اولویتهای سیاستگذاری فرهنگی شهری
مدیریت شهری تهران به عنوان یک بازیگر عمومی مهم در محیط تعاملی شهر از دهه 1370 با تاسیس فرهنگسراها و از دهه 1380 با ایجاد معاونت اجتماعی و فرهنگی به طور جدیتری به سیاستگذاری و اقدام فرهنگی پرداخته است. در یک دسته بندی کلی، اهداف و مأموریتهای فرهنگی مدیریت شهری در دو گروه قابل شناسایی است: گروه نخست ناظر بر توسعه فرهنگی شهر است و گروه دوم به موضوع آموزش و فرهنگسازی عمومی برای جلب مشارکت شهروندان در اداره شهر میپردازد. در توسعه فرهنگی، مساعدت برای حفظ و گسترش فضاهای فرهنگی و اعتلاء فرهنگ و هنر شهروندان واجد اهمیت است.
دیده بان ایران: فرهنگ موضوعی است که سازمانها و نهادهای فراوانی داعیه سیاستگذاری و صورتبندی بهترین برنامهها برای ارنقاء آن را دارند. مواجهه و تعیین اولویتهای هر کدام از سازمانها و نهادها، متاثر از فهم ایشان از این مفهوم و دستور کار تعیین شده توسط دستگاهها و نهادهایی نظیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی است. در محیط تعاملی شهر و در ارتباط با نهاد مدیریت شهری (شوراهای اسلامی و شهرداریها)، سیاستگذاری فرهنگی با پیوند خوردن به سیاست زندگی و زندگی روزمره شهروندان صورتی عملیاتی به خود میگیرد. در اینجا سیاست زندگی به محتوا و نحوۀ اتخاذ برنامه و تصمیمات زندگی شهروندان که عموما در زندگی روزمره ایشان بازتاب پیدا میکند، اشاره دارد. سیاست (خط مشی) فرهنگی نیز اصول، راهبردها و برنامههاییاست که نهادهای دولتی و عمومی با هدف ترویج ارزشهای اجتماعی مطلوب خویش و مدیریت کلان تولید و عرضه محصولات فرهنگی، صورتبندی میکنند.
مدیریت شهری تهران به عنوان یک بازیگر عمومی مهم در محیط تعاملی شهر از دهه 1370 با تاسیس فرهنگسراها و از دهه 1380 با ایجاد معاونت اجتماعی و فرهنگی به طور جدیتری به سیاستگذاری و اقدام فرهنگی پرداخته است. در یک دسته بندی کلی، اهداف و مأموریتهای فرهنگی مدیریت شهری در دو گروه قابل شناسایی است: گروه نخست ناظر بر توسعه فرهنگی شهر است و گروه دوم به موضوع آموزش و فرهنگسازی عمومی برای جلب مشارکت شهروندان در اداره شهر میپردازد. در توسعه فرهنگی، مساعدت برای حفظ و گسترش فضاهای فرهنگی و اعتلاء فرهنگ و هنر شهروندان واجد اهمیت است. در این راستا سیاستگذاری و اقدام مستقیم و غیرمستقیم برای ارتقاء شاخصهای توسعه فرهنگی ـ که موضوعاتی نظیر ارتقاء هویت اسلامی ـ ایرانی، اخلاقیات اجتماعی و عقلانیتگرایی و همچنین سرانههای ارتباطاتی، کتاب و کتابخانه، سینما و نمایش، هنرهای آئینی، سنتی و مدرن، موزهها و میراث فرهنگی را در بر میگیرد ـ از جمله فعالیتهای مدیریت شهری است. اما آنچه در آموزش و فرهنگسازی عمومی در دستور مدیریت شهری قرار دارد بر محور حق و مسئولیت شهروندی قرار دارد و سیاستگذاریها و اقدامات فرهنگی ناظر بر حوزههای عملکردی مدیریت شهری را در بر میگیرد. به عنوان مثال ارتقاء فرهنگ حمل و نقل و ترافیک، ارتقاء فرهنگ حراست از محیط زیست شهری، فرهنگسازی و آموزش تفکیک پسماند از مبداء، فراهم کردن فرصتهای سالم گذران اوقات فراغت، ارائه آموزشهای شهروندی برای تقویت فرهنگ نظارت عمومی و پاسخخواهی از مدیران شهری، جلب همه جانبه مشارکت اجتماعی شهروندان در سطوح تشخیص مسائل محلی و شهری، اولویت بخشی برای مداخله، ارائه راه حل، اجرا و نظارت بر حسن رفع مسئله، ارائه آموزشهای مهارت زندگی شهری و فرهنگ سازی در خصوص شهر دوستدار کودک، شهر دوستدار سالمند و شهر دوستدار معلول از جمله موضوعات سیاستگذاری فرهنگی شهری است که مدیریت شهری در آنها نقش محوری ایفا میکند. علاوه بر اینها در دهه اخیر مدیریت شهری بویژه در شهر تهران انجام مستمر پژوهشهایی با عنوان ارزیابی تاثیرات اجتماعی و فرهنگی پروژههای شهری (اتاف) را به عنوان یکی از سیاستهای اصلی فرهنگی در دستور کار قرار داده است. این پژوهشها که در سه موقعیت پیش از اجرای پروژه، حین اجرا و پس از اجرا صورت میگیرند هدف بررسی آثار اجتماعی و فرهنگی پروژههای عمرانی را دنبال میکنند.
همانطور که گفته شد نقش مدیریت شهری در نظام مدیریت امور عمومی شهر برای آن جایگاهی منحصر به فردی از حیث اثر گذاری بر سیاست زندگی شهروندان ایجاد کرده است. در حالی که همه سیاستها و اقدامات شهرداری در هر دو وجه توسعه فرهنگی شهر و آموزش و فرهنگسازی عمومی، بر سیاست زندگی شهروندان اثر گذار هستند؛ اما آنچه باعث مقبولیت عمومی و اثر بخشی سیاستها و فعالیتهای فرهنگی مدیریت شهری میشود تعیین صحیح اولویتهای مداخله فرهنگی است. ادعای این نوشتار این است که تا زمانی که مدیریت شهرداری پرداختن به وجه دوم سیاستهای فرهنگی شهری که در ارتباط مستقیم با حوزههای عملکردی و کارویژههای ذاتی آن قرار دارد را به صورت اثر بخش در اولویت خویش قرار ندهد، سیاستها و اقداماتاش در وجه توسعه فرهنگی عقیم و از ناحیه شهروندان کمتر مورد پذیریش قرار خواهد گرفت و به ضد خود تبدیل میشود. در این صورت از یک سو افکار عمومی شهروندان فعالیتهای فرهنگی مدیریتشهری را مورد پذیریش و باور قرار نمیدهد و از سوی دیگر نخبگان و اندیشمندان نیز این فعالیتها را نمایشی و پوششی برای کسب مشروعیت کاذب اقدامات ناصواب مدیریت شهری قلمداد میکنند. چه اینکه انتظار اولیه از مدیریت شهری کارآمدی در ایفای وظایف ذاتی آن است. در این راستا آموزش و فرهنگسازی عمومی با محوریت حقوق و مسئولیتهای شهروندی که ناظر بر حوزههای عملکردی مشخص و قانونی است، کمک شایانی به اداره مطلوب شهر میکند. به عبارت بهتر اگر فعالیتهای آموزش شهروندی مدیریت شهری مورد پذیرش و اقبال عمومی شهروندان قرار نگیرد به طور اولی نمیتوان انتظار داشت که ایشان روی خوشی به فعالیتهای عامتری که هدف آن توسعه فرهنگی شهر است نشان دهند. بدیهی است که طرح این موضوع به معنای کنار گذاری سیاستها و اقدامات موثر برای توسعه فرهنگی شهر نیست، بلکه هدف اصلی نشان دادن مسیری است که در آن هم فرهنگ حق و مسئولیت شهروندی ـ که البته در نگاهی کلی خود در ذیل توسعه فرهنگی قرار میگیرد ـ ارتقاء مییابد و هم سیاستها و فعالیتهای فرهنگی نوع نخست مقبولیت و اثر بخشی فزایندهای کسب میکنند.
مجتبی بیات (دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه خوارزمی)