مردگانی که در من راه میروند!
بشریت از ابتدای فرایند تکامل خود توانسته سوالهای مهمی را پاسخ دهد اما یک سوال همچنان با تمام وجود در مقابل دانش بشری ایستاده است؛ پس از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد؟
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ آنوبیس خدای مرگ در باور مصریان باستان موجودی بود با اندام انسان و سری با پوزه بلند همچون سگ. او بر دروازه دنیای جدید میایستاد و در ازای سکهای آنان را به جهان دیگر میبرد. واقعا جالب است بشریت از ابتدای فرایند تکامل خود توانسته سوالهای مهمی را پاسخ دهد اما یک سوال همچنان با تمام وجود در مقابل دانش بشری ایستاده است؛ پس از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حضرت علی (ع) در تعبیری زیبا میفرماید مردم خوابند و چون میمیرند بیدار میشوند.
کتاب «مردگانی که در من راه میروند» همانگونه که از نامش پیداست در مورد مرگ است. در مورد تقلای آشنای بشر برای بقا. نویسنده خانم دکتر سمیرا رزاقی متخصص رادیوتراپی-انکولوژی (درمان سرطان) است که در طول عمر خود با افراد زیادی روبرو شده است که به قول خودش «مرگ در کمین آنهاست». جالب است بدانید که سرطان سالانه حدود 7 میلیون نفر را در سراسر جهان به کام مرگ میفرستد که البته اگر پیشرفتهای پزشکی نبود این آمار به مراتب بیشتر بود. اما همین آمار یعنی روزانه دهها هزار نفر توسط یک پزشک مطلع میشوند که در آزمون سخت مرگ و زندگی قرار گرفتهاند. اما واکنش افراد چیست؟ در کتاب «مرگنامه اورلا کارین»، کارین که روزنامهنگاری کارکشته است دست به قلم میشود و از آن چه که بر او گذشت مینویسد. از هنگامی که پزشک به او خبر داد که متاسفانه علیرغم تلاشهای فراوان بیماری سرطان پیشرفته کرده است. یا از اینکه چطور دو کودک خود را برای پذیرفتن این رویداد قریبالوقوع آماده کرده است. اما در اینجا داستان از سویی دیگر روایت میشود از سوی یک پزشک و این بر زیبایی اثر به شدت افزوده است.
به باور نویسنده همه چیز در برابر مرگ وزن خود را از دست میدهد حتی زندگی و شوق در آن غلتیدن. اینجاست که افراد واکنشهای متعددی نشان میدهند. برخی حسرت کارهای نکرده و راههای نرفته را میخورند و برخی تصمیم میگیرند که تقدیر را بپذیرند. سمیرا رزاقی تمام این احساسات را به خوبی با کلمات به تصویر کشیده است. به گمانم مقدمه کتاب به قلم نویسنده یک نمونه خوب از این تصویرسازیهاست:
والاترین احساسات بشر، عطش ابدیت است. همان چیزی که آدمیان آن را گاهی بصورت عشق مینامند و هرکس که دیگری را دوست میدارد، میخواهد خود را در او ابدی کند. اما تنهایی اگزیستانسیال همچون مغاکی است که میان ما و هر موجود دیگری دهان گشوده و پلی هم نمیتوان بر آن زد. تنهایی اگزیستاسیال مفهومی عمیق تر از احساس تنها بودن میان فردی را در بر میگیرد. تنهایی اگزیستانسیال نوعی از تنهایی است که زمانی تجربه میشود که ما به عنوان یک انسان و هستنده درک میکنیم که در تجربه هستی خود تنهاییم و تنها ادراک کننده واقعی جهان درون و تجربه زیستهمان، خودمان هستیم. حیوانات به یک معنا نامیرایند، زیرا از میرایی خود آگاه نیستند. ما از میرایی خود آگاهیم و میدانیم هستی مان به نیستی آغشته است و هر لحظه احتمال دارد گسستی پیوستار حیات ما را بر هم زند. به علت همین آگاهی از میرایی و بهادادن که زمان است که تقویم را آفریدهایم و روزها را میشماریم. مرگ معنای غایی زندگی نیست اما آگاهی از قطعیت آن ما را وا میدارد که زندگی را پر معنا کنیم. همین آگاهی است که ما را به تکاپو و آفرینشگری بر میانگیزد. گویی میدانیم که وامدار زمانیم و هرلحظه را باید خردمندانه صرف کنیم. در جهانی که به سردی رو به روی ماایستاده و به ما چشم دوخته است باید با یک انتخاب آغاز شویم و خودمان را به خودمان و دیگران ابراز و اثبات کنیم. باید با یک انتخاب سرنوشت خودمان را بسازیم. سرنوشتی که با ما و از ما آغاز میشود. سرنوشت ساخته میشود شاید برای همه، چیزی که مهم است آن است که دراین سرنوشت معنایی داشته باشیم. چرا که اگر معنا را خلق نکنیم، جهان معنایی ندارد تا به ما بدهد. پیش از آن که انتخاب کنیم و سرنوشت خود را بسازیم جهان به تمامی بیمعناست. معنا تنها با ما خلق میشود. هرچند اکثر انسانها بهاین بی معنایی جهان تفکر نمیکنند چون یاد گرفتند تا خود را با روزمرهگیهای زندگی فریب بدهند و اینگونه راحت تر زندگی میکنند. هایدگر اعتقاد دارد زندگی معنادار لازمه ی هستی اصیل است که در ان انسان به دلیل ترس از مرگ و برای رهایی از دلهره ناشی از ترس از مرگ، به زندگی معنا میبخشد. او اندیشه مرگ را نیرویی برای گسست از پوچی روزمرگی و معناداری زندگی به شمار میآورد. مرتبه فراموشی به هستی، زیستن در دنیای اشیا و غرق شدن در سرگرمیهای روزمره است که انسان بار مسئولیت خود را به دوش نمیکشد.
نویسنده رمان خانم دکتر سمیرا رزاقی به طبع تخصص خود که رشته رادیوتراپی-انکولوژی(درمان سرطان) است با مرگ و امید و ناامیدی پیوند نزدیکی دارد. بدوناینکه قصد قضاوت داشته باشد، تنوع مرگ را در انسانهای مختلف به زیبایی به تصویر کشیده است و درد و رنج آنها را در پیش چشمان خواننده میآورد اما نتیجهگیری را به عهدهی خود خواننده وا میگذارد که چگونه زیستن و چگونه مردن و برای چه هدفی مردن را انتخاب میکنند. چگونه به هستی نگریستن و چگونه خلق معنا کردن زندگی، تصمیم کاملا فردی است که با توجه به نگرش و زیست افراد انتخاب میشود .نویسنده صرفا به بیان زیستن انسان و رنج تنهایی لحظه مرگ را در نظر خواننده میآورد و او را به تفکر وامیدارد. حق آزادی و انتخاب یکی از اصول نگرش اگزیستانسیال است. خود این آزادی بار مسئولیت میآورد. نویسنده ما را قدم بودم با قهرمانان داستان به جلو میبرد و نهایتا سرنوشت نهایی آنها را در پیش چشمان ما نمایش میدهد. گذشته از کشش رمان که باعث میشود نتوانیم کتاب را بر زمین بگذاریم توانای قلمایشان نیز محسور کننده است.
در انتها باید اعتراف کنم که این کتاب را به توصیه دوست عزیز و بزرگوارم دکتر غلامرضا رجایی صاحب امتیاز نشر گامنو خواندم. خب خانواده رجایی بالاخص دو برادر غلامرضا و علیرضا و سابقه سیاسیشان بر کسی پوشیده نیست پس بدون معطلی شروع به تورق کتاب کردم. باید عرض کنم که این کتاب به نظر من مثل بسیاری از کتابها قدر و منزلتی که شایسته آن بود را ندیده است.