"تو را من چشم در راهم"/ ماجرای تلخ برادر نیما یوشیج که قربانی سرکوبهای خونین استالین شد
"تو را من چشم در راهم"، از اشعار زیبای نیما یوشیج، شاعر بلندآوازه ایرانی است که در انتظار دیدار دوباره برادر خود "لادبُن" سروده است. برادری که در شبی بارانی در ساحل رود ارس با او خداحافظی کرده و راهی سرزمین شوراها می شود، غافل از آنکه این آخرین دیدار آنها خواهد بود. نیما تا پایان عمر چشم به راه برادر ماند و سالها گذشت تا مشخص شد "لادبُن" قربانی سرکوبهای گسترده و خونین استالین شده است.گزارش کامل درباره ماجرای رضا اسفندیاری را در دیدبان تاریخ بخوانید.
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ "تو را من چشم در راهم"، از اشعار زیبای نیما یوشیج، شاعر بلندآوازه ایرانی است که در انتظار دیدار دوباره برادر خود "لادبُن" سروده است. برادری که در شبی بارانی در ساحل رود ارس با او خداحافظی کرده و راهی سرزمین شوراها می شود، غافل از آنکه این آخرین دیدار آنها خواهد بود. نیما تا پایان عمر چشم به راه برادر ماند و سالها گذشت تا مشخص شد "لادبُن" قربانی سرکوبهای گسترده و خونین استالین در غربت شده است.
شراگیم یوشج، تنها فرزند نیما در گفتگویی درباره عموی خود اینچنین گفته است: "لادبُن تنها برادر نیما و دو سال از نیما کوچکتر و نامش رضا بود، اما نیما او را لادبُن صدا میکرد. لادبُن سرپرست گروه پنجاه و سه نفر بود که به روسیه رفتند و تمامی آنها به فرمان استالین کشته شدند. مادرم عالیه خانم تعریف میکرد یک شب وقتی که شام را خوردیم لادبن گفت باید بروم، سه نفری به طرف رودخانه ارس، مرز مشترک ایران و روس رفتیم. شب بود و تاریک و سیاه، به کناررودخانه رسیدیم، دو برادر یکدیگر را درآغوش کشیدند، گویی برای آخرین بار با هم وداع کردند، لادبُن کفشهایش را درآورد و از آب رودخانه گذشت، ما در سیاهی شب سایه او را در بین شمشادها میدیدیم که کفشهایش را پوشید و در دل سیاه جنگل نا پدید شد. شب طولانی بود و غم سنگینی از آسمان بر دلمان فرو میریخت، سیاهی بر درختان جنگل غلبه داشت و شب را هراسناک میکرد، من و نیما با غمی سنگین به خانه بازگشتیم، راه طولانیتر میشد، در بین راه صدای امواج دریا از راه دور شنیده میشد، اندک نسیم سردی میوزید. وگ دار آواز می خواند و نوید رسیدن باران میداد، تابستان سال ۱۳۱۰ بود."
فتادگان در گردباد
براساس اسناد تاریخی شماری از کمونیستهای ایرانی که به اتحاد جماهیر شوروی پناه برده بودند و در اختیاردیدبان تاریخ قرار گرفته بخشی از این افراد به سرنوشت دردناکی دچار شدند یکی از آنها رضا اسفندیاری، برادر نیما یوشیج از جمله آنان است. دکتر آبتین گلکار، مترجم و پژوهشگر سرشناس زبان و ادبیات روسی دراین باره به دیده بان ایران گفت: "کتابی با عنوان "فتادگان در گردباد" با عنوان فرعی "کارنامه و سرنوشت ایرانیان قربانی در سرکوبهای استالینی در شوروی" به قلم "تورج اتابکی" و "لانا راوندی فدایی" به زبان روسی نوشته شده است و ترجمههای فارسی و انگلیسی آن نیز در آینده نزدیک منتشر خواهد شد. ترجمه فارسی را بنده انجام دادهام و قرار است در نشر چشمه منتشر شود. کتاب با استفاده از اسناد بهدستآمده از بایگانیهای محرمانه اتحاد جماهیر شوروی سابق که دسترسی به آنها در دهههای اخیر ممکن شده، نوشته شده است و یکی از چهرههایی که در کتاب از وی یاد شده، "لادبُن"، برادر نیما یوشیج است."
بنابر گزارش دیده بان تاریخ، در بخشی از کتاب "فتادگان در گردباد" در شرح حال "لادبُن" آمده است:
او در سال ۱۸۹۹ در تهران به دنیا آمد و تحصیلاتش را در سال ۱۹۱۷ در دبیرستانی در همین شهر به پایان رساند. او برادر نیما یوشیج، شاعر نوپرداز ایرانی بود. لادبُن فعالیت انقلابی خود را در سال ۱۹۲۲ با رفتن به گیلان و پیوستن به انقلابیون آغاز کرد. در گیلان بسیار فعال بود و سردبیری روزنامه "ایران سرخ"، ارگان کمیته انقلابی مرکزی گیلان را برعهده داشت. پس از شکست جنگلی ها، به همراه گروهی از انقلابیون به اتحاد جماهیر شوروی مهاجرت کرد. از سال ۱۹۲۱ در دفتر خارجی حزب کمونیست ایران مشغول بود و در روزنامههای کمونیست و قیزیل قلم (قلم سرخ) باکو فعالیت داشت.
در سال ۱۹۲۳ اُ.گ.پ.او. او را دستگیر و از حزب اخراج کرد. اخراجش سپس به توبیخ تبدیل شد. دلیلش آن بود که بدون اطلاع حزب در "حزب انقلابی ایران" باکو شرکت جسته بود. در اواخر ۱۹۲۵، لادبُن به دستور کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویکی) ماموریت یافت برای تحصیل به مسکو برود. وارد پژوهشگاه شرق شناسی نریمانوف شد و تحصیل در رشته روابط دیپلماتیک را به پایان رساند. همزمان با تحصیل در پژوهشگاه، در دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق (کوتو) نیز تدریس می کرد و دبیر بخش تاجیکستان در "انتشارات مرکزی اقوام اتحاد جماهیر شوروی" بود.
در سال ۱۹۲۹، پس از گرفتن مدرک از پژوهشگاه، از طرف کمینترن ماموریت یافت به نمایندگی از حزب کمونیست ایران در مجمع "همبستگی علیه امپریالیسم" در آلمان شرکت کند که در آنجا به عضویت شورای عمومی نیز درآمد. پس از بازگشت از آلمان در همان سال، در پژوهشگاه به سمت همکار علمی ارتقاء یافت و به عنوان دانشجوی دکتری به پژوهشگاه اقتصاد جهانی و سیاست جهانی فرهنگستان کمونیستی فرستاده شد.
آنگونه که خود در شرح حالش مینویسد: "به دلیل آنکه اکثر رهبران کمیته مرکزی و اعضای ساده حزب کمونیست ایران (بلشویکی) مرا سرزنش میکردند که در اتحاد شوروی خوش نشسته و از واقعیات اجتماع به دور افتادهام، موافقت کردم وارد فعالیتهای زیرزمینی بشوم. به این ترتیب، دبیرخانه بخش شرقی کمینترن مرا به تهران فرستاد و در اختیار حزب کمونیست ایران (بلشویکی) قرار داد. در اوت ۱۹۳۰، به تهران رسیدم و آمادگی خود را برای هر وظیفهای که به صلاحدید کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (بلشویکی) بر عهده من گذاشته شود، اعلام کردم. در تمام طول اقامتم در ایران، از روز ورودم تا روز خروج، همه کارها و اقداماتی که انجام دادم با آگاهی و هماهنگی کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (بلشویکی) بود."
به گزارش لادبُن ، رفیق حسابی (دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران) در ژوئن ۱۹۳۲ به سبب تشدید پیگردهای پلیس پیشنهاد کرد تا مدت زمان معینی، یعنی تا بهار، به مازندران بروند و مخفی شوند، ولی حسابی، پس از توبیخ سختی که در ارتباط با لادبُن نصیبش شد و در ادامه به آن پرداخته میشود، این ادعا را نپذیرفت.
لادبُن در ۲۸ اکتبر ۱۹۳۲ از حزب اخراج شد، زیرا با نام حقیقی خود با روزنامه مرتجع "شفق سرخ" که طرفدار شاه بود همکاری کرده بود. او مطلبی را با عنوان "جزوهای درباره بحران اقتصادی جهان" در تهران نوشته و منتشر کرده بود که در آن آمده بود: "ایتالیا بهرغم آنکه از قرارداد ورسای سودی نبرده بود، به کمک فاشیسم با آهنگی سریع پا به مرحله رشد و شکوفایی اقتصادی رسید و این کشور حالا در زمره دول مقتدر به شمار میآید".
در گزارشهایی که پس از انتشار این جزوه درباره لادبُن نوشته شد، چنین سطوری به چشم میخورد: "در جزوه خود از فاشیسم تمجید میکند. مینویسد که فاشیسم رشد و شکوفایی اقتصادی ایتالیا را رقم زده است. از آنجا که در جزوه حتی یک کلمه درباره سازندگی سوسیالیستی و صنعتیسازی اتحاد جماهیر شوروی، درباره برنامه پنج ساله و موفقیت آن، گفته نشده است، خواننده بیاختیار به این نتیجه میرسد که فقط فاشیسم موجب رشد اقتصادی میشود. جزوه مطلقا به مسائل بحران اقتصادی در ایران نمیپردازد. بیکاری در ایران با آهنگی سریع افزایش مییابد، سطح زندگی تودههای زحمتکش پایین میآید، کشاورزان و پیشهوران خردهپا به خاک سیاه مینشینند، غلیان انقلابی شدت میگیرد، ولی لادبُن بر همه اینها چشم بسته است."
حسابی از طرف کمیسیون نظارت بینالمللی کمینترن بهسختی توبیخ و به ارتباط با ضدانقلابیهای اخراجی از صفوف حزب کمونیست ایران (لادبُن) متهم شد. در بایگانی، نامهای به جا مانده که لادبُن در ۲۰ مه ۱۹۳۴ نوشته و در آن، همه اشتباهات خود را پذیرفته و درخواست کرده است دوباره به عضویت حزب درآید: "الان، به مدت یک سال و نیم پس از رسیدگی به پروندهام، در کارخانه مونتاژ خودرو "کیم" کارگری میکنم. نقد اشتباهات من در کمیسیون نظارت بینالمللیِ کمیته اجرایی کمینترن و تصمیم این کمیسیون، از یک سو، و یک سال و نیم کار تولیدی در محیط پرولتاریایی پرخروشی مانند کارخانه ما، از سوی دیگر، در حکم مدرسه سیاسی عظیمی بود که به من آموخت از این پس، با بینش انتقادیتری به همه شرایط بنگرم. درخواست میکنم در پرونده من تجدیدنظر فرمایید و دوباره مرا در صفوف حزب بپذیرید."
گزارش بسیار خوبی از طرف کارخانه نیز ضمیمه این نامه شده بود که خاطرنشان میکرد لادبُن اصلاح شده است: "لادبن یکی از بهترین کارگران نمونه در بخش تولید ماست و در برنامههای اجتماعی ما شرکت فعال دارد. در سازمان بینالمللی کمک به مبارزان انقلاب، کار فراوانی انجام داده و همواره ارتباط تنگاتنگی با تشکیلات حزبی کارخانه داشته و تحت نظارت دائمی آن بوده است."
بنابر گزارش دیدبان ایران؛ درخواست عضویت مجدد او در حزب در هفتمین کنگره کمینترن مطرح شد. این تقاضا سه سال بعد تکرار شد و لادبُن همچنان در کارخانه مشغول کارگری بود. بهرغم آنکه کمیسیون تصمیم به بررسی تقاضای عضویت مجدد او گرفت، گزارشهای هموطنان لادبن (که به همراه او تیرباران شدند) مانع این کار شد. لادبُن در ۱۹ مارس ۱۹۳۸ دستگیر و به اشد مجازات محکوم شد: تیرباران و ضبط اموال. بعدها از او اعاده حیثیت شد.
در کتاب "از اسلام انقلابی تا گولاگ" خسرو شاکری، تاریخ مرگ لادبُن سال ۱۹۴۲ آمده است، زیرا اغلب افراد از تیرباران نزدیکانشان خبردار نمیشدند. حکمی که معمولا به آنان اعلام میشد، ده سال حبس بدون حق نامهنگاری بود، به همین سبب بسیاری از نزدیکان قربانی در این توهم باقی میماندند که او پس از صدور حکم همچنان زنده است.
گزارش: لیلا رحیمی خوشبخت – سایت دیده بان ایران