ترامپ، کودک درون آمریکا
استراتژیهای سیاسی و اقتصادی همواره دو مقوله جدانشدنی کشورها و مسیری برای اتخاذ مواضع آنها است. با نگاهی به عملکرد رئیسجمهور پیشین آمریکا میتوان این نکته را دریافت که اوباما رفتارهای سیاسی را محور اصلی و تحرکات اقتصادی را وابسته به مدل سیاستی خود طرحریزی کرده بود
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ مهدی محمدی در روزنامه شرق در یادداشتی به عملکرد سیاسی آمریکا پرداخته است.
متن یادداشت در ذیل آمده است:
استراتژیهای سیاسی و اقتصادی همواره دو مقوله جدانشدنی کشورها و مسیری برای اتخاذ مواضع آنها است. با نگاهی به عملکرد رئیسجمهور پیشین آمریکا میتوان این نکته را دریافت که اوباما رفتارهای سیاسی را محور اصلی و تحرکات اقتصادی را وابسته به مدل سیاستی خود طرحریزی کرده بود. با توجه به اتفاقات اخیر میتوان تغییر رویکرد آمریکا را ملاحظه کرد. بهگونهای که تلاشهای اقتصادی محور اصلی و رفتارهای سیاسی وابسته به مدلهای اقتصادی است. ترامپ یک تاجر است و میداند مهمترین تهدید برای آمریکا قدرت اقتصادی چین است بنابراین در اولین موضع خاص خود با برقراری ارتباط با تایوان، با چین وارد چالش میشود. ترامپ با همین استراتژی به سراغ اتحادیه اروپا رفته و با دستگذاشتن روی برجام درصدد است با سوءاستفاده از وضع نامساعد اتحادیه اروپا از آن باجخواهی کند. این رفتار همچنین درباره عربستان درخصوص حمایتش در مقابل یمن نیز اتفاق افتاد و درواقع پاسخی برای تهدید عربستان به خارجکردن سرمایههایش از بانکها و بورس آمریکا بود که در زمان اوباما اتفاق افتاد. درواقع میتوان گفت پافشاری ترامپ بر مواضع عجیبوغریبش تنها نشانهای است برای طرف مقابل جهت باجخواهی و عقبراندن وی از مسیری که تاکنون براساس تفاهمات فیمابین ایجاد شده است. البته این چالشها بعد از مدتی با تعاملات جدید و مدلهای جدید قراردادی و سهمخواهی بیشتر آمریکا از سهم بازارهای ازدسترفته خود در این مدت به تعادل خواهد رسید ولی نکته مهم آن است که ترامپ بازی را با اولویتهای اقتصادی پیش خواهد برد و هیچگاه فضای جنجال رسانهای خود را خالی از سوژه نخواهد گذاشت. ترامپ همانقدر که در اقتصاد آمریکا اعتبار دارد، در مدیریت رسانه نیز تبحر داشته و تاکنون از رسانههای وابسته به خود برای پیشبرد اهدافش به خوبی استفاده کرده است. حال سؤال اینجاست که چرا آمریکا در این برهه، رویکارآمدن ترامپ را برگزید؟ یکی از پاسخهایی که میتوان به این سؤال داد، این است که شرایط نامساعد اقتصادی جهان بهگونهای است که معادلات واقعی براساس قراردادها و توافقات قبلی، حلال مشکلات نیست و آیندهای درخور برای آمریکا ندارد، به همین دلیل لازم بود شخصی همانند ترامپ روی کار بیاید تا به صورت غیرمنطقی در مقابل عقلانیت بایستد و معادلات منطقی و اصولی را که در نهایت به زیان آمریکا تمام میشد، با رفتارهای غیرعقلانی و دیکتاتورانه بر هم بزند و به سمتی پیش براند که در نهایت به سود آمریکا تمام شود و در این مسیر هیچ چیز به جز پیشرفت اقتصادی آمریکا و صهیونیستها برایش مهم نباشد. مدل رفتاری اوباما بهگونهای بود که باید با درنظرگرفتن منافع ایالات متحده با ظاهری عاقلانه عمل میکرد و حتی در برههای از زمان هم با ایران سر یک میز نشست و توافقی را امضا کرد و این مغایر با آن چیزی بود که آمریکا بهذات دنبال آن باشد. چهرهای غیرعقلانی مثل ترامپ میتواند این نقش را بازی کند و معادلات را بر هم بزند تا به تصور خودشان اوضاع ننگین گذشته را به سامان برسانند. در واقع ترامپ کودک درون آمریکاست و آنچه تفکر اصلی سیاستمداران آمریکا در درون و پشت پرده است، بروز و ظهورش در رفتارهای ترامپ است.