نخبگان اُرگانوئید؛ بی طبقه های پیشرو
مهمترین ابزار اُرگانوئیدها برای پیشروی در چرخه بروکراسی، دست یازیدن به نقد اجتماعی است؛ آنها سنتی از نقد را ترویج می کنند که عملا هیچ سیبلی را نشانه نمی رود جز ماهیت های موهوم و غیر موجودی که نقدشان برای هیچکس ضرری ندارد. آنها در جایگاهی از نقد اجتماعی می ایستند که اساسا هیچ گروه و طبقه اجتماعی را نمایندگی نمی کند. اسلوب آنها سنتی از «سفارشی نویسی» و «مورد پسند نویسی» است که به کار توجیه مشکلات اجتماعی می خورد؛ با توجیهاتی از این قبیل، آنچه به دست می آید راه حل یا توصیفی گویا از مشکلات نیست بلکه «دشوارنمایی» حل مسائلی است که به راحتی قابل حل اند و «آسان نمایی» حل مسائلی که از قضا بسیار دشوارند.
دیده بان ایران ؛ یوسف فرهادی بابادی؛ عضو کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان : مفهوم بی طبقه های پیشرو یکی از مفاهیمی است که از سوی جامعه شناس ایرانی؛ دکتر زین العابدین سفرچی، برای توصیف مدیران و نخبگانی به کار می رود که می توانند یک شبه تمام چرخه بروکراسی را طی کنند و از عضوی ساده در موقعیت های بروکراتیک به عضوی تصمیم ساز و تصمیم گیر در ساختار بروکراسی تبدیل شوند.
گرچه مفهوم نخبگان اُرگانیک قرابت های زیادی با مفهوم «بی طبقه های پیشرو» دارد، اما مفهوم دوم کاملا متعلق به ادبیات علمی مطالعه بروکراسی در جامعه ایرانی است و می تواند به خوبی توضیح دهد که چگونه نخبگان ارگانوئید؛ که توسط سیستم ساخته می شوند، بدون شناخت کافی از فضای بروکراسی کشور به آن ورود می کنند، مراحل ترقی را طی می کنند و بدون در نظر گرفتن واقعیت های اداری کشور سرعت سلیقه گرایی مدیریتی را افزایش می دهند.
برای توصیف بهتر ماجرا می بایست وضعیت بروکراسی ایرانی را به درستی توصیف کنیم؛ آنچه از بروکراسی ایرانی می شناسیم ساختاری غیر موثر، بیمار و غیر مولد است که درست برعکس اهداف بروکراسی اقدام می کند؛ به جای «عام گرایی» در برخورد با ارباب رجوع به خاص گرایی و ژن خوب گرایی تمایل پیدا کرده، به جای نظم و ثبات، قانون های بروکراسی ایرانی در لحظه به وسیله آئین نامه های ساختی دور زده می شوند و به عوض تفکیک و تقسیم کار؛ سراسر موازی کاری است. اما همین بروکراسی، با همین شرایط، دارای منطقی است که می توان با آن کنار آمد. به عنوان مثال می توان با توسل به آشنایان، رشوه، توصیه نامه ها و غیره آن را دور زد. بی طبقه های پیشرو از همین ساختار های کمکی و لابیرنت ها بالا می آیند اما کاری که می کنند این است که دهانه استفاده عمومی از این مفرها را تنگ و مافیایی می کنند.
مهمترین ابزار اُرگانوئیدها برای پیشروی در چرخه بروکراسی، دست یازیدن به نقد اجتماعی است؛ آنها سنتی از نقد را ترویج می کنند که عملا هیچ سیبلی را نشانه نمی رود جز ماهیت های موهوم و غیر موجودی که نقدشان برای هیچکس ضرری ندارد. آنها در جایگاهی از نقد اجتماعی می ایستند که اساسا هیچ گروه و طبقه اجتماعی را نمایندگی نمی کند. اسلوب آنها سنتی از «سفارشی نویسی» و «مورد پسند نویسی» است که به کار توجیه مشکلات اجتماعی می خورد؛ با توجیهاتی از این قبیل، آنچه به دست می آید راه حل یا توصیفی گویا از مشکلات نیست بلکه «دشوارنمایی» حل مسائلی است که به راحتی قابل حل اند و «آسان نمایی» حل مسائلی که از قضا بسیار دشوارند.
شاید بارها دیده باشید که یک ساختار اداری و نهادی در یک مرکز به یکباره توسط همین بی طبقه های پیشرو به هم می ریزد و یا ایجاد می شود. این لحظه آسان نمایی آنچیزی است که سخت است؛ مانند پیشنهاد حمایت مالی از آژانس اتمی در دولت احمدی نژاد؛ یا توصیه به تغییر یا ایجاد یک ساختار جدید در بدنه وزارت نیرو از سوی برخی دیگر. همچنین دیده اید انواع پروژه های میلیونی اجتماعی که برای ارزیابی یک پروژه ساده طراحی شده اند و در نهایت سر و ته ماجرایی با چند میلیون تمام می شود اما در یک سیکل دشوار نمایی به دهها میلیون ختم می شود تا از قبل آن مشتی عضو هیئت علمی تازه به دوران رسیده نیز امرار معاش کنند.
یک اُرگانوئید وقتی به منتهای پیشرفت اجتماعی خود در بروکراسی می رسد نماینده واقعی بی طبقه های پیشروست. آنها مهمترین عامل گسست طبقاتی دولت از بدنه جامعه می شوند و با سرکوب واقعیت اجتماعی- از خلال فرایند تصیم سازی- جامعه را با بحران شایسته سالاری مواجه می کنند. بی طبقه ها «راحت» تصمیم می گیرند، «بی رحمانه» اجرا می کنند و «بی اخلاقانه» آن را توجیه می کنند. لذا باید ارگانوئیدها را به عنوان نقطه آغاز بی طبقگی، به خوانش مجدد «شرم» فراخواند.