ناصر ایمانی: احمدینژاد میخواهد رد صلاحیت شود تا مواضع تندتر بگیرد/ سید حسن خمینی صلاحیت ریاست جمهوری را ندارد
ناصر ایمانی گفت: مواضعی که آقای احمدی نژاد در یکی دو ماه اخیر اتخاذ کرده نشان میدهد که نمیخواهد صلاحیتش تایید بشود. کسی که میخواهد تایید صلاحیت بشود، لااقل از چهار پنج ماه پیش از انتخابات مواضع تند و رادیکال خود را مخفی نگه میدارد، اما او نمیخواهد رئیس جمهور بشود و میخواهد شورای نگهبان او را ردصلاحیت کند تا مواضع تندتر بگیرد.
به گزارش دیده بان ایران؛ کمتر از دو ماه به زمان برگزاری سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری مانده است. این روزها بیشترین تمرکز احزاب، گروهها و شخصیتهای سیاسی روی آمدن و نیامدن چهرههاست؛ چیزی که تا یک ماه دیگر به طور کامل مشخص خواهد شد.=
نام افراد بسیاری برای کاندیداتوری در این دوره از انتخابات مطرح است. برخی به طور رسمی اعلام کاندیداتوری کردهاند، اما چهرههای شاخص هنوز اعلام وضعیت نکردهاند و باید منتظر ماند و دید در روزهای ۲۱ تا ۲۵ اردیبهشت چه کسانی ثبتنام و در ادامه تایید صلاحیت خواهند شد.
در این بین موضوعی که مهم به نظر میرسد این است که در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ چه فضایی به وجود خواهد آمد؛ یعنی با وجود افرادی که احتمال کاندیداتوری آنها وجود دارد چه ترکیبی پیش خواهد آمد و چه موضوعات و شعارهایی مطرح و برجسته خواهد شد؟
برای بررسی این موضوع به گفتگو با ناصر ایمانی کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی پرداختیم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
***
* چه عواملی در شکلگیری گفتمانهای حاکم بر انتخابات نقش دارند؟ ضمناً اشاره هم بفرمایید که در انتخاباتهای گذشته چه گفتمانهایی وجود داشتند.
اولین فاکتوری که در رابطه با گفتمان وجود دارد، مدت زمان است. برخلاف آنکه جریانهای سیاسی تلاش دارند، از یک ماه قبل از برگزاری انتخابات، گفتمانسازی کنند، این کار نیازمند زمان است.
بنابراین گفتمان به مرور زمان به وجود میآید. به طور مثال اگر یک جریان سیاسی بخواهد، چیزی مانند توسعه گفتمان خود قرار بدهد، در یک ماه قبل از انتخابات دستیافتنی نیست. گفتمان به مرور زمان و در مدتی طولانی جا خواهد افتاد.
نکته دومی که در مورد گفتمان وجود دارد این است که افکار عمومی بتواند آن گفتمان را راستیآزمایی کند. اگر یک جریان یا یک حزب سیاسی، شعاری را به عنوان گفتمان خودش قرار بدهد، مردم آن را طی سالیان گذشته در چهره آن جریان ببینند و در افکار خودشان راستیآزمایی بکنند. و مردم ببیند که آن حزب آیا واقعاً و براساس سابقهاش به دنبال آن شعاری که مطرح میکند، حرکت کرده است یا خیر.
بنابراین شعارها باید بر اساس سابقه باشد نه اینکه جریانها و احزاب در آستانه انتخابات ببینند چه شعاری از همه قشنگتر است و آن را انتخاب و مطرح کنند تا آرای مردم را جذب کنند.
اساساً گفتمان در تمامی انتخاباتهای ما به خصوص انتخاباتهای گذشته نقشش کمرنگ بوده است؛ یعنی از طریق گفتمان هیچ یک از جریانهای سیاسی به قدرت نرسیدند. بلکه عمدتاً از طریق ایجاد یک هیجان سیاسی توانستند موفق بشوند.
از سال ۷۶ همه انتخاباتها در بستر هیجان و به نوعی فضای احساسی بود و در این شرایط جریانهای سیاسی تلاش کردند آرای مردم را به سمت خود جذب بکنند. نه اینکه واقعاً گفتمانی طی سالیان گذشتهاش وجود داشته که مردم طرفدار آن گفتمان شدند و به دلیل آن گفتمان، به آن کاندیدایی که برازنده آن گفتمان بود، رای داده باشند.
*پس شما معتقدید که در انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ نیز که موضوع سیاستخارجه و برجام مطرح بود، گفتمان حاکم نبود و یک فضای سیاسی هیجانزده وجود داشت.
بله. میزان رای فرد منتخب در انتخابات ۹۶ با نفر دوم، چند میلیون اختلاف داشت. ضمن اینکه در سال ۹۶ فضا به شدت دوقطبی شد؛ یعنی دوقطبی کردند. هرچقدر که فضا هیجانی و دوقطبی بشود، از گفتمان فاصله میگیرد.
*برخی دوقطبی شدن فضا را ناشی از گفتمان میدانند، اما شما معتقدید که دوقطبی شدن نشانه حاکم نشدن گفتمان بر انتخابات است.
اینجا بحث ظریفی وجود دارد. بین دوقطبی شدن و رقابتی شدن فضای انتخابات تفاوت وجود دارد. آن چیزی که مذموم است، دوقطبی شدن است. آن چیزی که بسیار مورد تایید است، رقابتی شدن است. این دو، دو مفهوم متفاوت هستند.
دوقطبی شدن به معنای این است که یک فضای دروغین، کاذب و به شدت سیاه و سفید به وجود بیاید که مردم احساس بکنند اگر به این فرد رای بدهند بهشت میشود و اگر به آن فرد رای بدهند، جهنم درست خواهد شد. در چنین فضایی احساسات بر منطق و عقلانیت غلبه خواهد کرد.
فضای رقابتی، فضایی است که در آن رقابت است، اما سیاه و سفید نیست. دو کاندیدا یا چند کاندیدا با گفتمانها و برنامههای مختلف با یکدیگر رقابت خواهند کرد.
آن کسانی که میگویند دوقطبی خوب است، منظورشان دوقطبی نیست و رقابت است. بله رقابت خیلی خوب است. ضمن اینکه هیچکس تمایل ندارد که یک نفر کاندیدا بشود، در نتیجه هیچ رقابتی وجود نداشته باشد و مردم هم فقط به آن یک نفر رای بدهند که البته آن دیگر انتخابات نیست، چون رقابتی در آن صورت نگرفته است.
*پس طبق تعریفی که شما از گفتمان ارائه فرمودید، در انتخابات ۱۴۰۰ شاهد شکلگیری گفتمان نخواهیم بود.
بله. گفتمان به معنای دقیق و علمیاش در انتخابات ۱۴۰۰ شکل نخواهد گرفت.
*اما به نظرتان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ چه موضوعاتی برجسته خواهد شد و مردم و کاندیداها در خصوص آن بحث و گفتگو خواهند کرد؟
بله این یک سوال دیگر است و دیگر گفتمانسازی نیست. یکی از چیزهایی که در انتخابات ۱۴۰۰ برجسته خواهد شد، مساله روابط خارجی است. جریان اصلاحطلب هیچ شعار و مضمون دیگری ندارد تا مردم را به نفع کاندیدای خود به پای صندوقهای رای بکشاند. آنها فضا را در این رابطه دوقطبی میکنند و میگویند اگر کاندیدای ما رای نیاورد، ارتباطاتمان با جهان خراب خواهد شد. همان اتفاقی که در انتخابات ۹۲ و تا حدودی در انتخابات ۹۶ رخ داد.
همچنین آنها میگویند اگر کاندیدای ما رای بیاورد دربهای اقتصادی گشایش پیدا خواهد کرد و سرمایهگذاریهای خارجی زیاد خواهد شد. طرف مقابل ما یعنی جریان اصولگرا اصلاً اعتقادی به فضای باز و ارتباط با جهان خارج ندارد و تلاش دارد کشور را بسته نگه دارد. بنابراین یکی از شعارهایی که در انتخابات ۱۴۰۰ مطرح خواهد شد، همین است.
مذاکرات وین و تلاشهای دولت برای اینکه یک توافق با غرب حاصل شود، نیز بخشی از آن برای تاثیرگذاری بر انتخابات ۱۴۰۰ است. پیام مذاکرات به انتخابات این خواهد بود که آن چیزی که در مورد برجام میگفتیم، عملی و تحریمها برداشته شد، از این رو کشور از این پس به سوی رشد و تعالی اقتصادی پیش خواهد رفت.
در این سو نیز جریان اصولگرا تلاشش بر این است تا شعار مبارزه با فساد در همه اشکال و زمینهها، حمایت از تولید داخلی و اقتصاد خودمحور را در پیش بگیرد. به نظرم در انتخابات ۱۴۰۰ آن شعار با این شعار مقابله خواهد کرد.
*مردم در انتخاباتها به شعارها و گفتمانها رای میدهند یا اینکه به افراد رای میدهند؟
تجربه نشان داده است که مردم به هر دو شکل رای میدهند. البته عمدتاً نگاه مردم به افراد است. مردم به شعارها هم رای میدهند، اما افراد برای مردم مهمتر هستند. این بدان دلیل است که در کشور ما سیستم حزبی وجود ندارد و شعارها، شعارهای نهادینه نیستند و اینگونه هم نیست که یک کاندیدا یا یک رجل سیاسی به یک شعار خاص شناخته شده باشد؛ یعنی سی سال بر یک شعار پایفشاری کرده باشد و همه او را با همان شعار بشناسند.
بلکه به یکباره در ایام انتخابات شعارهایی از او میشنویم که در شاکله سوابقش نیست. بنابراین مردم بیشتر عادت کردهاند به افراد و نه شعارها توجه بکنند.
اگر نظام سیاسی ما حزبی بود، شعارها حاکم بودند. احزاب در حوزههای مختلف همچون اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی شعارهایی دارند که سالیان سال با آن شعارها شناخته شدهاند. تقریبا هم طبق همان شعارها عمل میکنند.
یک حزب در عرصه اقتصادی، تمایلات سوسیالیستی دارد. در عرصه سیاست خارجی، کمی درونگراست. در عرصه سیاست داخلی اعتقاد به نوعی حمایت از مردم قشرهای پایین دارد. اما یک حزب دیگر شعارهای دیگری دارد و به همانها شناخته شده هستند.
بنابراین کاندیداهای احزاب که در انتخابات حضور پیدا میکنند، با همان شعارها حضور پیدا میکنند و نمیتوانند خیلی شعارهای خارج از آن چارچوب بدهند که برای مردم ناشناخته است.
در کشور ما چون سازمانهای حزبی وجود ندارد. یک فرد اگر میخواهد کاندیدا بشود، نگاه میکند که اکنون و با توجه به شرایط سیاسی روز چه شعاری بیشتر از همه برای مردم جذاب است؛ ولو اینکه به لحاظ فکری اعتقاد چندانی به آن شعارها نداشته باشد. آن شعارها را میدهد تا رای بیاورد.
اینکه من گفتم بخشی هم این شعارها موثر است، به دلیل این میباشد که مردم نیز بعضاً آن شعارها را میپذیرند. میبینند شعار جذابی است و جذبش میشوند؛ اما عموماً به افراد توجه دارند تا شعارها.
*پس شما معتقدید که مردم در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ به شخص آقای روحانی رای دادند تا اینکه به شعارها رای بدهند.
در اینجا یک بحث دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که در انتخاباتهای ریاستجمهوری مردم به حالت مقایسهای رای میدهند و انتخابشان یک انتخاب مطلق نیست؛ نه در ایران که در همه جا اینگونه است. به این معنا که مردم نگاه میکنند چهار کاندیدا در صحنه انتخاب هستند و در مقایسه آن چهار کاندیداست که به یک نفر رای میدهند. کاندیدای پنجمی وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد ممکن است به او رای بدهند، منتهی بین این چهار و هر چند نفر مقایسه میکنند و به یک نفر رای میدهند. در واقع مردم نسبی رای میدهند. کاندیدایی که رای میآورد، مطلق نیست و نسبی است.
در سالهای ۸۸، ۹۲ و ۹۶ مردم در مقایسه کاندیداهای در صحنه یکی را انتخاب کردند که در مجموع شخصیت و شعارهایش بیشتر برایشان جذاب بود.
در سال ۹۲ شعارهای آقای روحانی در مقایسه با بقیه کاندیداها و شعارهایی که میدادند، برای مردم جذابتر بود. این بدان معنا نیست که مردم تمام شعارهای ایشان را پذیرفتند. مردم شعارهای ایشان را بیشتر پذیرفتند و شعارهای دیگر کاندیداها برایشان جذابیت کمتری داشت.
*شما پیشبینی میکنید که در انتخابات پیشرو مشارکت مردم نسبت به انتخاباتهای گذشته به چه میزان باشد و چه عواملی در میزان مشارکت نقش دارند؟
ایمانی: پیشبینی میشود که مشارکت مردم در انتخابات ۱۴۰۰ کمتر از دیگر انتخاباتهای ریاستجمهوری باشد. البته هنوز چیزی معلوم نیست.
ما در انتخاباتهای گذشته در برخی دورهها، تصور نمیکردیم که میزان مشارکت مردم چشمگیر باشد، اما مشاهده کردیم که مشارکت بسیار بالاتر بود. انتخاباتهای ۷۶ و ۸۸ نمونههایی از این دست هستند.
با اطلاعاتی که اکنون در دست داریم، هرچند دو ماه تا انتخابات باقی مانده و ممکن است اتفاقات دیگری رخ بدهد، اما پیشبینی میشود که مشارکت مردم در این دوره کمتر از دیگر دورهها باشد.
در خصوص اینکه کاهش مشارکت چه دلیلی دارد، باید گفت که قاعدتاً نباید به دنبال یک دلیل باشیم و این اتفاق دلایل متعددی دارد. یک دلیل مهم، سرخوردگی و نارضایتی مردم از شرایط اقتصادی کشور است. این موضوع عامل مهمی است که بیشتر به عملکرد دولت در هفت - هشت سال گذشته برمیگردد.
دو روز پیش اعلام شد که تورم ۵۰ درصد است، این بدان معناست که مردم در فروردین ماه سال گذشته هرچه دارایی داشتند، امسال تقریباً نصف شده است. این موضوع اثر منفی بر روحیه مردم خواهد داشت و مردم معتقدند که حکومت نتوانسته اقتصاد کشور و معیشت و زندگی مردم را اداره کند.
دلیل دوم واگرایی است که بین مردم و حاکمیت (نه صرفاً دولت) به وجود آمده است. این واگرایی دلایل متعدد دارد و صرفاً مسائل اقتصادی نیست. شاید بخش عمدهای از این واگرایی به مسائل اقتصادی و معیشتی (تورم، بیکاری، کاهش ارزش سهام در بورس و پول ملی و...) برگردد، اما بخش دیگری از این واگرایی دلایل فرهنگی و سیاسی دارد.
مردم در مجموع نسبت به رفتار حکومت توجیه نیستند. آن را یا قبول ندارند و یا نمیفهمند. این واگرایی و دوری از حکومت باعث میشود مردم نسبت به چیزی که حاکمیت میخواهد، واکنش عکس نشان بدهند.
نتیجه این است که اکنون در شرایطی هستیم که این دلخوری، دلزدگی و فاصله بین حکومت و مردم اتفاق افتاده است؛ اکنون در اوج آن هستیم و در چهل سال گذشته بیسابقه است. این هم نتیجهاش این خواهد شد که مردم حکومت را نمیپذیرند و روی خوش نشان نمیدهند و در انتخابات شرکت نمیکنند.
*اگر مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری کم باشد، این وضعیت چه تاثیری در آینده نظام جمهوری اسلامی ایران و جایگاه رئیسجمهور منتخب در بین مردم خواهد گذاشت؟
بالاخره این وضعیت اثر منفی خواهد گذاشت و شکی در آن نیست. این سوال را اگر از هر فردی بر روی این کره خاکی بپرسید که منظور از انتخاب یک رئیسجمهور با آرای بالا یا پایین چیست، پاسخش معلوم است. آرای مردم که بالا باشد، نشاندهنده آن است که مردم نسبت به آن حکومت و رفتارهایش در مجموع توجیه هستند.
کشور ایران که به طور خاص تحت فشارهای شدید سیاسی داخلی و خارجی قرار دارد، این موضوع اثرگذارتر خواهد بود.
ممکن است کشور سوئیس چنین حالتی را نداشته باشد و مردم هم کم در انتخاباتها مشارکت بکنند، اما کسی نباید ایران را با سوئیس مقایسه کند؛ چرا که مساله ایران خیلی متفاوت است.
بنابراین میزان مشارکت خیلی اهمیت دارد. شرکت عموم مردم هم برای حاکمیت خیلی مهم است و هم برای آن دولتی که مستقر میشود.
دولت اگر با آرای جدی و گسترده مردم بر سر کار بیاید، اقتدار بیشتری برای رفتارهایش دارد. شما ببینید اکنون مردم در خصوص همین مجلسی که تشکیل شده چه میگویند، انتقادی که میشود این است که این مجلس آنچنان نماینده مردم نیست؛ چرا که با آرای پایین انتخاب شده است. شما فرض کنید این موضوع در خصوص دولت هم اتفاق بیافتد، چه خواهد شد؟ بنابراین خیلی مهم است، دولتی که مستقر میشود با آرای مناسب و بالایی انتخاب شود.
*اخیراً رهبر معظم انقلاب اسلامی به حجتالاسلام سیدحسن خمینی توصیه کردند که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکنند. به نظر شما اگر ایشان از سوی اصلاحطلبان کاندیدا میشدند، چه عوارض و پیامدهایی برای خودش و بیت امام خمینی (ره) به وجود میآمد؟
به نظرم چون ایشان بنا به شرکت در انتخابات ندارند، زیاد در مورد ایشان بحث نکنیم، اگرچه اگر هم شرکت میکرد، شورای نگهبان به صورت مستدل میتوانست ایشان را ردصلاحیت بکند. به این دلیل که ایشان هیچ سابقه کار اجرایی ندارد. در نتیجه صلاحیت رئیسجمهور شدن نداشت.
رهبری مشربشان این است که در مورد افرادی که میخواهند کاندیدا بشوند، اظهارنظر نکنند. در سی سال گذشته، همواره این گونه بوده است و این موضوع را به خود افراد واگذار میکردند، اما در برخی زمانها، اظهارنظر میکردند. البته این اظهارنظر نفیاً و نه اثباتاً بوده است.
ما اثباتاً موردی را نداریم که رهبر انقلاب توصیه به حضور در انتخابات کرده باشند. نفیاً یکی از موارد در سال ۹۶ و در رابطه با احمدینژاد بود و یک مورد هم آقای سیدحسن خمینی بود. هرکدام از اینها دلایل متفرقهای میتواند داشته باشد.
در مورد آقای احمدینژاد چون ایشان احساس میکردند با ورود احمدینژاد یک دوگانگی و دوقطبی در جامعه به وجود خواهد آمد، توصیه به نیامدن کردند، اما ایشان این کار را انجام دادند.
ضمن اینکه آقای احمدینژد نزد بخش قابل توجهی از طرفدارهایش، به عنوان یک چهرهای که در خط رهبری هستند، شناخته میشود و رهبری خواستند این خط را جدا بکنند. یعنی رهبری به صراحت به ایشان گفتند شرکت نکن و ایشان شرکت کرد.
نتیجه آن شد آن کسانی که فکر میکردند، احمدینژاد در خط رهبری است، فهمیدند که خیر، احمدینژاد در خط رهبری نیست. در واقع جلوی یک توطئه در سطح جامعه گرفته شد.
در مورد سیدحسن آقای خمینی ممکن است دلایل مختلفی وجود داشته باشد که ما نمیدانیم، اما آن دلایلی که ما میتوانیم حدس بزنیم این است که باتوجه به شانیت امام خمینی(ره) و بیت ایشان، بهتر بود که ایشان وارد صحنه انتخابات نشوند و آسیب نبینند.
خب بالاخره ایشان به صحنه انتخابات میآمدند، یا ردصلاحیت میشد که خوب نبود. یا ردصلاحیت نمیشد، اما نمیتوانست رای بیاورد که باز هم خوب نبود.
یا اینکه رای میآورد، اما دوره ریاستجمهوریای را طی میکرد که مورد اتهامهای بسیار قرار میگرفت. چرا که وضعیت کشور مستعد این وضعیت است. در نتیجه این نیز به ایشان آسیب میزد.
*اصلاحطلبان مدعی شایستهسالاری هستند، اما در تلاش بودند تا آقای سیدحسن خمینی را که سابقه اجرایی و مدیریت در کشور ندارد را به عنوان کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری مطرح کنند. این موضوع را چطور تحلیل میکنید؟
شعار شایستهسالاری یک شعار پرطمطراق، جذاب و عوامفریب است و آن شعاری که به آن اعتقاد داشته باشند، نیست. من شاهد برایتان میآورم و آن هم این است که آیا در سال ۹۲ که جریان اصلاحطلبان آقای روحانی را کاندیدای خود اعلام کردند، ایشان شایسته بود؟
فرض میکنیم که در سال ۹۲ اصلاحطلبان تصور میکنند که روحانی شایسته است، پس در سال ۹۶ چرا مجدد از او حمایت کردند؟ در سال ۹۶ معلوم بود که ایشان چه آثاری در اداره کشور داشته است.
حرف از شایستهسالاری صرفاً یک شعار است. منظورشان از شایستهسالاری این است که هرکس ما انتخاب و معرفی میکنیم، او شایسته است و هرکسی که جریان مقابل معرفی میکند، او شایسته نیست.
در این رابطه هرکس که به مصلحت جریان سیاسی خودشان باشد و نه آنکه شایسته باشد، انتخاب میکنند.
*آقای احمدینژاد دوباره قصد کاندیداتوری در انتخاب را دارد و ممکن است مجدد ردصلاحیت شود. به نظر شما در صورت ردصلاحیت ایشان چه آینده سیاسی در پیش خواهند گرفت؟
مواضعی که آقای احمدی نژاد در یکی دو ماه اخیر اتخاذ کرده نشان میدهد که نمیخواهد صلاحیتش تایید بشود. کسی که میخواهد تایید صلاحیت بشود، لااقل از چهار پنج ماه پیش از انتخابات مواضع تند و رادیکال خود را مخفی نگه میدارد، اما او نمیخواهد رئیس جمهور بشود و میخواهد شورای نگهبان او را ردصلاحیت کند تا مواضع تندتر بگیرد.
او در حال آمادهسازی خود برای زمان و شرایطی است که حکومت بدین شکل نباشد که البته آنگونه نخواهد شد. او اکنون در حال به وجود آوردن شکل جدیدی از اپوزیسیون در کشور است که آن هم اپوزیسیون داخلی است. تا پیش از این اپوزیسیون خارجی داشتیم، اما اکنون او تلاش دارد در داخل جریان اپوزیسیون بسازد.