محل دفن امیرعباس هویدا کجاست؟ +عکس
هویدا در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ اعدام شد. ماجرای زندگی و مرگ امیرعباس ممدوح که بعدها نامخانوادگیاش را به هویدا تغییر داد، همواره یکی از پربحثترین موارد تاریخ معاصر ایران است. بعضیها او را خادم و برخی او را خائن میدانند. کنکاشی در مورد محل دفن او انجام شده است.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ با وجود آنکه روزنامههای دوران انقلاب همگی از تیرباران هویدا در برابر «جوخه اعدام» سخن گفته بودند؛ اما بعد از گذشت چند سال روایتهای دیگری از چگونگی مرگ نخستوزیر دوران پهلوی مطرح شد. دیده بان ایران به بررسی روایت ها در این خصوص پرداخته است:
روایت جدید
عبدالله عبدی تاریخ پژوه سال گذشته در تحقیقی که دیده بان ایران هم آن را منتشر کرده بود نوشت؛ ماجرای زندگی و مرگ امیرعباس ممدوح که بعد ها نام خانوادگی اش را به هویدا تغییر داد، همواره یکی از پر بحث ترین موارد تاریخ معاصر ایران است.بعضی ها او را خادم و برخی او را خائن میدانند.
در این یادداشت بدون هیچگونه قضاوت درباره خدمت یا خیانت ایشان، کنکاشی درمورد محل دفن او انجام دادم که بر اساس خاطرات و مستندات موجود است. هرچند باید گفت این مطلب با همه مستندات متقن نیاز به اثبات و تایید رسمی دارد و نمیتوانم بگویم این محل، صد در صد محل دفن امیرعباس هویداست. بنابراین تنها بنا دارم بگویم با مطالعه تاریخ و کنار هم قرار دادن تکه های پازل میتوان به نتایج جدیدی دست یازید. اگر بخوانیم و عبرت بگیریم.
آن چه در خاطرات خانم فرشته انشاء از بستگان آقای هویدا و پزشک مخصوص ایشان در دوران بازداشت او ذکر شده:
۱- برای دفن ایشان به مشکل برخوردیم چون مقبره خانوادگی ایشان به مستراح تبدیل شده بود.
۲- در روزهای قبل، حین مراسم تدفین برخی دیگر، جسدها را بیرون آوردند، نگرانی این بود که این فاجعه پیش بیاید.
خود آن افراد (انقلابیون) شایعه کردند که جسد هویدا را خانواده اش به فرانسه بردند و آنجا دفن کردند.
۳- او را در بهشت زهرا دفن کردند.
۴- محل دفن هویدا نشانه دارد.
۵- جسد هویدا سه ماه در سردخانه مانده است.
۶- بر قبر هویدا سنگ قبری گذاشتند.
۷- نام واقعی اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشارهٔ غیر مستقیم به هویت کسی که آن جا در خاک خفته بسنده کرده اند.
۸- تاریخ مرگ او ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ هست.
۹- روز دفن هویدا، روز بعثت پیامبر اسلام بوده است
با مستندات موجود کافیست تاریخ مبعث پیامبر در سال ۵۸ را پیدا کنیم که تبدیل تاریخ قمری به شمسی کار سختی هم نیست. ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ تاریخ مبعث پیامبر اسلام در آن سال است.
بنابراین تاریخ دفن امیرعباس هویدا ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ است.
با یک جستجوی ساده در وب سایت سازمان بهشت زهرا میشود به آمار دسترسی داشت و تحلیل کرد. در روز ۳۱ خرداد تعداد ۶۲ فوتی که ۳۶ نفر آن مرد بودند و در روز یک تیرماه تعداد ۱۱۱ فوتی ثبت شده که ۵۹ نفر از آن مرد بودند. بنابر این ما باید نام آقای هویدا را از بین ۹۵ فوتی مرد رمز گشایی کنیم.
با توجه به نشان دار بودن قبر هویدا باید دنبال نشانه بود. عباس یا امیر باید از نشانه های باشد. چون نام هویدا در آن روزگار خودش به تنهایی عامل جرم بود. با محدود کردن دایره جستجو به های کوچک عباس و امیر تنها ۳ متوفی با نام عباس به چشم می خورد. کد بعدی که به رمز گشایی کمک میکند، نام پدر هویداست، یعنی حبیب اله. و این کد آخر ما را یک راست می برد به نامی عجیب در بین اسامی مندرج در وب سایت رسمی سازمان بهشت زهرا. حاج عباس واحد حبیب اله. تاریخ دفن یکم تیر ماه ۱۳۵۸ شماره ردیف و قطعه، ۸۲-۴۹-۳۷.
از یکی از دوستانم خواهش کردم با نشانی ردیف و قطعه مذکور، محل قبر آن را پیدا کند و برایم عکسی از روی آن بفرستد. پس از ارسال عکس از سنگ قبر درنگاه نخست حیرت انگیز بود. همه چیز حکایت از محل دفن هویدا دارد.
سنگ قبر را بررسی کنیم:
نام: حاج آقا عباس وحداد
فرزند: حبیب اله مطابق با نام پدر هویدا
تولد: ۱۲۹۷ مطابق با تاریخ تولد هویدا
وفات: ۵۸/۳/۳۱ مطابق با تاریخ تحویل جسد و دفن
بجز بخشی از نام همه چیز با مشخصات هویدا تطبیق دارد. تنها تفاوت سنگ قبر، فامیلی وحداد هست که از طبق گفته های خانم انشاء نام واقعی او را بر سنگ قبرش ننوشته اند. الباقی تمامی اطلاعات مطابق هویت هویداست.
اسم، تاریخ تولد، نام پدر، تاریخ فوت(که البته تاریخ دفن و تحویل جسد هست) شعر روی سنگ قبر و قطعه دفن همگی نشان دهنده دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرای تهران است.
نکته جالب این است که بر روی سنگ قبر پیش از نامش حاج آقا و در سایت سازمان بهشت زهرا؛ حاج عباس درج شده است.
مساله جالب دیگر اینکه اگه به سنگ قبرهای متداول دقت کنید همه آنها نوشته ای دارد مبنی بر آرامگاه پدری مهربان، ارامگاه همسری دلسوز و … اما چون هویدا همسر و فرزندی در زمان مرگ نداشت ازین عبارات استفاده نشده است. بنابراین پژوهش امیرعباس هویدا در اسرائیل دفن نشده است.
منابع:
کتاب معمای هویدا نوشته دکتر عباس میلانی صفحات صفحات ۴۶۵ - ۴۶۶ - ۴۶۷ - ۴۶۸
مصاحبه خانم فرشته انشاء با حبیب اله لاجوردی در پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد
سایت سازمان بهشت زهرا
روایت دکتر ابراهیم یزدی
یزدی در خلال بیان خاطراتش درباره اعدام هویدا گفت: «وقتی هویدا را از پادگان جمشیدیه به مدرسه رفاه آوردند، به من گفت که فلانی من حرفهای زیادی دارم که باید بزنم. این خیلی طبیعی بود. فردی که ۱۴ سال نخستوزیری یک نظام را برعهده داشته است، اطلاعات بسیار گستردهای از درون نظام داشته باشد. پیشفرض من این است که میخواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به اینکه اطرافیان شاه یک عداوت خاصی با هویدا پیدا کرده بودند و بههمیندلیل او را به زندان انداخته بودند، نگران بودم که در آن اتاقی که همه فرماندهان نظام قبل در آن بودند، او را در آن اتاق خفه بکنند؛ بنابراین من در مدرسه رفاه یک اتاق دیگری را ترتیب دادم که هویدا را آنجا تنها نگهداری کنند. من به آقای خمینی گفتم که هویدا اسرار زیادی دارد. زمانی میشود که ما میگفتیم خاندان پهلوی فاسد بودند و روابط کثیفی داشتند. خب ما مخالف بودیم و میتوانستیم هر حرفی را بزنیم؛ اما نخستوزیری که ۱۴ سال مسئول بوده است، میخواهد حرف بزند. باید بگذاریم حرفش را بزند. آقای خمینی پیشنهاد من را پذیرفت. به خلخالی گفت همان جور که فلانی میگوید، عمل کنید».
روایت ابراهیم یزدی
دکتر یزدی در پاسخ به پرسشی درباره نحوه اعدام هویدا گفته بود: «هنگامی که هویدا شروع کرد که بگوید در دوران ۱۴ساله زمامداری او بهعنوان نخستوزیر شاه چه اتفاقاتی افتاده است و خاطراتش را بیان بکند، رئیس جلسه به دادگاه تنفسی کوتاه میدهد. موقعی که هویدا به راهروی دادگاه میآید، یکی از آقایان روحانی که آنجا بوده و من مایل نیستم الان اسم او را ببرم، در راهرو با هفتتیر کمری خودش او را میکشد. بهاینترتیب آقای هویدا را میبرند روی صندلیاش مینشانند و عکس برمیدارند و حکم اعدامش را برایش قرائت میکنند و بعد میبرند. اصلا چنین چیزی نبود که اعدامش بکنند».
روایت عباس میلانی
عباس میلانی هم در کتاب «معمای هویدا» روایتی مشابه روایت یزدی را مطرح کرده است. میلانی در این کتاب روایت مرگ هویدا را اینگونه بیان میکند: «به محض آنکه پای هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که در پشت سرش میآمد، هفتتیری به دست گرفت و گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد. هویدا به زمین افتاد و خون از رگ گردنش فواره میزد... . هویدا که میدانست زخمی مهلک برداشته، به شخصی به نام کریمی که در صف همراهان خلخالی بود، رو کرد و به تمنا خواست که جانش را بستاند. کریمی هم ظاهرا از سر لطف، هفتتیر را به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمه هویدا زد... . به اعتبار عکسهایی که از جسد هویدا منتشر شد و همچنین به استناد گزارش رسمی پزشکی قانونی و مشاهدات دکتر فرشته انشاء میتوان گفت که بیشک هویدا را نه یک جوخه اعدام، بلکه سه گلوله هفتتیر کشت».
او همچنین مینویسد: «در جلسه دوم محاکمه هویدا، بعد از خواندن رأی هیئتمنصفه از سوی خلخالی، هنگامی که هویدا و مأموران در حال خروج به سمت حیاط بودند، یکی از همراهان هویدا با استفاده از کلت، دو گلوله به او شلیک کرد. مرگ هویدا میتوانست دردناک و کند باشد؛ ازاینرو هویدا از یکی از مأموران خواست تا کارش را یکسره کند و آن مرد هم پذیرفت و سومین گلوله را در سر هویدا شلیک کرد». میلانی همچنین مدعی میشود: «برخی میگویند که خلخالی به هویدا تیراندازی کرد؛ درحالیکه بقیه فردی به نام غفاری را پناهکار اعلام میکنند».
روایت رئیس وقت زندان قصر
اصغر رخصفت، رئیس وقت زندان قصر، دراینباره میگوید: «در آن دوره آقای هادی غفاری بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد، به زندان قصر رفتوآمد داشت، متهم میبرد و میآورد. اسلحه میبرد و میآورد. در روز دادگاه هویدا که او را به حیاط پشت زندان برده بودند و هادی غفاری با یک تیر هویدا را پیش از اعلان حکم کشته بود، یادم است وقتی صدای تیر در یک وقت غیرمتناسب آمد، بسیار ترسیدم. وقتی سمت صدای تیر رفتم، فهمیدم آقای غفاری هویدا را کشته است!».
روایت نماینده مردمی حاضر در دادگاه هویدا
ابوالفضل حکیمی، نماینده مردمی حاضر در دادگاه هویدا، هم دراینباره گفته است: «مدتی که گذشت، تنفس دادند و هویدا را از درِ پشتی دادگاه خارج کردند. من به دنبال ایشان رفتم. هویدا را از پلهها پایین برده بودند. آن بخش از ساختمان زندان قصر یک حیاط کوچک بود که در انتهایش دو اتاق شبیه سلول انفرادی وجود داشت. ناگهان از سمت سلولها صدای گلوله آمد. لحظاتی بعد آقای خلخالی و آقای غفاری از آن اتاق خارج شدند. آقای غفاری یک کلت کمری در دست داشت و خلخالی با سرزنش به او میگفت: دستت چرا میلرزید؟ فهمیدم هویدا را کشتهاند»
انکار ادعاها از سوی هادی غفاری
اما هادی غفاری این ادعاها را رد میکند و این گزاره را که او به هویدا تیراندازی کرده است، حاصل «داستانسرایی» میلانی میداند. او در سال97 در گفتوگویی با خبرگزاری «ایرنا» در پاسخ به موضوعاتی که عباس میلانی مطرح میکند، گفته بود: «همهاش داستانسرایی است. میلانی کسی است که از بیرون میخواهد انقلاب را ترسیم کند. با خواندن نوشتههای او میتوان پی برد که حرفها و مستندات او خیالپردازی و اتهامزنی صرف است. میلانی چیزی شنیده است و دارد تحلیلش میکند».
غفاری در این گفتوگو درباره نقش خود در دادگاه هویدا هم گفته است: «من هیچ نقشی در این پرونده نداشتم، هرکس این حرف را میگوید، او را به روز قیامت حواله میدهم. جرمم فقط این بود که در دادگاه علنی 10 دقیقه بهعنوان تماشاچی حضور داشتم. من اسمم از خودم بزرگتر است. آنها منتظر هادی غفاری بودند. تا به دادگاه رسیدم، یکی از آقایان دادگاه بلند شد و من را در صف اول دادگاه جای داد و نزدیک هویدا نشاند. بعد که تقریبا دادگاه داشت تمام میشد و متهم را بیرون بردند، بلند شدم و رفتم. این همه ماجرا بود؛ اما اینکه قاتل هویدا کیست، قاتل کسی است که حکم را میدهد و حکم را جناب آقای خلخالی دادند. من نه میخواهم دفاع و نه خدشهای وارد کنم». او در پاسخ به این پرسش که حدس میزنید چه کسی به هویدا شلیک کرد، میگوید: «هیچکس جز آقای خلخالی و خدا نمیداند چه کسی هویدا را کشته است. هرکس [چیزی] بگوید دروغ گفته است».
غفاری همچنین در سال 93 در مراسم روز دانشجو در دانشگاه علوم پزشکی شیراز در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنی بر آنکه آیا شما هویدا را پیش از محاکمه زدید، گفت: «این دروغ است. این را عباس میلانی درآورده است؛ اما برای من سؤال است. ببینید جریان اصولگرایی به کجا رسیده است که شما به اعدام یک جنایتکار فاسد که ۱۳ سال خون مردم را در شیشه کرده بود، اعتراض میکنید».
روایاتی درباره محل دفن هویدا
درباره محل دفن امیرعباس هویدا هم روایت عباس میلانی متفاوت است. او در کتاب معمای هویدا میگوید: «دکتر گرمان (دکتر پزشکیقانونی) میگفت: دو راهحل پیشنهاد میکنم، میتوانم جسد را بسوزانم... یا جسد را مدتی در سردخانه پزشکیقانونی، در جایی امن، حفظ کنم و وقتی آبها از آسیاب افتاد، با شما (دکتر فرشته انشاء) تماس خواهم گرفت... . جسد هویدا بهراستی سه ماه در سردخانه ماند... . بعد از این مدت دکتر گرمان با خانواده انشاء تماس گرفت و از آنها خواست که برای بردن جسد مراجعه کنند... . خانواده انشاء مراسم کفنودفن را بهسرعت انجام دادند... . چند ماه بعد بالاخره سنگی بر گور هویدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعیاش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشاره غیرمستقیم به هویت کسی که آنجا در خاک خفته، بسنده کردهاند».
اما غفاری در گفتوگو با «ایرنا» روایتی دیگر را مطرح میکند: «قبر هویدا در شهر عکا در منطقه تحت سلطه اسرائیل قرار دارد. مطلع هستم که خانمی که گویا خواهر هویدا بود، به خلخالی زنگ زد و خواستار انتقال جنازه هویدا شد. در جلسهای با خلخالی درباره محل دفن هویدا صحبت کردیم. چون مردم در اوج عصبانیت از رژیم شاه بودند و گاهی اوقات سنگ قبرهای (عوامل رژیم) را خُرد میکردند. بیم آن میرفت با دفن هویدا، مردم شبانه جنازه او را درآورده و آتش بزنند یا بیحرمتی کنند؛ بههمیندلیل باید فکری برای محل دفن نخستوزیر رژیم شاه میکردیم. خانمی که ظاهرا خواهر هویدا بود، به خلخالی زنگ زد و گفت میخواهیم جنازه را ببریم. خلخالی با حاجاحمد آقا دراینباره تماس گرفت و حاجاحمد آقا هم از امام پرسیدند. ظاهرا امام فرموده بودند هر کجا خواستند ببرند. آنطور که شنیدهام، جنازه هویدا را به پزشکیقانونی بردند و بدنش را مومیایی و سپس به ترکیه منتقل کردند و از آنجا هم به محلی به نام حظیرهالقدس عکا که آرامگاه بهائیان است، بردند. چند روز پیش مصاحبهای در تلویزیون پخش شد. فردی از همکاران هویدا میگفت که او به هیچ مذهبی معتقد نبود».
منبع: دیده بان ایران