زندگی دراویش در روزگار قاجار به روایت اروپایی ها + تصاویر
«یاکوب ادوارد پولاک» پزشک اتریشی و نویسنده کتاب «ایران و ایرانیان» در عهد ناصری: بسیاری از دراویش هندو و بقیه ایرانی هستند، حتی پسران خانوادههای معتبر و شاهزادگان را در این سلک (راه، طریق) میتوان دید؛ برادر مستوفیالممالک نیز به آنان پیوسته است. آنان که در غم مال دنیا نیستند با چوبدستی... با کلاه درویشی، پوست پلنگ و بوق و کشکولی از پوست نارگیل در ممالک و سرزمینهای مختلف پرسه میزنند و طی طریق میکنند... بعضی از آنها نیمهبرهنه و با سر بیکلاه در ویرانهها میگردند... تقریباً همه آنها بنگ میکشند؛ بعضی تحت تأثیر نشئه بنگ بهکلی از خودبیخود میشوند... با این همه هرجا که پا بگذارند مورد توجه و عنایت عامه مردم قرار میگیرند
به گزارش سایت دیده بان ایران؛روزگاری در دوره قاجار، درویشی شغل بود، درویشها معمولاً افرادی دورهگرد بودند که کارهای جالبی انجام میدادند و خلقیات عجیبی هم داشتند. کم هم نبودند انگار و توصیف مفصلی درباره آنان از «ادوارد پولاک» باقی مانده است برای تاریخ.
«یاکوب ادوارد پولاک» پزشک اتریشی و نویسنده کتاب «ایران و ایرانیان» در عهد ناصری از معلمان دارالفنون بود و حدود ۱۰ سال در ایران سکونت داشت. وی در کتابش درباره آداب و رسوم و خلقیات ایرانیان بسیار مفصل سخن گفته و در بخشی از کتاب هم درباره درویشهای دوره قاجار نوشته است: «در روزگاران قدیم از این طبقه مردم، برجستهترین اندیشمندان و مستعدترین شاعران برخاستهاند؛ در اینجا فقط به نامهای پرآوازه سعدی و حافظ اشاره میکنیم. اما فعلاً طبقاتی از ولگردان، قوالان (آوازهخوانان) و قصهگویان را تشکیل میدهند، بدون اینکه تعلیم و تربیت خاصی داشته باشند. اینها که حال هیچ کسبوکاری ندارند به مالکیت پشت پا زدهاند و بیغم و بیخیال روز را به شب میآورند.
بسیاری از آنان هندو و بقیه ایرانی هستند، حتی پسران خانوادههای معتبر و شاهزادگان را در این سلک (راه، طریق) میتوان دید؛ برادر مستوفیالممالک نیز به آنان پیوسته است. آنان که در غم مال دنیا نیستند با چوبدستی... با کلاه درویشی، پوست پلنگ و بوق و کشکولی از پوست نارگیل در ممالک و سرزمینهای مختلف پرسه میزنند و طی طریق میکنند... بعضی از آنها نیمهبرهنه و با سر بیکلاه در ویرانهها میگردند...
تقریباً همه آنها بنگ میکشند؛ بعضی تحت تأثیر نشئه بنگ بهکلی از خودبیخود میشوند... با این همه هرجا که پا بگذارند مورد توجه و عنایت عامه مردم قرار میگیرند. هیچکسی جسارت آن را ندارد که با آنها به خشونت رفتار کند یا آنان را با بیمهری براند... درویشی سالهای متمادی خیابانهای تهران را زیر پا میگذاشت و حتی به ارک شاهی نیز وارد میشد و به صدای جلی فریاد میکشید... وی شب هنگام آسایش مردم را مختل میکرد، اما هیچکسی یارای آن را نداشت که به او زیاد نزدیک شود. پس از چندی هواخواهانی پیدا کرد تا به جایی که شخص شاه نیز نمیتوانست مانع گردشهای شبانهاش بشود.
وی درباره شیوههای کسب درآمد درویشها نیز نوشته است: «بسیاری از آنان وانمود میکنند که به کیمیاگری اشتغال دارند و خود را استاد این کار جا میزنند؛ با اغوا، مبالغ مهمی از مردم میگیرند و بعد یکباره ناپدید میشوند. در قوالی و قصهگویی نظیر ندارند. با تردستیهای حسابشده میتوانند توجه شنوندهها را کاملاً به خود جلب کنند. در هیجانانگیزترین لحظات ناگهان رشته داستان را قطع میکنند... تا بتوانند چراغالله (پولی که به درویش یا نقال میدهند) بگیرند و باز روز بعد به داستان ادامه میدهند. این داستانها که به سبکی خوب و زبانی پاک ارائه میشود حدود معلومات شنوندگان را که مردمی از طبقات پاییناند در زبان فارسی و شعر توسعه میدهد و از این لحاظ کارآیی آنها بینهایت بیشتر از نمایشهای روستایی ماست که در بعضی موارد حتی زبان را ضایع و کم اعتبار میکند».
فارس چند عکس «آنتوان سوریوگین» از درویشهای دوره قاجار را منتشر کرده است.