آیا زندگی در باستی هیلز لواسان جرم است؟
اخیراً با برداشتن دروازه ورودی شهرکی در منطقه لواسان نزدیک تهران، ویلاهای چند ده میلیاردی این منطقه در معرض دید افکار عمومی قرار گرفت.
به گزارش دیده بان ایران، روزنامه اطلاعات نوشت: اخیراً با برداشتن دروازه ورودی شهرکی در منطقه لواسان نزدیک تهران، ویلاهای چند ده میلیاردی این منطقه در معرض دید افکار عمومی قرار گرفت. شهرکی که به آن«باستی هیلز» میگویند و به اعلام رسانهها و براساس برآوردها قیمت برخی ویلاهای آن بالای ۵۰۰ میلیارد تومان است.
آنقدر وجود این شهرک به اصطلاح لاکچری و عیان شدن وضعیت آن مورد توجه قرار گرفت که بخش قابل توجهی از مقالات نشریات و خبرگزاریها و حتی اظهارنظرهای مقامات را به خود اختصاص داد. از جمله نائب رئیس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی که وجود این شهرک را تعجب برانگیز دانست و گفت تصمیم قوه قضائیه در برچیدن حصارهای این شهرک نقطه عطفی در تصمیم مسئولان بود. به گفته او قیمت هر کدام از ویلاهای این شهرک بین ۲۰۰ تا ۷۰۰ میلیارد میلیارد است و گویا این شهرک توسط گیتهایی از محیط اطراف جدا شده بود و تنها افراد خاصی اجازه ورود به آنرا داشتهاند که وجود چنین شکافهای طبقاتی در جامعه جای سؤال دارد.
در این رابطه نکات قابل بحثی وجود دارد که بدنیست به اختصار به آن بپردازیم.
۱ـ تعجب نمایندگان مجلس شورای اسلامی آیا جای سؤال ندارد؟
یکی از وظایف نمایندگی نظارت بر کار دستگاههای اجرایی است. نمایندگان پارلمان که معمولاً اکثر آرایشان را از همان بخش اکثریتی میگیرند که با حقوق حداقلی روزگار میگذرانند آیا به وظایف نظارتی خویش به درستی عمل کردهاند؟ این کاخها یک روزه یا یک ماهه و یک ساله که بنا نشدهاند.
چندین سال است که فاصله طبقاتی هر ساله اوضاعی بدتر از سال پیش پیدا میکند. بسیاری از این کاخها نتیجه ویژهخواری و عدم وجود نظارت کافی، نادیده گرفتن قانون و خرید قانون توسط پول و عدم برخورد قاطع با متخلفان و ویژهخواران بوده است و از همه مهمتر تأخیر و اهمال در ایجاد اصلاحات ساختاری در اقتصاد کشور که زمینههای پیدایش این فاصله طبقاتی چشمگیر را از بین ببرد.
۲ـ در همان دورانهایی که مقامات اجرایی و تقنینی و قضایی کشور درگیر مجادلات سیاسی و جناحی بودهاند و متأسفانه در موارد عدیدهای اندیشه به مشکلات ساختاری و زیربنایی کشور را اولویت نخست نمیدیدند زرنگهای رند و اکثراً دزدهای با چراغ گزیدهتر بردند و هنور هم میبرند. هنور هم سامان دادن به اوضاع و احوال قوانینی که جلوی سوء استفادهها را بگیرد و به طور اصولی و ریشهای مشکل تولید کشور را حل کند و بازار دلالی و سوداگری را کمرونق و پرهزینه سازد و با وجود تمام هشدارها و اظهارنظرها و ابراز تعجبها در اولویت نخست نیست.
۳ـ باستی هیلز و باستی هیلزهای دیگری که در بسیاری از شهرهای بزرگ و مناطق خوش آب و هوا و اکثراً با تجاوز به عرصههای طبیعی و نابودی محیطزیست سربرآوردهاند مگر جز این است که محصول عدم شفافیت و محدودیت در دسترسی به اطلاعات مالی افراد و گروهها و شرکتها هستند؟ پس از گذشت چهار دهه دولت و مجلس و قوهقضائیه و نظام بانکی و نهادها و بنیادها و بخشهای اقتصادی عمومی و… در این رابطه چه کردهاند؟ به عنوان یک نمونه کوچک هنوز فهرست بدهکاران بزرگ بانکی از جیب مقامات بیرون نیامده است.
۴ـسید محمد بحرینیان، صنعتگر و پژوهشگر توسعه اخیراً در سمینار دین و اقتصاد در سخنرانی خویش میگوید: هنوز تاجر باشیها که در شرایط نیمه استعماری در ایران شکل گرفتند جامعه را به سمت نادرستی در مصرف افسار گسیخته پیش بردند به نحوی که از ۱۲۷۹ تا ۱۲۸۲ که نخستین منابع نفتی پیدا شدند و از آن زمان تا ۱۳۰۰ بطور مرتب با کسری تراز بازرگانی روبرو بودیم و تنها از طریق مصرف با دنیای مدرن آشنا شدیم نه از مسیر تولید و به تعبیر دکتر رضا قلی برای بومی کردن علوم اجتماعی باید مسأله بومی باشد. از هر جایی میشود نظریه آورد اما نظریه باید تن به تن واقعیت بخورد و مسأله را حل کند اما متأسفانه با استفاده نا به جای دولتها از نفت جهت خرید محبوبیت، بدون طی کردن مراحل و توالی یکباره وارد دولت رفاه شدیم بدون آنکه پختگی لازم را به همین دلیل طی کرده باشیم…
۵ـ باستی هیلز، اتفاق وحشتناکی نیست. در بسیاری از کشورهای پیشرفته نمونههایی به مراتب لاکچریتری را میتوان سراغ گرفت. با این تفاوت اساسی که تکلیف مالکان ثروت روشن است. اینکه اولاً چه کسانی هستند. این ثروت را از چه راهی به دست آوردهاند. چه قدر مالیات دادهاند و اصولاً چقدر ثروت دارند و چقدر ثروت برای کشور آفریدهاند. شوربختانه اما در اینجا تقریباً هیچکدام اینها روشن نیست.
۶ـ دهههاست که ما به سرمایه و سرمایهداران و مظاهر و جلوههای سرمایهداری تاختهایم. اما همزمان و همچنان تقریباً همیشه در کنار ناسزا به آنان زمینههای تکثیر و رشد آنان را هم فراهم آوردهایم یعنی به جای مبارزه با علت خواسته یا ناخواسته، از سر حسن نیت و دلسوزی یا رد گمکنی و فرافکنی به معلول اشاره کردهایم و خسته نشدهایم و ظاهراً خسته هم نمیشویم.
۷ـ سرمایهداری بدنیست. رفاه هم بدنیست. جامعه بیطبقه توحیدی هم شعار چپیها و تندروهای ابتدای انقلاب بود اما سرمایهداری در ایران حتی اصول ابتدایی سرمایهداری کشورهای سرمایهداری را ندارد که حداقل در ظاهر میزان و مقصد و منشأ آن شفاف باشد یا کار و تولید و رونق و اشتغال و ثروت ملی بیافریند و مالیاتش ستانده شود. در همان بورلی هیلز آمریکا اگر مالک یک کاخ مالیاتش را نداده باشد و یا پولشویی کرده باشد پدرش را در میآورند اما متأسفانه در اینجا دارایی افراد از جمله اسرار مملکتی است حساب بانکی و منشأ ثروت او هم همینطور، مالیات بر ثروت هم جای چندانی ندارد. مالیات بر عایدی سرمایه هم سالهاست در حرف مانده است. حتی عوارض سالانه همین کاخها و ویلاها و مالیات نقل و انتقال آنها نیز خندهدار است. بعضاً آب و برق و گاز و خدمات دیگر آنان احتمالاً مشمول یارانههای خندهدار انرژی، شاید یارانه نقدی آنان نیز هنوز برقرار…
۸ـ باستی هیلزها واقعیت اقتصاد غیرشفاف، رانتی، زیرزمینی و دلال و سوداگر پرور کشور است. برآشفتگی هم ندارد. اگر تمام باستی هیلز لواسان را هم خراب کنیم چاره کار نیست. نه نیازی به بدنام کردن آنهاست و نه ناسزاگفتن به صاحبان و مالکان آنها. در سایه مناسبات نفتی و رانتی و غیرشفاف کاخهای با شکوهتری نه اینجا بلکه در کانادا و لندن و لسآنجلس و… با خروج ارز و سرمایه این مملکت بنا شدهاند که دیگر دستمان به هیچکدامشان نمیرسد و تا زمانیکه ریشههای پیدایی چنین شکافهای عمیقی را پیدا نکرده و درصدد خشکاندن آن برنیایم کاری از پیش نمیبریم .