کد خبر: 210890
A

چرا پوتین، اسد را رها کرد تا سقوط کند؟

نشریه فارن افرز نوشت: رها کردن رژیم اسد توسط روسیه با هدف جمع آوری منابع بیشتر برای جنگ علیه اوکراین به وضوح نشان می دهد که پوتین آماده است همه چیز را برای پیروزی کامل در این جنگ فدا کند. اگرچه پوتین سعی می کند خود را یک واقع گرا نشان دهد، اما شیفته اوکراین شده، به نحوی که تقریباً تمام الزامات سیاست خارجی دیگر را نادیده می گیرد.

چرا پوتین، اسد را رها کرد تا سقوط کند؟

به گزارش سایت دیده‌بان ایران؛ فارن افرز در مطلبی به قلم الکساندر بائونوف نوشت: اکنون سایر  کشورهای متحد روسیه ممکن است به این نتیجه برسند که نمی‌توانند به مسکو تکیه کنند

در سال 2015، زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، به درخواست بشار اسد، نیروهایی را به سوریه اعزام کرد، اهداف متعددی در ذهن داشت. او می خواست به روسیه کمک کند تا از انزوای بین المللی که پس از الحاق کریمه در سال 2014 متحمل شده بود، رهایی یابد. او به دنبال بازگرداندن روسیه به جایگاه نفوذ در خاورمیانه بود، جایی که حضورش پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کاهش یافته بود.  او همچنین می خواست روسیه را به عنوان یک قدرت جهانی قادر به حمایت از متحدان خود و توقف تلاش ها برای سرنگونی دولت های دوست معرفی کند. مداخله در سوریه همچنین به روسیه اجازه داد تا نقش حامی مسیحیان در خاورمیانه را بر عهده بگیرد - نقشی که به نظر پوتین، قدرت های فاسد غربی از آن دست کشیده بودند، مأموریتی که به خوبی با تمایل پوتین برای معرفی روسیه به عنوان آخرین سنگر ارزش های مسیحی اروپا همخوانی داشت.

در جریان فروپاشی سریع رژیم اسد، پوتین چیز زیادی برای به نمایش گذاشتن این برنامه سه گانه خود ندارد. روسیه با از دست دادن پایگاه های نظامی خود در خاورمیانه مواجه است و با سرنگونی دولت سکولار اسد توسط سازمان اسلام گرای هیئت تحریر الشام، کمترین اهمیتی برای مسیحیان سوری که ادعای حمایت از آنها را داشت، از خود نشان نداده است. انزوای روسیه از جامعه بین‌المللی از زمان تهاجم به اوکراین در سال 2022 نیز تشدید شده است.

 

پیام محوری مداخله روسیه در سوریه به کشورهای کوچکتری که به طور کامل با قدرت های غربی همسو نبودند این بود: با ما همسو شوید، و ما از شما در برابر تغییر رژیم های تحت حمایت غرب محافظت خواهیم کرد. نزدیک به یک دهه، این پیام معتبر به نظر می رسید. با این حال، اکنون اوضاع متفاوت به نظر می رسد. تمرکز یک جانبه پوتین بر دستیابی به پیروزی کامل بر اوکراین، سایر اهداف سیاست خارجی روسیه را به درجه دوم اهمیت تنزل داده و یکی از بزرگترین موفقیت های سیاست خارجی این کشور را از بین برده است. سقوط اسد ادعای روسیه مبنی بر اینکه ضامن ثبات رژیم های متحد خویش است را بی اعتبار ساخته است. تا زمانی که جنگ در اوکراین ادامه داشته باشد، روسیه قادر به صدور امنیت به خارج از مرزهایش نخواهد بود. 

 

رها کردن رژیم اسد توسط روسیه با هدف جمع آوری منابع بیشتر برای جنگ علیه اوکراین به وضوح نشان می دهد که پوتین آماده است همه چیز را برای پیروزی کامل در این جنگ فدا کند. اگرچه پوتین سعی می کند خود را یک واقع گرا نشان دهد، اما شیفته اوکراین شده، به نحوی که تقریباً تمام الزامات سیاست خارجی دیگر را نادیده می گیرد.

 

در بسیاری از مناطق آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه، روسیه موفق شده بود جنگ خود در اوکراین را به عنوان نبردی برای یک هدف مشترک معرفی نماید: یعنی یک نظم جهانی کمتر غرب محور، استقلال بیشتر و تمرکززدایی نظام مالی، و توانایی نادیده گرفتن انتقاد غرب از نقض حقوق بشر و حکومت های غیر دموکراتیکی که برخی کشورهای غیر غربی آن را ریاکارانه تلقی می کنند. بسیاری از کشورها، از جمله چین، هند، ویتنام و جمهوری های جدا شده از شوروی سابق در آسیای مرکزی، در انزوای روسیه از غرب فرصت هایی را دیدند. هنگامی که شرکت ها و سرمایه گذاران غربی فعالیت خود را در روسیه متوقف کردند، بازیگران غیر غربی وارد بازار روسیه شدند و به روسیه کمک کردند تا تحریم ها را دور بزند. سقوط اسد تأثیر فوری بر تلاش های این مشاغل و دولت ها برای سود بردن از انزوای روسیه نخواهد گذاشت. اما تماشای فروپاشی سریع یک متحد روسیه ممکن است تمایل آنها به همسویی با روسیه به بهای روابط با غرب را تغییر دهد.

 

توانایی روسیه برای تأمین نیروی نظامی برای متحدان خود به این معنی بود که تقاضای بالایی برای خدمات امنیتی ارائ هشده از سوی مسکو در خاورمیانه و آفریقا وجود داشت، اما سقوط اسد احتمالاً به این تقاضاها آسیب می زند. پایگاه های نظامی روسیه در سوریه که ممکن است پوتین دسترسی به آنها را از دست بدهد، مسکو را قادر می ساخت تا کشتی ها و هواپیماها را سوخت گیری کند و نیروها را در هر دو منطقه تأمین نماید. بدون حضور فیزیکی در خاورمیانه، این کار بسیار دشوارتر خواهد بود. 

 

روسیه همچنین در ترویج توسعه اقتصادی در سوریه یا جایگزینی سرمایه گذاری غربی که در سال های اولیه حکومت اسد قبل از افول اقتصادی اش در طول بهار عربی به این کشور سرازیر شد، شکست خورد. سوریه هرگز از سیاه چاله اقتصادی ای که در طول جنگ داخلی در آن سقوط کرده بود رهایی نیافت. در مناطقی که تحت کنترل شورشیان اسلام گرای تحت حمایت ترکیه بود، استانداردهای زندگی در نهایت از مناطق تحت حکومت دمشق تحت حمایت روسیه و ایران پیشی گرفت. در ادلب تحت کنترل شورشیان، برق، سوخت، آب و کمبود مواد غذایی بسیار کمتری وجود داشت. کل تجارت روسیه با سوریه هرگز از 700 میلیون دلار در سال تجاوز نکرد، که کمتر از تجارت ترکیه با مناطق نسبتاً کوچک تحت کنترل شورشیان بود.

 

روسیه در نهایت از سقوط اسد و احتمال از دست دادن پایگاه های نظامی خود در مدیترانه جان سالم به در خواهد برد. روس ها همیشه با احتیاط و بی تفاوتی به اعزام نیرو به سوریه نگاه کرده اند. ایده اعزام سرباز به یک کشور مسلمان در دورست هرگز محبوب نبوده و خاطرات جنگ شوروی در افغانستان را تداعی می کرد. روس ها به یک جنگ هوایی کوچک، پیشرفته و عمدتاً هوایی که با نیروهای محدود در زمین انجام می شد، راضی تر بودند. پوشش خبری مداخله در سوریه به شکل گیری انتظارات برای "عملیات نظامی ویژه" در اوکراین به عنوان یک پیروزی سریع کمک کرد. اما وقتی این تهاجم نتوانست به یک موفقیت فوری نائل آید، موفقیت های دوردست در سوریه به یک تضاد ناخوشایند با واقعیت تلخ جنگ در اوکراین تبدیل شد. با ورود جنگ به سومین سال خود، پوتین یک موفقیت دیگر را که در سوریه به دست آورده بود را نیز دست داده است: اعتماد شهروندانش به توانایی روسیه برای پیروزی سریع در جنگ ها از طریق برتری تکنولوژیک.

 

روسیه، ایران و بسیاری از کشورهای دیگر از مداخلات نظامی ایالات متحده به دلایلی همچون متکبرانه بودن، نادیده گرفتن زمینه های محلی و ناتوان در ایجاد رژیم های باثبات یا ساختارهای امنیتی موثر انتقاد می کنند. انتظار می رفت روسیه، با نقش خود به عنوان وزنه تعادلی در برابر رژیم های تحت حمایت غرب در خاورمیانه، و ایران، به عنوان یک وزنه سنگین منطقه ای، ملاحظات محلی را بهتر درک کنند. اما آنها در ایجاد رشد اقتصادی در سوریه و جذب دیگر کشورها به سوی آرمان اسد شکست خوردند. سرمایه گذاران کشورهای حوزه خلیج فارس، هند و چین تحت تضمین های امنیتی روسیه و ایران به سوریه هجوم نیاوردند. اکنون که روسیه برای کمک برای تخلیه پرسنل نظامی و غیرنظامی خود از سوریه به اردوغان روی آورده است، خود را در همان نقشی می بیند که زمانی ایالات متحده را در آن بازی می کرد: یعنی کشوری غیرمطلع از امور و مختصات منطقه، که توسط بازیگران سیاسی محلی که علاقه ای به حضور بیگانگان ندارند، به بیرون رانده می شود.

 

حاکمانی که به کمک روسیه امیدوار هستند ممکن است به طور ناخوشایندی شگفت زده شوند که روسیه چقدر سریع به دنبال برقراری تماس با رهبران جدید سوریه بوده است. حتی قبل از رفتن اسد، تلویزیون روسیه از توصیف هیئت تحریر الشام به عنوان یک سازمان تروریستی دست برداشت. اخیراً، رمضان قدیروف، رئیس جمهور جمهوری چچن، ظاهراً با چراغ سبز کرملین، پیشنهاد حذف عنوان گروه "تروریستی" از هیئت تحریر الشام را مطرح کرده است و دولت به سفارت سوریه در مسکو اجازه داده تا پرچم شورشیان را برافرازد. اکنون، مسکو در حال برقراری تماس مستقیم با دولت جدید سوریه است و تلاش می کند با تأکید بر اینکه، علیرغم تلاش های قبلی برای حمایت از یک رهبر سکولار در برابر بنیادگرایان مذهبی، خود را سنگر جهانی محافظه کاری مذهبی می داند، نظر آنها را جلب نماید.

 

پوتین سعی کرده شکست روسیه در سوریه را به عنوان یک پیروزی جلوه دهد و ادعا می کند که روسیه از ایجاد یک "مامن تروریستی" در این کشور جلوگیری کرده است. اما سقوط اسد (و بی تفاوتی روسیه نسبت به فروپاشی رژیم او) نشان می دهد که نگرانی در مورد سوریه یا هر کشور متحد دیگری قربانی تمرکز پوتین برای تحمیل یک شکست قاطع بر اوکراین شده است. در عین حال، تصمیم پوتین برای اولویت دادن به اوکراین را نباید به معنای کنار گذاشتن کامل جاه طلبی های روسیه در خارج از مناطق پیرامونی روسیه تعبیر کرد. از دست دادن سوریه صرفاً خطرات جنگ در اوکراین را افزایش داده است. در طرح پوتین، اوکراین به نقطه عطف یک مبارزه جهانی بین نخبگان غربی و نظم جدید تحت رهبری روسیه تبدیل شده است: روسیه امیدوار است هنگامی که اوکراین سقوط کند، گرجستان و هر قلمرو دیگری را که می خواهد تصرف کند، و بار دیگر خود را به عنوان یک حامی قوی برای کشورهای سراسر جهان معرفی کند. با این حال، در این بین، وعده های مسکو توخالی به نظر می رسند

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر