کد خبر: 160840
A
بررسی دو کتاب طنز در حوزه اجتماع

چلمی‌ها و دموقراضه‌ای‌ها

انتقاد کردن از خلقیات جوامع هیچوقت آسان هم نبوده است اما از زمان افلاطون تاکنون کم نبودند اندیشمندان شجاعی که نوک پیکان انتقاد را به سوی جوامع و مردم گرفته‌اند

چلمی‌ها و دموقراضه‌ای‌ها

به گزارش سایت دیدبان کتاب شاید افلاطون اولین کسی بود که علاوه بر نگاه به بالا و تعیین شیوه حکومت، با نگاهی به پایین ویژگی‌های یک شهروند خوب را نیز بیان می‌کند. البته تعریف افلاطون از شهروند و حتی واژه خوب با تعریف امروزی ما بسیار متفاوت است؛ با این حال این مسئله نشان می‌دهد که تا چه حد از نظر وی فرهنگ و خلقیات مردم می‌تواند در سرنوشت حکومت موثر باشد.

انتقاد کردن از خلقیات جوامع هیچوقت آسان هم نبوده است اما از زمان افلاطون تاکنون کم نبودند اندیشمندان شجاعی که نوک پیکان انتقاد را به سوی جوامع و مردم گرفته‌اند. مرحوم مهدی نراقی و مرحوم علی رضاقلی از همین اندیشمندان بودند که اولی کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» و دومی «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» را به رشته تحریر در آوردند.

با این مقدمه قصد دارم دو کتاب را که از منظر طنز-انتقادی و با روایتی داستان‌گونه خلقیات جوامع را مورد نقد قرار می‌دهند بررسی کنم. اولی کتاب «احمق‌های چلم و تاریخ‌شان» از آیزاک سینگر و دومی کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» از سیدمهدی شجاعی.

داستان کتاب اول داستان مردمان ساده روستایی در لهستان قرون وسطی است که روایت‌های متعدد و خنده‌داری درباره حماقت‌هایشان وجود دارد. چلمی‌ها اصولا بویی از تمدن نبردند و با کلمات آشنا نیستند. راهکار آنان برای مقابله با بحران‌ها حمله به روستاهایی است که آنها را مسخره می‌کنند. حتی واژه بحران نیز در نظرشان یک مشکل است. وقتی جوانان چلم برای اولین بار با واژه بحران آشنا شدند؛ پی به این مسئله بردند که در چلم بحران‌های فراوانی وجود دارد. حالا شورای روستا راه‌حل جالبی دارد: استفاده از کلمه بحران باید ممنوع شود!

در معرفی کتاب می‌خوانیم:

در سال‌ های بسیار دور هنگامی که مردم چلم متمدن شدند و کلماتی چون بحران و مشکلات را کشف کردند، تازه دریافتند که در چلم بحران وجود دارد. سپس تصمیم گرفتند آن را حل کنند. هفت شب و هفت روز خردمندان شهر به تفکر پرداختند و راهکارهای هوشمندانه ای ارائه کردند. آن ها گفتند دستور دهیم تا استفاده از کلمه ی بحران ممنوع شود و آن وقت خیلی زود این کلمه فراموش خواهد شد و کسی نمی فهمد که بحران وجود دارد، اما دیگر دیر شده بود و جوان های چلم می دانستند که بحران یعنی وضع بد و اسفناک...!

چطور است اهالی چلم دوشنبه و پنجشنبه ها را روزه بگیرند تا بلکه مشکل نان و غلات حل شود؟

یکی از دانایان پرسید اما کمبود لباس و کفش را چه کنیم؟

مالیات سنگین برای پوشاک وضع می کنیم، بنابراین لباس کافی برای ثروتمندان خواهیم داشت، چرا باید غصه فقرا را بخوریم؟

اما خب این مسئله مطرح می شد که اگر فقرا آسیب بینند چه کسی در مزارع کشت و زرع کند؟

راه حل این مشکل هم توسط این شورا ارائه شد، شب ها که ثروتمندان خوابند، فقرا خانه آنان را غارت کرده و بدین ترتیب بحران در چلم حل خواهد شد.

اگر کمی هوشیار باشید متوجه می‌شوید که احمق‌های چلم دور و بر ما هم فراوانند. انسان‌هایی که برای پیچیده‌ترین مسائل همیشه چند راهکار پیش پا افتاده و ساده را مطرح می‌کنند. البته این هم مهم است که در نظر آنها ریشه مشکلات همیشه در جای دیگریست.

اما کتاب دوم «دموکراسی یا دموقراضه» به باور بنده از آن کتاب‌هایی است که مجوز گرفتن و منتشر شدن آن در ایران بسیار عجیب است. سیدمهدی شجاعی که آشنای داستان‌خوانان ایرانی است نویسنده این کتاب است. کتاب «کشتی پهلو گرفته» او به گمانم چاپ صدم را نیز رد کرده است. اما خب این نویسنده که با آثار مذهبی‌اش شناخته می‌شود نویسنده کتاب‌هایی مثل «سانتاماریا» نیز هست.

داستان کتاب در کشوری به نام غربستان اتفاق می‌افتد که در آن پادشاهی معمولی به نام ممول به مردمی معمولی حکومت می‌کند. پادشاه با 25 فرزند پسر مشکل فراوانی در انتخاب جانشین دارد. او چند راه‌حل را در پیش روی خود می‌بیند: اول که کشور را تکه تکه کند و هر تکه را به یکی بسپارد، دوم اینکه چند جنگ با کشورهای همسایه راه بیندازند و فرزندان مازاد را برای جنگ گسیل کند به امید اینکه در راه کشورشان کشته شوند و سوم اینکه همان جا سر آن‌ها را زیر آب کند و خلاص. اما پادشاه راه چهارمی را انتخاب می‌کند. او به مردم حق انتخاب می‌دهد به گونه‌ای که بعد از او مردم از میان فرزندان او یکی را انتخاب کنند تا برای مدت دو سال حکمرانی کند و بعد از آن اگر راضی نبودند دیگری را انتخاب کنند. اما مشکل اینجاست که تمام فرزندان پادشاه نهایت تلاش خود را برای چپاول مملکت در دوره زمامداری‌شان به کار می‌گیرند و مردم هم هر دوره ناامید از پادشاه قبلی به سراغ دیگری می‌روند. در انتها نوبت به آخرین فرزند شاه می‌رسد که یک جورایی منگل است. پادشاه که نام و القاب تمام فرزندانش را به عشق پدرش با پشوند «دمو» آغاز و با پسوندی دیگر کامل می‌کند به او لقب «دموکافیه» می‌دهد اما مردم او را به خاطر ظاهر احمقانه‌اش «دموقراضه» صدا می‌کنند.

در دوران حکومت دموقراضه مردم که از دیگر برادران ناامید شده‌اند می‌دانند که اگر او برود مجبورند یکی دیگر از برادران ظالم را انتخاب کنند، شروع به همرنگ شدن با پادشاه می‌کنند. برای همین شروع دوره حکومت او شروع دوره‌ایست که در آن دانایی، توانمندی، شجاعت و تمام ویژگی‌های خوب خار می‌شوند. اگر کسی تیر را به هدف بنشاند توبیخ می‌شوند اما اگر تیر را به خطا بزند از سوی شاه مورد لطف و مرحمت قرار می‌گیرد؛ چرا؟ معلوم است چون شاه نمی‌تواند تیری را به هدف بزند.

کتاب نخست یعنی «احمق های چِلم و تاریخ شان» را انتشارات آسمان خیال با ترجمه ی پروانه عروج نیا در سال 1388 منتشر کرده است. کتاب دیگر را انتشارات کتاب نیستان در سال 1387 منتشر کرده است.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر