علت اختلاف علی لاریجانی و کیهان با شهید «مرتضی آوینی» چه بود؟
غزاله علیزاده پس از ورود به دانشگاه تهران به رغم تحصیل در دانشکدههای متفاوت با کامران یا همان شهید مرتضی آوینی آشنا میشود، آشنایی که گویا بسیار عمیق بوده، زیرا پس از سالها هم چنان از رابطه این دو صحبتهایی در محافل شنیده میشود.
به گزارش دیده بان ایران؛ درباره شخصیت مرتضی آوینی تاکنون حرف و حدیث های فراوانی منتشر شده و است رسانه های اصولگرا هم پس از شهادت او قصه های متفاوتی را منتشر کرده اند.
اما پخش مستند «آقا مرتضی» که اخیراً در سازمان هنری رسانهای اوج تولید شده و اشاره آن به ارتباط پیش از انقلاب شهید آوینی با غزاله علیزاده نویسنده و شاعر، حاشیههای زیادی برای این مستند رقم زده است.
ارتباط آوینی با غزاله علیزاده چهره مشهور جریان روشنفکری پیش از انقلاب اسلامی، از موارد مگوی زندگی شهید سیدمرتضی آوینی است که چندان به آن پرداخته نشده است. نام علیزاده در حالی در این مجموعه مستند در کنار نام آوینی آمد که این شاعر و نویسنده، به طور معمول جایی در صداوسیما ندارد.
در بخشی از اولین قسمت این مستند به نقل از دوستان شهید آوینی بر این نکته تأکید شده است که در ماجرای ارتباط میان سیدمرتضی آوینی و غزاله علیزاده، کشش از سوی غزاله علیزاده بوده و مرتضی بت خوبی برای الهام غزاله علیزاده بوده است.
در این مستند ارتباط بین آوینی و علیزاده اینگونه آورده شده است: «غزاله، خانی بود که کامران (نام پیش از انقلاب مرتضی آوینی) از آن گذشت... دختر خاص جذابی که میتوانست کامران را زمینگیر کند، اما نکرد. داستانی که کامران آن را نیمهتمام رها کرد..
غزاله علیزاده پس از ورود به دانشگاه تهران به رغم تحصیل در دانشکدههای متفاوت با کامران یا همان شهید مرتضی آوینی آشنا میشود، آشنایی که گویا بسیار عمیق بوده، زیرا پس از سالها هم چنان از رابطه این دو صحبتهایی در محافل شنیده میشود.
داستان زندگی آوینی، اما از ایام جوانی و قبولی در دانشگاه معماری هنرهای زیبا آغاز میشود. دورانی که بسیار متفاوت از دیگر دوران زندگی او بود. آوینی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه معماری شد. او در سالهای جوانی خودش را کامران آوینی معرفی میکرد. دوستان دوره دانشگاه آوینی غزاله علیزاده، شهرزاد بهشتی و امیر اردلان بودند. درباره کامران آوینی گفتهاند آن سالها به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت. به ظاهر خود میرسید، کراوات میزد، و به فلسفهٔ غرب علاقهمند بود.
مسعود بهنود درباره آشنایی با مرتضی آوینی با غزاله علیزاده در گفت وگو با مجله سپیده دانایی که در اردیبهشت 87 منشتر شده است گفته بود: "مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود میشناسم. از زمانی که او دانشکده میرفت، نه من. مرتضی بچهی تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش میبرد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون میآوردند. اصولا بچهی تندرویی بود. هرکار میکرد تا تهاش میرفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین میپوشید. دستبند میبست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبیات عرفانی. بقیه کارها را کنار گذاشت."
بهنود درباره موضوع اعتیاد مرتضی آوینی می گوید:" یک موقعی صبح بچهها همدیگر را خبر کرده بودند که مرتضی مرد. این پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی آن موقعها توی دانشکده هنرهای زیبا بودند. بچهها جیغ میزدند میگفتند جسد مرتضی توی دانشکده افتاده. معلوم شد شب توی دانشکده مواد مصرف کرده و رفته تو حال و تا صبح همانجا مانده. یعنی میزد و از حد میگذشت و میرفت تا تهاش. نزدیکهای سال ۵۶ رسید به «یاعلی» و ریش گذاشت. مولانا و امامحسین و تسبیح و از این چیزها. البته مرتضی هیچوقت خیلی جلف نبود."
بهنود می گوید: "اصولا آوینی را هیچوقت تیپ کیهانیها قبول نکردند. علی لاریجانی هم او را قبول نکرد. علی لاریجانی یکبار در حضور بچههای مجله فیلم به آوینی گفته بود «اگر تو فکر میکنی تو داخل آدم هستی و ما تو را رییس فارابیات میکنیم، اشتباه میکنی. تو همهی این کارها را میکنی که رییس فارابی بشوی، اما من تو را رییس فارابی نمیکنم.» زمان وزارت ارشاد لاریجانی بود. سه چهار ماه قبل از مرگ مرتضی، کیهان هم سر ماجرای فیلم شقایق رسما میگفت که اینها دکان باز کردهاند و میخواهند پول بدزدند از شهدا. مرتضی طفلک همهی آنچه را که میخواست به آن برسد با مرگ به آن رسید. تا زنده بود نرسید. وقتی مرد، کیهان در صفحهی حوادث نوشت «گروه فیلمبرداری که مرتضی آوینی هم جزوشان بوده میگویند در اثر برخورد با مین کشته شدهاند.» روزنامهی جمهوری اسلامی هم نوشت «بر اثر حادثهای در جنوب کشته شدهاند» کلمهی شهید را به کار نبرد. بعد آقا اطلاعیه داد که در حقیقت پیغامی بود برای رفقا که یاالله جنازه را بلند کنید. و ...."
البته سالها قبل، خانواده آوینی(حسین معززینیا، کوثر آوینی، مریم امینی) داماد و دختر و همسر آوینی در پاسخ به پروندهای در نشریه «شهروند امروز» نوشته بودند:
«وقتی برای اشاره به دوستی کوتاهمدت مرتضی آوینی و خانم غزاله علیزاده با عباراتی از این دست مواجه میشویم که: «سروهای بلند دانشگاه تهران بارها شاهد قهرها و آشتیهای کامران آوینی با غزاله علیزاده بودند. جوانان پر شوری که میتوانستند دنیا را دگرگون کنند... » به این فکر میافتیم که احتمالاً نویسندهی محترم بیش از خود آن «جوانان پرشور» طبع رمانتیکی دارد و از ابعاد و نتایج این دوستی خرسند است! اساساً شاید تذکر این نکته لازم باشد که اطلاعات موجود دربارهی کیفیت زندگی سیدمرتضی آوینی در سالهای قبل از انقلاب کاملاً صحیح و دقیق نیستند و بسیاری از وقایعی که مورد اشاره قرار میگیرد (مثل ماجرای چند نوبت خودکشی که در این مطلب به آن اشاره شده) واقعاً با این شرط رخ ندادهاند و لازم است دربارهی آنها از دوستان نزدیکتر آوینی تحقیق مفصل و کاملی انجام گیرد تا بیدلیل جعل و تحریفی رخ ندهد و به عنوان زندگینامه منتشر نشود»
به هر حال آوینی در سالهای پیش از انقلاب حتی در برههای «هیپی» بوده و همانطور که مستند «آقا مرتضی» درباره او همهجانبه نیست، این تاکید بر «هیپی» بودن و یا عاشقانههایش هم روایت کاملی نیست و باید به خانواده او حق داد، در واقع شهید آوینی، هم مرتضی بوده و هم کامران.
کاوه عباسیان(فیلمساز) مینویسد: «در گفتگویی که با بصیر نصیبی بنیانگذار «سینمای آزاد» داشتم، اشاره داشت که غزاله علیزاده مرتضی آوینی را به او معرفی کرده بود که با امکانات کانون فیلمسازی یاد بگیرد. ولی شیفتگی آوینی نسبت به علیزاده تا حدی بود که «هفتهای یک بار» اقدام به خودکشی میکرد و او و علیزاده باید از بیمارستان جمعاش میکردند. آوینی نه تنها نتوانست هیچ فیلمی در آن دوره بسازد بلکه در عشق اش به علیزاده هم به جایی نرسید. به گفته نصیبی، آوینی خواستار رابطه متعارف بود در حالیکه علیزاده رها بود و در این قالب نمیگنجید»
صابر محمدی(مستندساز) هم در اینباره مینویسد: استراتژیِ پیچیدهای ندارد این مستند «آقا مرتضی». مستندی که یکی دو روز است با پیشکشیدنِ «کششِ» غزالهی علیزاده به مرتضی آوینی، شهر را به هم ریخته است. خب، بدیهیست چنین ادعایی اگر مراتبِ باورپذیری را نیز طی کند، دستاوردِ بزرگی برای جریانِ نزدیک به فیلمسازِ جنجالیِ دههی شصت میتواند محسوب شود. فکرش را بکنید زنی زیبا را که بسیاری از روشنفکران، دل در گرو و چشم به جمالش داشته اما همواره شکست خوردهاند، چنان مشتاق به ستارهی یک جریان جا بزنید انگار یوسف و زلیخاگون، آویزانِ مرد بوده اما او از این آزمونِ شهوت، زاهدانه بیرون آمده است. حقیقتاً دستاوردیست؛ نه دستاوردی زرد و مناسب برای پرداختنِ داستانهای عشقی و جنسی، بلکه دستاوردی بیناگفتمانی در صفبندیهای مرسوم ایدئولوژیک. دافِ بزرگِ روشنفکران که همواره آنها را در حسرتِ وصال خویش میچزانده، شیفته و والهی یکی از هویتنماترین چهرههای راستگرای هنر ایران بوده و ایشان تف هم توی صورت جذابِ زن نمیانداخته است! مبارکها باشد.
منبع: دیده بان ایران