کد خبر: 143189
A
اختصاصی دیدبان تاریخ

خاطره شنیدنی سیمین دانشور از هدیه خریدن نیما یوشیج برای همسرش عالیه+تصاویر

۲۱ آبان زادروز علی اسفندیاری مشهور به نیما، شاعر پرآوازه ایرانی است. او که به عنوان پایه گذار سبکی نو در شعر شناخته می شود با سرودن مجموعه شعر افسانه، انقلاب بزرگی در شعر فارسی ایجاد کرد. نیما یوشیج پایه و اساس شعر کهن فارسی را به چالش کشید و برای این هنر خود نام "شعر نو" را برگزید. قصه رنگ پریده، خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان و ... از جمله آثار ماندگار نیما محسوب می شوند. او سالها پیش به خالق رمان سووشون گفته بود: من رودخانه‌ای هستم که از هرجای آن میشود آب گرفت!

خاطره شنیدنی سیمین دانشور از هدیه خریدن نیما یوشیج برای همسرش عالیه+تصاویر

به گزارش دیدبان تاریخ؛ ۲۱ آبان زادروز علی اسفندیاری مشهور به نیما، شاعر پرآوازه ایرانی است. او که به عنوان پایه گذار سبکی نو در شعر شناخته می شود با سرودن مجموعه شعر افسانه، انقلاب بزرگی در شعر فارسی ایجاد کرد. نیما یوشیج پایه و اساس شعر کهن فارسی را به چالش کشید و برای این هنر خود نام "شعر نو" را برگزید. قصه رنگ پریده، خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان و ... از جمله آثار ماندگار نیما محسوب می شوند. او سالها پیش به خالق رمان سووشون گفته بود: من رودخانه‌ای هستم که از هرجای آن میشود آب گرفت!

از نیما یوشیج خاطرات بسیاری نقل شده است که خاطرات سیمین دانشور شاید یکی از شنیدنی ترین این خاطرات باشد. دانشور که در همسایگی نیما زندگی می کرد، می‌گوید: "روزی نیما از من پرسید: خانم آل‌احمد! جلال چکار می‌کند که تو آنقدر با او خوب هستی؟ به من هم یاد بده که من هم با عالیه‌‌ همان کار را بکنم.» جواب دادم:  آقای نیما، کاری که نداره، به او مهربانی کنید، می‌بینید این همه زحمت می‌کشد، به او بگویید دستت درد نکند. در خانه من چقدر ستم می‌کشی. جوری کنید که بداند قدر زحماتش را می‌دانید. گاهی هم هدیه‌هایی برایش بخرید. ما زن‌ها، دلمان به این چیز‌ها خوش است که به یادمان باشند. نیما پرسید: مثلا چی بخرم؟ گفتم: مثلا یک شیشه عطر خوشبو یا یک جوراب ابریشمی‌خوشرنگ یا یک روسری قشنگ… نمی‌دانم از این چیز‌ها. شما که شاعرید، وقتی هدیه را به او می‌دهید یک حرف شاعرانه قشنگ بزنید که مدت‌ها خاطرش خوش باشد. این زن این همه در خانه شما زحمت بی‌اجر می‌کشد. اجرش را با یک کلام شاعرانه بدهید، شما که خوب بلدید. مثلا بگویید: عالیه! دیدم این قشنگ بود، بار خاطرم به تو بود، برایت خریدمش. نیما گفت: آخر سیمین، من خرید بلد نیستم، مخصوصا خرید این چیز‌ها که تو گفتی. تو می‌دانی که حتی لباس و کفش مرا عالیه می‌خرد. پرسیدم: هیچ وقت از او تشکر کرده‌اید؟ هیچ وقت دست او را بوسیده‌اید؟ پیشانی‌اش را؟ نیما پوزخند طنزآلود خودش را زد و گفت: نه. گفتم: خوب حالا اگر میوه‌ خوبی دیدید مثلا نارنگی شیرازی درشت یا لیموی ترش شیرازی خوشبو یا سیب سرخ درشت، یکی دو کیلو بخرید و با مهر به رویش بخندید …نیما حرفم را قطع کرد و گفت: و بگویم عالیه! بار خاطرم به تو بود. و بعد خندید، از خنده‌های مخصوص نیمایی و عجب عجبی گفت و رفت. حالا نگو که آقای نیما می‌رود و سه کیلو پیاز می‌خرد و آنها را برای عالیه خانم می‌آورد و به او می‌گوید: بیا عالیه. عالیه خانم می‌پرسد: این چی هست؟ نیما می‌گوید: پیاز سفید مازندرانی، خانم آل‌احمد گفته... عالیه خانم می‌گوید: آخر مرد حسابی! من که بیست و هشت من پیاز خریدم، توی ایوان ریختم. تو چرا دیگر پیاز خریدی؟ نیما باز هم می‌گوید که خانم آل احمد گفته...عالیه خانم آمد خانه ما و از من پرسید که چرا به نیما گفته‌ام پیاز بخرد. من تمام گفت‌وگو‌هایم را با نیما، به عالیه خانم گفتم. پرسید: خوب پس چرا این کار را کرد؟ گفتم: خوب یک دهن‌کجی کرده به اداهای بورژوازی. خواسته هم مرا دست بیندازد و هم شما را."

15

بنابر گزارش دیدبان تاریخ؛ نیما یوشیج در شبانگاه چهارشنبه، ۱۳ دی ۱۳۳۸ به علت بیماری ذات‌الریه چشم از جهان فرو بست و ابتدا در ابن‌بابویه دفن شد و سپس در سال ۱۳۷۰ بنا بر وصیت وی، پیکرش را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. عالیه جهانگیر (همسر نیما)، خواهرزاده میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل روزنامه نگار نامدار ایرانی بود. حاصل پیوند آنها فرزند پسری به نام شراگیم است.

16

15

17

منبع: لیلا رحیمی خوشبخت- سایت دیده بان ایران 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر