تولد محمدرضا پهلوی به روایت خود و پدرش + عکس
چون دیری نگذشت که خانوادهی من نقلمکان کردند، خاطرهی روشن و واضحی از آن خانهی قدیمی در ذهن من نمانده و تنها چیزی که از آن دوران کودکی به یاد دارم منظرهی دلفریب سلسله کوههای مرتفع البرز است
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ در همهی سالهای قبل از انقلاب همزمان با ۴ آبان مطبوعات ایران دربارهی چگونگی تولد شاه مطالبی منتشر میکردند. روزنامهی اطلاعات در ۴ آبان ۱۳۵۳ ویژهنامهای در این باره منتشر کرد. دو روایت از تولد شاه یکی از زبان خودش و دیگری به روایت پدرش را بخوانید.
روایت رضاشاه
غروب چهارم آبان ۱۲۹۸ وقتی رضاخان میرپنج به خانهی خود در دهکدهی آلاشت رسید تلگرافی به دستش دادند که تمام خستگی کار روزانه را از تن وی به در کرد. او پس از خواندن تلگراف به سالار حشمت یکی از فرماندهان خود در بریگاد قزاق که رضاخان میرپنج را غالبا همراهی میکرد گفت:
- سالار من فرزند پسر نداشتم، خداوند به من یک پسر و یک دختر دوقلو داده، من اسم پسرم را قبلا انتخاب کردهام، خیال داشتم اگر صاحب پسر شوم اسم او را محمدرضا بگذارم.
روایت شاه
من چهارم آبان سال ۱۲۹۸ در خانهای کوچک و ساده در یکی از محلات قدیم تهران چشم به دنیا گشودهام. در آن موقع هنوز شهر تهران حصار داشت و اطراف آن را خندق خشکی فرا گرفته بود. راه ورود به شهر از دروازههای متعددی بود که شبها برای حفظ شهر از ماجراجویان و دزدان مسلح بسته میشد و این دروازهها را در دوران رهبری پدرم از نظر علاقهای که به عمران و آبادی و نو کردن ایران داشت خراب کردند.
چون دیری نگذشت که خانوادهی من نقلمکان کردند، خاطرهی روشن و واضحی از آن خانهی قدیمی در ذهن من نمانده و تنها چیزی که از آن دوران کودکی به یاد دارم منظرهی دلفریب سلسله کوههای مرتفع البرز است که تهران را در بر گرفته و همیشه به من ذوق و الهام بخشیده است.
در ایام کودکی بنیهی من ضعیف بود. خوب به خاطر دارم که یک روز در حمام زمین خوردم و کاسهی سرم بهشدت به زمین اصابت کرد، فراموش نمیکنم که نگاه نگران و حالت مضطرب «آقا هاشم» خدمتگزار وفادار ما که اخیرا درگذشت بیشتر از درد بدن من تاثیر کرد.
جالبترین خاطرهی دوران طفولیت من روزی است که پدرم با مراسم بسیار باشکوهی به عنوان «رضاشاه پهلوی» تاج شاهنشاهی بر سر نهاد و من نیز به ولایتعهدی برگزیده شدم.