاسخ این است که امروز، در بهار ۱۴۰۰، تاجزاده و اصلاحطلبانی که نگاهی چون او دارند؛ اصلاحطلبی را نه صرفاً پیکری و موجودی میبینند که پایاش از قدرت و حکومت بریده شده و پای مصنوعیاش هم در حال بریده شدن است.
آنها خطری جدیتر را میبینند؛ آن پایی هم که قرار بود در جامعه مستقر شود، از میان رفته یا دستکم از درون پوک شده و در حال مردن است. فضای سرد انتخابات و یخبندانی که تاجزاده آن را احساس میکند؛ محرک اصلی ورود او به صحنه انتخابات بوده است. او فعالیت، شعارها و برنامههای نامزدهای اصلاحطلب و میانهروی حاضر در صحنه را متناسب و مناسب برای احیای سرمایه اجتماعی اصلاحات و جان گرفتن پایی نمیبیند که قرار بود در خاک جامعه محکم شود.
نامزدی تاجزاده، حتی اگر تاییدصلاحیت نشود، تاحدی این فضای یخزده را میشکند و چون خردک شرری از آتش بازمانده، در نیمهشبی سرد پای کرختشده را گرم میکند. او با ورود به صحنه، گفتوگویی جدی و انتقادی با جامعه را شکل میدهد و بر معادلات صحنه انتخابات، اثر میگذارد.
مخاطبان نامزدی تاجزاده در سطح جامعه سیاسی مخاطب اصلاحطلبان را میتوان در سه دسته دید و بازخورد نامزدی او بر آنان را به تصویر کشید:
دسته نخست: رأیدهندگان
این دسته از جامعه مخاطب اصلاحات، کسانی هستند که به هر دلیل، به این تصمیم رسیدهاند که در این دوره بازهم باید پای صندوق رفت و به یک نامزد میانهرو یا اصلاحطلب رأی داد (آن نامزد میتواند از علی لاریجانی باشد تا سیدمصطفی تاجزاده).
آنان با نگاهی واقعبینانه اعتقاد دارند راهبرد نرمالیزاسیون و شرایطی که منجر به انتخاب حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ شد، همچنان پابرجاست و ازاینرو، ضرورت دارد روند هشت سال گذشته، دستکم با یک رئیسجمهور میانهرو تداوم یابد و در سطوح بالاتر، با رئیسجمهوری اصلاحطلب تقویت شود.
در نتیجه، این دسته از جامعه مخاطب اصلاحطلبان، در هر صورت رأی خود را به صندوق خواهند انداخت. فقط بسته به دایره ردصلاحیتها و نامزد اعلامی و موردحمایت جبهه اصلاحات، رأیشان عوض میشود؛ اما رأیدادنشان سر جایش هست.
طبعاً، نامزدی تاجزاده و تاییدصلاحیت و حمایت جبهه اصلاحات از او، نهتنها اثر منفی بر رأی دادن آنها نخواهد داشت؛ بلکه میتواند بر انگیزه آنان بیفزاید و آنان را از سطح یک «رأیدهنده منفعل و ساکت» به یک «کنشگر فعال سیاسی- انتخاباتی» ارتقاء دهد و ظرفیت و سرمایه این نیروهای همراه اصلاحات را در روزهای منتهی به انتخابات، فعالتر سازد.
دسته دوم: قهرکردگان
این بخش از جامعه مخاطب اصلاحطلبان، عموماً همان طیفی هستند که در تحلیل آرای انتخاباتی از آنها بهعنوان «بخش خاکستری» نام برده میشود. این بخش که عموماً ساکنان مناطق متوسط به بالای شهرهای بزرگ، تحصیلکردگان، جوانان و زنان را در بر میگیرد؛ به هر دلیل، تصمیم به عدم شرکت در انتخابات دارند.
این دسته، هم از دولت روحانی و اصلاحطلبان ناراضی هستند و هم از راهبرد اصلاحات و صندوق رأی و انتخابات ناامید شدهاند. تجربه چهار سال دوم ریاستجمهوری روحانی، این جمعیت قهرکننده را بهشدت افزایش داده است. مشارکت ۲۵درصدی واجدان حق رأی در انتخابات مجلس یازدهم بیش از آنکه نتیجه ردصلاحیتها باشد، حاصل قهر رأیدهندگان بود.
برای این دسته که تصمیم قطعی برای شرکتنکردن در انتخابات گرفتهاند، اینکه نامزد اصلاحات چه کسی باشد؛ چندان تفاوتی نمیکند. بااینحال، در همین دسته میتوان طیفی از افراد با وابستگیهای فکری و تاریخی به اصلاحات را تصور کرد که تاییدصلاحیت فردی چون تاجزاده بتواند تصمیم آنان را دچار تغییر کند و حضور او در مناظرهها و طرح صریح مواضع و برنامههای اصلاحات، بتواند بخشی از این جامعه خاکستری را مجدداً به انتخابات و اصلاحات امیدوار کند.
طبعاً، ردصلاحیت تاجزاده هم مسالهای برای این دسته ایجاد نمیکند و صرفاً، آن را مستندی تازه بر درستی تصمیم خود در قهر با انتخابات خواهند یافت. گرچه نوع کنشگری تاجزاده و اصلاحطلبان تا زمان بررسی صلاحیتها ممکن است تاحدی نگاه بخشی از آرای خاکستری به اصلاحات و انتخابات را تغییر دهد؛ بهطوریکه پس از ردصلاحیت و بسته به سطح نامزدهای اصلاحطلب باقیمانده در صحنه، به پای صندوقها بازگردند.
دسته سوم: تحریمگران
جریان تحریم انتخابات با استفاده از بستر و زمینه مناسبتر اجتماعی، در این دوره به شکلی صریحتر و بدون نیاز به تلاش جدی، اهداف خود را در حال تحقق میبیند. گرچه نظرسنجیها همچنان از حضور قطعی ۴۰ تا ۵۰ درصد واجدان حق رأی در انتخابات حکایت دارد؛ اما تحریمگران انتظار دارند که با سطح پایین نامزدها و شکل نگرفتن فضای جدی و دوقطبی در صحنه انتخابات و شرایط کرونایی، این میزان مشارکت هم کاسته شود.
در این شرایط، حضور چهرهای چون تاجزاده که هم بحثها و مواضع جدی را در حوزه سیاست مطرح میکند و هم توان بالایی در مناظره و مباحثه دارد؛ به ضرر جریانهای سیاسی حامی تحریم انتخابات تمام خواهد شد. این مساله، در صورت تاییدصلاحیت تاجزاده طبعاً بسیار دشوارتر خواهد شد و در آن صورت، نه شرکت در انتخابات که تحریم انتخابات نیازمند استدلال و ارائه سند و مدرک و برهان خواهد بود.
در صورت ردصلاحیت تاجزاده هم، حمایت او از نامزد اصلاحات، مباحث و شعارهای انتخاباتی اصلاحطلبان را ارتقاء خواهد داد و حملات نیروهای سیاسی حامی تحریم هم بیش از نامزد اصلاحطلبان (که بهاحتمال بالا، چهرهای توانمند و ژنرالی درجه اول از نظر سیاسی نخواهد بود) متوجه اصلاحطلبانی چون تاجزاده خواهد شد و او میتواند با زبان صریح خود، از اصل مشارکت و رأی به نامزد اصلاحات دفاع کند.
البته اگر تاجزاده پس از ردصلاحیت سکوت کند، نامزدی او کمکی به جریان اصلاحات نخواهد کرد و حتی، ممکن است برخی رأیدهندگان مردد را هم از مشارکت انتخاباتی دلسرد کند. طبعاً برای این وضعیت، باید میان تاجزاده و دیگر اصلاحطلبان هماهنگی و تعامل لازم وجود داشته باشد.
***
بر مبنای آنچه گفته شد، به نظر میرسد حضور تاجزاده در صحنه انتخابات (چه در صورت رد و چه تاییدصلاحیت) نقش یک ماشین یخشکن را ایفا خواهد کرد که در این فضای سرد مشارکت انتخاباتی، راه را بر اصلاحطلبان خواهد گشود.
حضور او در صحنه انتخابات، مشابه نامزدی مهندس عزتالله سحابی در سال ۱۳۷۶ و دکتر ابراهیم یزدی در سال ۱۳۸۴ است که زمینه طرح مواضع نیروهای ملی-مذهبی و نهضت آزادی را فراهم کرد و در ادامه، به حمایت و همراهی با نامزد اصلاحطلبان انجامید.
اما اگر دوسویه اعتدالگرایان و تحریمگرایان بخواهند با فضاسازی منفی، حضور تاجزاده را تضعیف کنند و یکی نامزدی را «پروژهای برای تحریم» بخواند و دیگری آن را «پروژهای برای مشارکت» توصیف و تبلیغ کند؛ عملاً، خروجی آن به ضرر راهبرد اصلاحی و جبهه اصلاحات خواهد بود. تجربهای که در سال۱۳۸۴ هم شاهد آن بودیم که از یک طرف، بخشی از اصلاحطلبان سنتی و تکنوکرات بدون توجه به رأی بدنه اصلاحات و احزاب و گروههای اصلاحطلب، با متهم کردن جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب به تندروی، در برابر نامزد اصلی اصلاحطلبان گزینههای دیگری مطرح کردند و از طرف دیگر، دفتر تحکیم وحدت و طیفی از روشنفکران بهجای حمایت از نامزدی که ریشه در دانشگاه و مدافع فعالان دانشجویی بود، پرچم تحریم برافراشتند و صندوقهای رأی را برای نامزدهای پوپولیست و اقتدارگرا خالی گذاشتند.
امروز هم، نشانههای آن دوگانه پس از نامزدی تاجزاده قابلمشاهده است. دو طیف مخالف با ادبیاتی متفاوت، اقدامی مشابه را توجیه میکنند که همانا، چیزی نیست جز تضعیف جریان و نیروی مؤثر اصلاحطلبی. نیرویی که سیدمصطفی تاجزاده از نمادهای اصلی و اصیل آن است…
منبع: صدا