کد خبر: 51254
A
گزارش میدانی دیده بان ایران از حکایت مردم در " آنجایی که دلار می فروشند"

گفت و گو با دلار فروشان میدان فردوسی / صرافی ها، دولتی هایی که دلار پتروشیمی دارند و بانکی ها قیمت دلار را افزایش می دهند / افزایش قیمت ارز از طریق فضای مجازی اعلام می شود

می پرسم با اعتبارت کار میکنی یعنی چی؟! یعنی صراف ها و بازاری ها بهم اعتماد دارن پولشون رو میدن دستم. مردم عادی هم بهم اعتماد دارن. یه بار پارسال یورو 5000 تومن شد ، یه پیرزنه اومد بخره بهش گفتم نخر خانم واسه چی میخوای؟ میاد پایین. گفت تو میخوای سر من کلاه بذاری ، در کیفم رو باز کردم بهش نشون دادم . گفت چقدر میخوای بردار! من به خاطر خودت میگم شما که مسافر نیستی؟ دو روز بعد دولت زد قیمتش رو آورد پایین سکته میکنی. از اون موقع به بعد مشتری ام شدن، خودش و خانواده اش ، فامیل هاش. خونه اشون زعفرانیه اس تلفنی دلار میخرن واسه شون میفرستم.

گفت و گو  با دلار فروشان میدان فردوسی / صرافی ها، دولتی هایی که دلار پتروشیمی دارند و بانکی ها قیمت دلار را افزایش می دهند / افزایش قیمت ارز از طریق فضای مجازی اعلام می شود
دیده بان ایران: کمتر کسی است که وصف آنجا را این روزها نشنیده باشد آن ها که در تهران زندگی می کنند حتما سری به آنجا زنده اند "آنجا که دلار می فروشند"  بعضی برای سرگرمی، بعضی ها گذری و این روزها اغلب افراد برای خرید! مردم عادی که دلار، یورو، اگر کلاه سرشان نرود؟! کرون نروژ، فرانک سوئیس و درهم امارات می خرند. 
چشم تان هر وقت به قسمت جنوبی میدان فردوسی می افتد یاد دلار و افزایش قیمت دلار می افتید از آنجا تا 500 یا 600 متر آن طرف تر که به سمت خیابان فردوسی بروی. یک جمله آشنا می شنوی «دلار ... دلار میخوای ؟!» جمعیت دلار فروش ها این روزها بیشتر از ماه ها گذشته و شاید دوبرابر سال قبل شده است. ایرانی، افغانی، کرد عراقی  آنجا جمع شده اند؛ هم فروشنده اند و هم خریدار؛ بعضی ها تازه کار هستند از شهرستان آمده اند به سمت خیابان فردوسی دم در مرکز تجارت جهانی پاتوق می کنند. با همین یک جمله ساده با آنها رفیق می شوی "دلار چند"؟!
 
 
قیمت دلار، نه سلطان دارد نه جمشید بسم الله؛ دلارهای موجود در بازار دست پتروشیمی، بانکی ها و صرافی ها  است 
 
جوانی قد بلند با پوست سبزه توجهم را جلب می کند؛ بدون اینکه از او بپرسم "دلار چند؟!" می گوید دلار میخوای داداش! میگم نه خبرنگارم؛ میخندد و می گوید: " اه هم صنف هستیم" 
 
بهش میگم چطور: سر صحبت را باز می کند و می گوید" فوق لیسانس ارتباطات دارم 6 ماهی هست کارم این هست، کار نبود دیدم این کار سود دارد آمدم اینجا! تو یک شرکت خصوصی کار می کردم، حقوقش یک و خورده ای بود کافی نبود ولی چه می شد کرد! شرکت بعد از عید تعطیل شد صاحبش می گفت ورشکست شده، کارش واردات و صادرات بود.  یک مدت رفتم اسنپ کار کردم، درآمدم بد نبود تو بهار که قیمت ارز رفت بالا ماشین ام رو فروختم دلار خریدم، نمی گم سود نکردم ولی دیگه با اون قیمت بهم ماشین نمیدن! حالا دیگه با اعتبارم کار می کنم!
 
ازش می پرسم یعنی الان کسی بهت سرمایه میده: "بعضی صرافی ها، بعضی دولتی ها که دلار پتروشیمی دارند، بعضی بانکی ها هم دلار، یورو و درهم دارند به ما ارز می دهند. ما روی پول کار می کنیم سودشان را می دهیم. اونها که تازه کارن با پول خودشون میان، اما اونها که سابقه کارن و اعتبار دارن سرمایه میگیرن، روش کار میکنن، اعتبارمون ضمانت کارمونه" 
 
میپرسم یعنی چی بهت میدن میگن بفروش، چکی ، سفته ای، چیزی ازت نمیخوان صورتش را در هم می کشد و نقطه ای خیره می شود و می گوید : "هر کسی اینجا روش خاص خودش رو داره اوائل من با پول خودم کار می کردم، هنوز هم هست اما آنقدری اعتبار دارم که دیگران هم بیان پولشون رو بدن من کار کنم، این کار ریسک اش زیاده، صبح ها همه خریدار هستن، قیمت ارز کمی میاد پایین تا ظهر قیمت واقعی اش مشخص میشه، قیمت بعد از ظهر درست تره!" 
 
در زمان گپ زدن با جوان دلار فروش؛ پیرمردی روزنامه به دست  رد می شود می گوید:
 
 آقا دلار چند؟!
 
" 16 هزار و 880  تومن، چقدر میخوای؟! "
 
پیرمرد گوشی به دست می رود آن طرف تر: دویست دلار می خوام! 
 
"اگه الان بخری قیمت الان رو بهت میدم. نری دو ساعت دیگه بیای، ممکنه بکشه بالا " 
 
کسی آن طرف گوشی به پیرمرد می گوید بیشتر بگیر، پیرمرد برمی گردد داری صد دلار دیگه بهم بدی!
 
دلار فروش می گوید: " باید از این بچه مچه ها بگیرم برات؛ اینها شاید داشته باشن. از صبح 200 هزار دلار فروختم، خودم دیگه ندارم کارت ملی ات رو بده !"
 
جوان دلار فروش میدان فردوسی بر میگردد به من و می گوید:
 
"ببخشی داداش معطل شدی ها، ما به گرما عادت داریم تو خیابون؛ داشتی چی میپرسیدی؟ دنبال چی بودی؟! "
 
می گویم چطور و از کجا قیمت دلار تعیین می شه می گوید: "داستان سر دراز داره یه روز جمعه بیا، یه قرار بذاریم واسه ات تعریف کنم، همین رو بهت بگم اینجا من قیمت تعیین نمی کنم، اینجا قیمت از جای دیکه تعیین میشه! هیچ شخص خاصی هم پشت سرش نیست، نه جمشید بسم الله، نه سلطان، نه اینها نه..... قرار بذار بعدا مفصل بهت میگم. من فوق لیسانس ارتباطات دارم میدونم دنبال تیتر میگردی!"
 
کابینت ساز بودم دیگر نتوانستم کار کنم 
 
 
جلوتر که میروم به سمت چند تا جوان که با لهجه ترکی صحبت می کنند؛ معلوم است از شهرستان آمده اند یک افغانی هم آن طرف تر کنارشان نشسته، یکی از آنجا جلو می آید و می پرسد: دلار میخوای؟! 
 
میگم نه خبرنگارم، چند تا سوال دارم جواب میدی؟!
 
با لهجه ترکی می گوید: "میگه میخوای چی بپرسی؟ دلار از کجا میاد؟! اینو همتون می پرسید دیگه؟ من نمی دونم!"
 
می گویم نه خودت از کجا آمدی؟! 
 
میگوید از مرند، کابینت سازم. ماشینم رو فروختم، 10 تومن هم سرمایه داشتم، گذاشتم روش خرداد ماه فروختم الان دیگه نمی تونم بخرم اومدم تهران که بیام تو این کار. همه ما چاره نداریم. باید دلار بخریم تا ارزش دارایی مون حفظ بشه نگاه مردم بکن! از صبح  50 هزار دلار فروختم!
 
می پرسم کیا ازت دلار میخرن؟می گوید :
 
"مردم عادی، زن های خانه دار و کارمندهای ادارات ...
 
میگم با سرمایه خودت اومدی یا کسی اینجا بهت سرمایه میده ؟اشاره میکنه به دوستش و میگه:
 
"من و دوستم با هم از شهرستان اومدیم، اینجا بچه شهرستان زیاده، کابینت ساز بودیم. اون طرف ببین اون پسره افغانیه. من کسی رو ندارم که برام سلیمانیه دلار بیاره یا ببرم اون ور،  با سرمایه خودمون کار می کنیم." 
 
ازش می پرسم چطور اومدی تو این کار کی بهتون گفت بیاید؟
 
" دوستش میپره وسط مصاحبه و میگه من کابینت ساز بودم، دیگه نتونستم ورق بخرم، قیمت دو برابر شد. ما از خودمون کارگاه نداشتیم باید سفارش میدادیم دیگه سود نداشت اومدیم اینجا ببینیم چی میشه؟!"
 
می پرسم چقدر درآمد داری ؟
 
میگه : "از پانصد تومن شروع میشه تا دو و نیم اینا در روز، بستگی به روزش داره امروز که قیمت رفته بالا درآمد بالاست مردم میخرن، البته فردا باید گرون تر بخریم. داداش! مردم به ما چپ، چپ نگاه می کنن فکر می کنند عامل بدبختی شون ما هستیم به خدا قیمت دلار دست ما نیست؟! از جای دیگه میاد." 
 
می پرسم کجا میاد؟
 
" از کانال های تلگرامی، اونها مشخص میکنن، ما کاره ای نیستیم."
 
کمی آن طرف تر دو نفر روی سکو نشسته اند، دلار فروش ها از آنها قیمت می پرسند، کنجکاو شدم ببینم اینها چطور قیمت دلار را تعیین می کنند، رفتم نشستم روی سکو. کنار مردی با قد کوتاه . گوشی ساده  دستش است، تلفنش مدام زنگ میخورد، دلار فروش ها از او و دوست آفتاب سوخته اش قیمت می گیرند.
 
سلام خبرنگارم. به من کمک میکنی گزارش بنویسم ؟!
 
" راجع به دلار میخوای؟" دوربین که نداری؟"سوال تکراری که نمی پرسی؟! این دلار از کجا میاد و اینها؟!
 
میگم نه خودتون چطور  اومدید تو این کار؟ 
 
"من آب نما میساختم. دکوراسیون داخلی، چهار تا کارگر داشتم برجی دو تومن حقوق میدادم، یهو همه چیز بهم ریخت، جوری شد که نتونستم چک هامو پاس کنم. از کارگرهام پول دستی میگرفتم. نمی تونستم جنس بخرم، قیمت بالا رفته بود، جنسی که واسه آب نما میگرفتم کره ای بود تو بازار نبود اگر هم بود قیمت بالا بود همش ضرر بود . جنس چینی زدم کارم خوب در نیومد دیگه بهم سفارش ندادن، یکی از دوستام معرفی کرد بیام تو این کار.
 
سرمایه چی ؟چقدر داشتی؟! " سرمایه ای نداشتم من با اعتبارم کار می کنم تو بازار اعتبار دارم" 
 
سرش را بالا می گیرد و می گوید:
 
"قبلا کسی بودیم واسه خودمون، قبل از اینکه مردم به مارو عامل بدبختی خودشون بدونن!"

 

از کی اومدی تو این کار؟!
 
" از پاییز سال گذشته اینجام از همه قدیمی ترم، یه زمانی از میدون تا همین آسفالته بود. بعد که آزاد شد همه شدن دلار فروش، این بچه جقله ها هم شدن دلار فروش! سرشون کلاه میره، دلار تقلبی بهشون میندازن، کرون سوئد رو به جای کرون نروژ بهشون میندازن "
 
می پرسم با اعتبارت کار میکنی یعنی چی؟!:
 
"یعنی صراف ها و بازاری ها بهم اعتماد دارن پولشون رو میدن دستم. مردم عادی هم بهم اعتماد دارن. یه بار پارسال یورو 5000 تومن شد ، یه پیرزنه اومد بخره بهش گفتم نخر خانم واسه چی میخوای؟ میاد پایین. گفت تو میخوای سر من کلاه بذاری ، در کیفم رو باز کردم بهش نشون دادم . گفت چقدر میخوای بردار! من به خاطر خودت میگم شما که مسافر نیستی؟ دو روز بعد دولت زد قیمتش رو آورد پایین سکته میکنی.  از اون موقع به بعد مشتری ام شدن، خودش و خانواده اش ، فامیل هاش. خونه اشون زعفرانیه اس تلفنی دلار میخرن واسه شون میفرستم."
 
 
گفتم چطور قیمت دلار تعیین می شه تو بازار ؟! 
 
"دولتی هاو بانک ها و صرافی های تعیین میکنن.این دورغه که میگن اون طرف آب معلوم میکنه این قیمت ارز هم حبابه . دلار ده تومن بیشتر نیست. کار خود بانکی هاست. اینجا من اعتبار دارم. با اعتبارم کار می کنم شب ها خالی میرم خونه؛ تمام دلار هایی رو که خریدم می فروشم. سودش روبرمی دارم. برای بازاری ها و صراف ها کار می کنم. سودش کمه ولی شب ها راحت میخوابم! چند شب پیش وقتی بازار تعطیل بود تو عاشورا و تاسوعا رفتم هیئت شب که برگشتم یکی از صراف ها زنگ زد و گفت: میدونی دلار کشیده بالا! گفتم شب . گفت آره ارز 14 و هشتصد شده 15 تومن! رفتم تو کانال دیدم آره"

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر