کد خبر: 100185
A

معاون بازرگان در دولت موقت: ابراهیم یزدی پیشنهاد تشکیل "میلیشا" برای گذر از بی نظمی دوره انقلاب را داد

مهندس بنی اسدی معاون بازرگان در دولت موقت در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا تشکیل سپاه پاسداران با پیشنهاد نهضت آزادی انجام گرفت گفت: در روز ۱۳ اسفند ۵۷ جلسه‌ای در نخست وزیری با حضور مهندس توسلی، دکتر یزدی و بنده تشکیل شد که آقای یزدی پیشنهاد کردند میلیشایی باید به وجود بیاید تا در دوره بی‌نظمی ناشی از انقلاب به گذار از این دوره حساس کمک کند. قرار شد آقای مهندس توسلی اساسنامه آن را بنویسند. بنابراین سنگ اولیه این مسئله را نهضت آزادی گذاشت اما بعدا داستان به اینجایی که امروز هست رسید و نهضت دیگر در آن نقشی نداشت.

معاون بازرگان در دولت موقت: ابراهیم یزدی پیشنهاد تشکیل "میلیشا" برای گذر  از بی نظمی دوره انقلاب را داد

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ به مناسبت سالگرد درگذشت مهندس بازرگان  روزنامه مستقل با داماد ایشان گفتگو کرده است. دکتر محمدحسین بنی اسدی  همچنین معاون دولت موقت بود که مشروح گفتگوی ایشان را می‌خوانی.

 از چه زمانی و با چه گروهی کار سیاسی خود را آغاز کردید؟

در سال ۱۳۳۹ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم در عین حال به دلیل علاقه به رشته فیزیک در دانشکده علوم نیز تحصیل می‌کردم، در آن زمان سلسله تظاهراتی در دانشگاه بر پا می‌شد. از افراد حاضر در آن دوره دکتر شیبانی و مرحومان داریوش فروهر و پروانه اسکندری بودند. از جمله تظاهرتی که به یاد دارم یکی تظاهراتی بود بر علیه منوچهر اقبال نخست وزیر وقت که خودرو او را به آتش کشیده بودند و همچنین تظاهراتی در اعتراض به کشته شدن لومومبا در سال ۱۳۴۶. بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و از همان ابتدا با مرحوم محمد نخشب، پایه‌گذار نهضت خداپرستان سوسیالیست، آشنا شدم و تا پایان عمر او با او دوستی و همکاری داشتم. او در آمریکا حزب مردم ایران (در خارج از کشور) را تازه تشکیل داده بود و در آن عضویت داشتم. بعد از آنکه در سال ۱۳۴۶ به ایران برگشتم در خدمت سربازی با آقای عبدالله جاسبی آشنا شدم. دوستی من با آقای جاسبی ادامه پیدا کرد، آقای جاسبی با گروهی از همفکران مخالف نظام سلطنتی و استبداد و استعمار و  بعضی ارتشی‌ها  گروهی ناشناس و بی‌نام تشکیل داده بودند. با آن گروه نیز ارتباط داشتم. افرادی مثل شهید کلاهدوز و نامجو و دکتر محمود کاشانی  و.. عضو این مجموعه بودند. کمی به عقب بازگردم من در سال‌هایی که در آمریکا درس می‌خواندم از اعضای جبهه ملی نیز بودم و مدتی نیز مسئولیت تشکیلات جبهه ملی را بر عهده داشتم. پس از پایان تحصیلاتم در مهر ماه ۱۳۴۶ بلافاصله به ایران بازگشتم و به لطف پروردگار با مرحوم مهندس بازرگان حضورا آشنایی و ارتباط خانوادگی پیدا کردم. همانطور که می‌دانید نهضت آزادی از سال ۴۱ تا اوایل انقلاب غیرقانونی بود و برخی از مسئولین نهضت در سال ۴۳ به ده سال زندان محکوم شدند و تا سال ۴۶ هم گرفتار بودند و بعد از آن نیز فعالیت نهضت آزادی از سوی رژیم شاه غیرقانونی اعلام شده بود. از سال ۴۷ دکتر شریعتی از طریق حسینیه ارشاد حضوری بی‌بدیل در جامعه یافت. من نیز مانند خیل عظیم جوانان آن دوران مانند مهندس عبدالعلی بازرگان و مهندس میرحسین موسوی درفعالیت‌های حسینیه ارشاد  و دکتر شریعتی حضور و یا همکاری داشتم به طوری که در اردیبهشت سال ۱۳۵۲ همزمان با آنان توسط ساواک بازداشت شدم. بنابراین فعالیت‌ها و همکاری‌های من پیش از انقلاب با خداپرستان سوسیالیست، جبهه ملی، گروه بی‌نام و گروه شریعتی در حسینه ارشاد و اعضای نهضت آزادی ایران ادامه داشت.

آیا حضور میرحسین موسوی در نهضت خداپرستان سوسیالیست واقعیت دارد؟

خیر، آقای میرحسین موسوی در نهضت خداپرستان سوسیالیست تا آنجایی که من می‌دانم عضویت نداشتند و مرحوم نخشب نیز چنین چیزی را به من نگفتند و از دیگر اعضا نیز نشنیدم که ایشان عضو بوده باشند.

 این گزاره که هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق منشعب از نهضت آزادی و تحت تاثیر آن بودند تا چه حد صحیح است و پیش و پس از انقلاب چه مناسباتی با سازمان مجاهدین داشتید؟

این گزاره صحیح است. جوانان نهضت آزادی وقتی استبداد شاه را دیدند و هیچ امیدی برای نجات پیدا نکردند روش مسالمت‌آمیز را کنار گذاشتند و بدون اطلاع مهندس بازرگان و اعضا نهضت آزادی دست به این کار زدند. بنابراین عضو نهضت بودند اما نهضت آن‌ها را تشویق به این کار نکرد.

اما وقتی این گروه تشکیل می‌شود مهندس بازرگان آن‌ها را مثل فرزندان خودش می‌دانست و آنقدر که من می‌دانم آن‌ها را مانند بسیاری دیگر از رجال سیاسی موثر در انقلاب حمایت می‌کرد هر چند به مشی مسلحانه آن ‌ها از نظر راهبردی و ارزشی اعتقاد نداشت و هیچوقت نیز آن‌ها را تشویق به کارهای خلاف آموزه‌های اسلام نکرد. 

اعضای مجاهدین را کسی نمی‌شناخت. مثلا آقای آلادپوش و همسرش عضو سازمان مجاهدین بودند و در شرکت سمرقند کار می‌کردند و آن‌ها را می‌دیدم اما نمی‌دانستم مجاهد هستند و هیچ ارتباط تشکیلاتی قبل و بعد از انقلاب با آن‌ها نداشتم هر چند بعد از انقلاب رهبرانشان را می‌شناختیم و در جاهای مختلف حضور داشتند مثلا خاطرم هست در مراسم ختم آیت الله طالقانی در دانشگاه تهران اعضا مجاهدین حضور داشتند مسعود رجوی هم بود، اما آن سال ۵۸ بود و بعد از آن روابط به هم خورد و کمتر  کسی آن‌ها را دید.

مهندس بازرگان هیچگاه سعی نکرد رجوی و کادر سازمان را نصیحت کند تا به این سرنوشت دچار نشوند؟

حتما اینطور بوده است اما من جزئیاتش را نمی‌دانم. جلساتی هم مرحوم طالقانی با آن‌ها داشتند و نصیحتشان می‌کردند و در یکی از جلسات مهندس بازرگان هم حضور داشتند.

 در تغییر ایدئولوژی سال٥٤ نهضت چه موضعی داشت و چه توصیه‌هایی در این زمینه به سازمان کرد؟

وقتی این اتفاق افتاد در داخل ایران مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس توسلی و چند نفر دیگر از دوستان ۳ یا ۴ اعلامیه صادر کردند و موضع مارکسیستی که انشعاب کنندگان اتخاذ کرده بودند را رد می‌کنند و هشدار می‌دهند که (این گروه) منحرف شده‌اند و این مسیر به ناکجا آباد است. از این طریق سعی کردند مجاهدینی که بیرون مانده بودند را آگاه کنند که منحرف نشوند. مهندس بازرگان هم دست به تحقیق و نوشتن دو کتاب در رد مواضع آن‌ها می‌زند. اول کتاب علمی بودن مارکسیسم و دوم نقد آثار  اریک فروم که حاوی نظرات نئومارکسیستی بود. نهضت آزادی کلا و اساسا با آن انحراف مخالف بود و به هیچ وجه آن را تایید نمی‌کرد و تلاشش این بود جوانان با ایمانی که عضو مجاهدین بودند را در برابر انحراف حفظ کند.

 در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، گفته می‌شود نهضت آزادی در ارتباط و مذاکره با طرف غربی بود، آیا این گزاره درست است؟

این گزاره با این توضیح درست است که نه تنها تعداد بسیار محدودی از نهضت آزادی بلکه مرحوم دکتر بهشتی مرحوم آیت الله اردبیلی هم در جریان بودند و این یک کار جمعی بود که با توافق جمع با این هدف انجام شد که آمریکایی‌ها را قانع کنند که شاه رفتنی است و آمریکا که با تمام قدرت از شاه حمایت می‌کرد دستش را از کمک شاه بردارد. و در این کار هم نهضت و هم دیگر مذاکره کنندگان موفق شدند. 

 در روز ١٢ بهمن گفته می‌شود ستاد استقبال از امام و برنامه‌های ایشان در آن روز زیر نظر نهضت آزادی بود چرا در ادامه مراسم به دست نیروهای دیگری افتاد؟ و اصولا قرار بود مراسم چگونه برگزار شود؟

مراسم همانطور که قرار بود برگزار شد البته ما به بهشت زهرا نرفتیم.  بعد از آن در مدرسه رفاه و علوی تحولاتی با مداخله روحانیت شکل گرفت و گروه‌های دیگر کار را دست گرفتند. در تمام تبلیغات و تشریفات ورود امام تا آنجایی که در جریان بودم و می‌دانم نهضت نقش فعالی داشت. آقای مهندس توسلی مسئول تبلیغات بود ولی بعد از ورود آیت الله خمینی یکی از روحانیون سرشناس و فعالِ آن‌ روز به آقای توسلی می‌گوید که شما باید به ما گزارش دهید ولی ایشان قبول نمی‌کند. نهضت از اول یک جایگاهی بسیار مهمی داشت ولی این جایگاه از نظر دیگران مطلوب نبود. از همان موقع محدود کردن نهضت و کارشکنی‌ها شکل گرفت که حاصلش را نیز دیدید که بعد از ۹ ماه نخست وزیری مهندس بازرگان به کجا انجامید.

چرا گفته می‌شود سرعت کار دولت موقت در برابر تحولات کند بود؟ چه فشارهای بیرونی به دولت وارد می‌شد؟

آقای مهندس بازرگان اصولا با انقلاب به معنی خشونت، کشتار، اعدام‌های بی‌حساب، احساسات و بی‌نظمی صددرصد مخالف بودند و این‌ها را مطابق با اسلام نمی‌داستند و از اول هم گفته بودند که من مسئولیت اداره کشور را بر عهده می‌گیرم و کار انقلابی را دیگران انجام دهند. حزب توده و گروه‌های چپ مخالف روش  او بودند و می‌خواستند دوره‌ی بسیار پرآشوب و پراحساس ادامه یابد تا کارهای خودشان را انجام دهند و شاید نمی‌خواستند به زودی آرامش و برنامه و نظم حاکم شود. بنابراین هر روز یک بهانه ایجاد می‌کردند. وزارت‌خانه‌ها دست وزرا نبود، گروه‌های چپ در وزارت‌خانه‌ها تحصن می‌کردند و گاهی وزرا را گروگان می‌گرفتند و مطالبات بسیار غیرمنطقی داشتند. مثلا بابک زهرایی در برنامه اخبار تلویزیون گفت وزارت کشاورزی را به ما بسپارید در ۲۴ ساعت وضع کشاورزی را درست می‌کنیم. یعنی در این حد شعار می‌دادند و مردم را منحرف می‌کردند.

دومین مسئله اینکه امروز بعد از ۴۲ سال مردم می‌گویند دولت کنونی یا برخی ارکان حکومت کارآمد نیست. حالا تصور کنید آن زمان که همه چیز از هم گسیخته بود چه وضعیتی داشتیم. بنابراین با نهایت تلاش و فداکاری که اعضای دولت موقت داشتند به خاطر شرایطی که وجود داشت به نظر نمی‌آمد پیشرفتی شده باشد، اما همان موقع کارنامه دولت را به ایت الله خمینی نشان دادند و ایشان گفته بودند چرا نمی‌گویید این قدر کار کرده‌اید؟ ولی متاسفانه رادیو و تلویزیون که وسیله ارتباط دولت و مردم است در دست مخالفین دولت بود. امروز هم می‌شود به شاخص‌ها بازگشت و اوضاع آن دوره کوتاه را با شرایط بعد از آن و امروز مقایسه کنید و خودتان قضاوت کنید. در آن زمان کمبود و تورم و نارضایتی وجود نداشت. نتیجتا این صحبت‌ها خیلی نابجاست که در آن ۹ ماه انتظاری بیش از این داشته باشند. مثلا در وزارت کشاورزی مهندس علیمحمد ایزدی سیاست‌هایی را پیاده کرد که بعدا آثار پایداری داشت یا وزارت دارایی که آقای اردلان وزیر بود اعلام کرد هرکسی بدهی مالیاتی دارد در صورت پرداخت ۲۰ درصد تخفیف داده می‌شود و مردم صف می‌بستند تا داوطلبانه بدهی‌هایشان را بپردازند. مردم اعتماد داشتند. اما وقتی مردم دیدند که اوضاع آنچنان که انتظار داشتند صادقانه پیش نرفت عکس‌العمل بی‌اعتمادی نشان دادند.

 این روایت که نهضت آزادی در تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز نقش داشته تا چه حد صحیح است؟

در روز ۱۳ اسفند ۵۷ جلسه‌ای در نخست وزیری با حضور مهندس توسلی، دکتر یزدی و بنده تشکیل شد که آقای یزدی پیشنهاد کردند میلیشایی باید به وجود بیاید تا در دوره بی‌نظمی ناشی از انقلاب به گذار از این دوره حساس کمک کند. قرار شد آقای مهندس توسلی اساسنامه آن را بنویسند. بنابراین سنگ اولیه این مسئله را نهضت آزادی گذاشت اما بعدا داستان به اینجایی که امروز هست رسید و نهضت دیگر در آن نقشی نداشت.

در جنگ کردستان عده‌ای با حمله به دولت موقت دولت را به مدارا با نیروهای مسلح کُرد محکوم می‌کنند داستان چه بود؟

عده‌ای می‌گفتند برای ایجاد آرامش باید با خشونت برخورد کرد و آن منطقه بمباران شود اما دولت موقت با این برخوردها مخالف بود و هیئت صلحی درست شد تا به آنجا برای مذاکره برود از جمله آقایان طالقانی و بهشتی و صباغیان و مهندس سحابی که به کردستان رفتند. اولین انتخاب شوراها درسال ۱۳۵۸ در آنجا انجام گرفت و شرایط آرام شد. اما عده‌ای که می‌خواستند با عملیات نظامی شرایط را کنترل کنند مورد تایید مهندس بازرگان نبودند. این گروه هنگامی‌که مذاکره در حال انجام بود جت‌های ارتش را در آسمان کردستان به پرواز درآوردند و پیشرفت مذاکرات را با تهدید مواجه کردند. خاطرم هست هر وقت هیئت صلح می‌خواست به کردستان برود مرحوم دکتر بهشتی به بنده که در آن زمان مسئولیتی به عهده داشتم تلفن می‌زدند تا ترتیب مسافرت هیات با هواپیما را بدهم. 

 موضع نهضت نسبت به تسخیر سفارت چه بود؟ گویا چند روز بعد از تسخیر اطلاعیه‌ای به نفع آن صادر می‌شود و چرا این اتفاق دامنگیر امیرانتظام شد؟

در آن دوره اعضای اصلی نهضت آزادی مانند مهندس صباغیان، مهندس بازرگان، دکتر یزدی در دولت حضور داشتند و چون در حکم نخست وزیری مهندس بازرگان آمده بود که در دوران دولت موقت بدون وابستگی حزبی به انجام ماموریت خود بپردازند در امور نهضت دخالت نداشتند. کسانی که در نهضت آزادی فعال بودند گروهی زیر نظر مرحوم عزت الله سحابی بودند. مرحوم سحابی سال‌ها در زندان عادل آباد شیراز بود و در آنجا در تماس مستقیم با گروه‌های چپ بودند و ایده‌های چپ داشتند. در اوایل انقلاب هم جوانانی که از خارج آمده بودند ایده‌های چپ و احساسات انقلابی شدید داشتند. بنابر این در زمانیکه کادر دولت موقت در نهضت نبود آن گروه تندرو در غیاب مهندس بازرگان چنین اعلامیه‌ای را تحت تاثیر جو آن زمان صادر می‌کنند و بعد از آن هم آن گروه ۱۴ نفره از نهضت خارج شدند. اما اعضای سابقه‌دار واصلی نهضت آزادی و مرحوم بازرگان همه صد درصد با اشغال سفارت آمریکا مخالف بودند چون این کار را برخلاف اخلاق و قواعد بین المللی و موازین اسلامی می‌دانستند. آن را حرکتی در نقض قراردادهای جهانی محسوب می‌کردند که می‌تواند اعتبار ایران را بر باد دهد. پس از آن مهندس بازرگان تصمیم به استعفا گرفتند البته دلایل متعدد دیگری نیز داشت که باید جداگانه بحث کرد.

روز ۳ آبان خبری منتشر شد که دانشجویان خط امام سفارت را گرفته‌اند و چون قبلا نیز چنین اتفاقی افتاده بود خیلی عواقبش را نمی‌دانستیم اما همه شوکه بودند. صبح روز ۱۴ آبان یک اطلاعیه با نام سپاه پاسداران از رادیو پخش شد و به شدت به دولت حمله کرد که چرا این حرکت را تایید نکرده است. صبح ساعت ۸ خدمت مهندس بازرگان رفتم و گفتم با وجود این اطلاعیه ادامه کار دولت موقت صحیح نیست.

مرحوم بازرگان استعفایشان را که قبلا نوشته بودند به من دادند تا بخوانم و گفتند نامه استعفا را به قم بفرستید. نامه خدمت امام رفت و ایشان در آغاز موافقت نکردند. به نظر بنده و با توجه به حضورم در نخست وزیری، مرحومان صادق قطب زاده، سید احمد خمینی و صادق طباطبایی در انتشار خبر استعفا در صبح روز ۱۵ آبان نقش اصلی را ایفا نمودند و با وجود اینکه در ابتدا آیت الله خمینی موافقت نکرده بود ایشان را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند و استعفا مورد قبول واقع شد و انقلاب مسیر دیگری را طی کرد.

در مورد امیرانتظام؛ اولا یک انسان مرتب و محترم و شیک پوش بود و از این جهت با ظاهر افراد عادی یا کسانی که تحت تاثیر جو حاکم   ریش می‌گذاشتند و کاپشن می‌پوشیدند و فکر می‌کردند انقلابی بودن به این ظواهر است فرق داشت. بنابراین با او از اول بد بودند، دوم اینکه امیرانتظام در نوشتن نامه‌ای به آیت الله منتظری در خصوص انحلال مجلس خبرگان مشارکت داشت. قرار بود ظرف یک ماه پیش نویس قانون اساسی که به وسیله دولت موقت تدوین شده بود تصویب شود. چون مجلس خبرگان پیش‌نویس قانون اساسی دموکراتیک که به تصویب دولت و شورای انقلاب و آیت الله خمینی رسیده بود را کنار گذاشته بود و تغییرات اساسی در آن به‌وجود آورده بود و دوره وکالت نمایندگان آن نیز که یک ماه بود گذشته بود ولی کار را به پایان نرسانده بودند؛ قانونا یا قاعدتا مجلس باید یا به نحوی تمدید می‌شد یا منحل. آن نامه را چندین نفر دیگر هم امضا کرده بودند و این اتفاق یکی از عوامل مهمی بود که با امیرانتظام برخورد شد و اول به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد.

 سفارت آمریکا در ۲۵ بهمن نیز اشغال می‌شود، دولت موقت چه اقداماتی در مقابل آن حرکت انجام داد؟

من خاطره زیادی از آن روز ندارم فقط می‌دانم گروه ماشاالله قصاب بودند که آیت الله خمینی به آقای دکتر یزدی می‌گویند این‌ها را از سفارت بیرون بریزید و آن‌ها را بیرون می‌ریزند و جالب است بدانید که در بار دوم که سفارت اشغال شد نیز آقای یزدی که به قم می‌روند تا گزارش سفر الجزایر را به آیت الله خمینی بدهند ایشان می‌گوید این‌ها که سفارت را گرفته‌اند چه کسانی هستند پس از پاسخ دکتر یزدی، بنا به روایت آقای دکتر زیبا کلام از قول  مستقیم دکتر یزدی، می‌گویند بروید این‌ها را  بیرون کنید. اما بعدا ورق برگشت.

در دهه ٦٠ عمده گروه‌های سیاسی مورد برخورد قرار می‌گیرند از جمله حزب توده ایران، نهضت چه نظر و عملکردی در این باره داشت؟

++در دهه ۶۰ نهضت آزادی هم مورد برخورد قرار گرفت و در چند نوبت اعضا دستگیر شدند. اما حزب توده واقعا درست عمل نکرده بود و عوامل نفوذی داشت که اقرار کردند برای شوروی کار کرده بودند و کیانوری دستگیر شد اما عملکرد خودشان درست نبود. البته باید این حق را به آن‌ها داد که حرف هایشان در زندان ممکن است تحت فشار بوده باشد.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر