استاد دانشگاه علامه طباطبایی: دولت رئیسی درکی از دانش اقتصادی ندارد/ هیچ اقتصاددان شناخته شده از دولت دفاع نمیکند
یک اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: امروز سرنوشت اقتصاد ما به تصمیمات سیاسی گره خورده است. بخشی از آن به بهبود حکمرانی در عرصه سیاست داخلی و بخش دیگر هم به تغییرات مناسباتمان با دنیا مربوط است و تا اینها حل نشود هیچ اقتصاددانی نمیتواند کاری انجام دهد چه رسد به کسانی که در فضای عمومی و در دوره انتخابات اسباب خنده مردم بودند.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ اقتصاد ایران در ۱۶ ماه گذشته و احتمالا روزهای آتی شرایط پیچیدهای را تجربه میکند و خواهد کرد. تاخیر بسیار در ارسال بودجه سال ۱۴۰۲ به مجلس و انتقادات بسیار به این بودجه آن هم بدون تدوین برنامه هفتم توسعه و تصویب آن در مجلس را باید از جمله همین موارد دانست.
در این میان بحرانهای اقتصادی فراگیر در کشور نیز هر روز بیشتر به تنگتر شدن عرصه اقتصادی به شهروندان افزوده است.
دکتر «حجت میرزایی»، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، اما درباره این میگوید: «کسی که اندکی اقتصاد بداند، متوجه میشود که اگر اقتصاد با همین وضعیت روزمره زندگی مردم و حسی که مردم و اهالی کسبوکار دارند و گزارشهای بانک مرکزی و مرکز آمار ارزیابی شود نه با تصوراتی که در ذهن دولتمردان است و این گزارشهایی که از وضعیت تورم و بازار کار و مبادلات بینالمللی و هر شاخص دیگری وجود دارد حاکی از آن است که وضعیت ما روزبهروز درحال بدتر شدن است.»
مشروح این گفتگو را در ادامه خواهید خواند.
*در ابتدا میخواهم بدانم که به نظر شما وقتی آقای رئیسی و تیم اقتصادی اش دولت را تحویل گرفتند آیا از شرایط و وضعیت اقتصادی ایران در ظرفیتهای داخلی و بینالمللی درک درستی داشتند؟ یا اینکه از همان ابتدا تحتتاثیر برخی شعارها و توهمات ذهنی بودند؟
- از نظر من درک درستی وجود نداشت و بیشتر توهمات و تصورات نادرست بود از جمله صحبتهای آقای زاکانی که ۸۰ درصد از وضعیت امروز به دلیل سوءمدیریتها و تنها ۲۰ درصد به تحریمها مربوط است و بسیار هم وایرال شد نیز دیدگاه و باور تمامی همفکران وی در دولت و مجلس بود. تصورات آنها این بود که یک عده مدیران بیحال و بدون انگیزه و حتی خودفروختهای کشور را اداره میکنند که سود و منفعت فردی و گروهی آنها در این است که کشور را به وضعیت غیرقابل قبولی برسانند تا حاکمان مجبور به امضای برجام شوند.
تصور مردم هم این بود که ریاست جمهوری آقای رئیسی به دو دلیل میتواند راهگشا باشد؛ یک این تحلیل که هیچ دولتی مثل دولت روحانی با مخالفتها و سنگ اندازیهای تندروها امکان و اجازه حل بحرانها و از جمله گفتگوهای احیای برجام را ندارد و یکدستی قدرت راه را باز میکند و دوم از رئیسی تصور یک مدیر قاطع و راهگشا و باقدرت فرماندهی بالا و پذیرش بین همه اصولگرایان داشتند که هر دو تصور و تحلیل عمومی هم نادرست از آب درآمد و همه امیدها نا امید شد.
*صحبت شما مبنی بر اینکه آقای رئیسی و تیمش درک درستی از وضعیت نداشتند را میتوان این گونه جمعبندی کرد که این موارد در تضاد با شعارهایی است که ایشان بهویژه در حوزه اقتصاد میداد. شعارها و مواردی مثل اینکه «من اقتصاددانان را به خط میکنم» یا «از وضعیت اقتصادی و رنج مردم آگاهم» یا «معیشت مردم را به موضوعات سیاست خارجی گره نمیزنم» و اینگونه این نگاه به وجود آمد که ایشان حتما در حوزه اقتصاد برنامه مدونی دارد که البته چندین بار هم از برنامه ۷ هزار صفحهای صحبت کرد، اما هیچگاه چنین برنامهای در جایی ارائه نشد تا مورد بررسی و کنکاش قرار بگیرد. آقای رئیسی در حوزه اقتصادی فریب خورد یا فریب داد؟
- به اعتقاد من، ایشان درک درستی از شرایط کشور نداشت و ضمن اینکه مساله آنها این نبود که تعهدی را اجرا کنند که بعد بخواهند به آن پایبند باشند چنانکه همین امروز هم به گزارشهای رسمی مرکز آمار و بانک مرکزی هیچ توجهی ندارند و حرف خود را میزنند و در کنار وضعیت بسیار نگرانکننده اقتصاد مدام از قطار پیشرفت صحبت میکنند و این نشان میدهد که با واقعیت کاری ندارند و یا برایشان اهمیتی ندارد که چه قضاوتی در افکار عموم کشور یا دنیا وجود دارد.
حل مساله اقتصاد ایران هم نیاز به ۷ هزار صفحه ندارد بلکه ۷ صفحه برای آن کافی است. وضعیت امروز اقتصاد ایران نتیجه دو عامل مشخص یعنی مناسبات مبتنی بر ستیز و رویارویی با ارزشهای تثبیت شده جهانی و حکمرانی اقتصادی نامطلوب در داخل است.
وضعیت امروز نتیجه یک نظام سرمایهداری کاملا رفاقتی و فساد و تضعیف حقوق مالکیت و دولت ناکارآمد است. دیگر مشخصههایی که با عنوان حکمرانی نامطلوب میتوان نام برد نیز مانند نبود شفافیت و قانونگریزی در کشور و دیگری مناسبات نامطلوب در سطح دنیا و رویارویی با اقتصاد جهانی است.
ما در جایی ایستادهایم که با نظام ارزشی و اجتماعی و سیاسی دنیای امروز وارد رویارویی شدهایم. کشورهایی که شبیه به ما هستند و هیچ وجه مکملی هم با ما ندارند نیز بسیار محدود هستند. امروز فقط ۴ کشور ایران، ونزوئلا، کره شمالی و زیمباوه این وضعیت را دارند و هیچ وجه تکمیلی هم نداریم.
*امروز حتی ونزوئلا هم درحال مذاکره و فروش نفت است.
- وضعیت ما با ونزوئلا هم حتی قابل مقایسه نیست و البته در گذشته هم نبوده است. درک این مساله نیز نیاز به ۷ هزار صفحه ندارد. برای حل این مسائل راهحل مشخص است که باید برای بهبود حکمرانی در داخل و حل مناسبات بینالمللی تلاش کرد.
این وضعیت سبب میشود ما حتی امکان مبادلاتمان در سطح منطقهای را هم از دست بدهیم، چون در اقتصاد و در روابط تجاری بینالملل برای هیچ کشوری حتی نزدیکترین شرکای ما مانند روسیه و عراق هیچ چیز جز منافع ملی تعیینکننده نیست. ما هستیم که تنها براساس ایدئولوژی تصمیم میگیریم و تکلیف دیگر شرکای ما کاملا مشخص است و این وضعیت در آینده خیلی نزدیک برای همسایگان ما مانند عراق مشخصتر میشود. ما به سمتی حرکت میکنیم که حتی این بازارهای منطقهای را که در دست داریم و میتوانیم با آنها با استانداردهای پایینتری کار کنیم را از دست میدهیم.
*آقای رئیسی از همان ابتدا میگفت من یک تیم منسجم اقتصادی دارم بهویژه پس از کارزار انتخاباتی آقای رضایی که در این حوزه هم مدعی بود و چندین دوره هم مسائل اقتصادی را بیان میکرد و خود را فارغ از شخصیت نظامی، یک شخصیت اقتصادی میدید و وارد تیم رئیسی شد و یا آقای قاضیزاده هاشمی که میگفت من میتوانم مشکل بورس را در عرض سه روز حل کنم یا حتی افرادی که منتسب به ایشان بودند مانند آقای عبدالملکی که در حوزه اقتصاد، نظریههای خاصی داشتند. در حوزه وزارت اقتصاد هم شاهد همین وضعیت بودیم. حالا سوال این است در میان این همه مدعی در دولت، فرماندهی اقتصادی بالاخره در دست کیست؟ آیا این تیم از نظر فضای مدیریتی اصلا آمادگی و صلاحیت تحویل گرفتن شرایط اقتصادی کشور را داشت؟
- به باور من باید جداگانه به این موضوعات بپردازیم. باید بررسی شود که تیم آقای رئیسی تا چه اندازه انتخاب خودش بود یا تحمیل حامیان و دولت سایه بود که البته اگر خودش هم میخواست انتخاب کند تا چه اندازه با این متفاوت بود. کما اینکه این کار را انجام داد و تغییراتی در تیمش بهوجود آورد و نشان داد که انتخاب خودش با آنچه به او تحمیل کردهاند تفاوت چندانی هم ندارد. اما این تیمی بود که در فضای سیاستگذاری اقتصادی و فضای تحمیلی علم اقتصاد هیچ پایگاهی نداشتند، یعنی اینها نه در دانش اقتصاد افراد شاخصی بودند و نه در تجربه دیوانسالاری و سیاستگذاری اقتصادی و همانگونهکه اشاره کردید وزرای اقتصادی آقای رئیسی حتی یک روز هم تجربه کار در هیچکدام از وزارتخانهها را نداشتند و تصوری که یک فرد کارناکرده بیتجربه نسبت به واقعیات اقتصادی دارد نسبت به واقعیت و آنچه با آن روبهرو شدند پرت است. بخش زیادی از وعدههای توهمآمیزی هم که میدادند ناشی از ناآشنایی با عرصه واقعی اقتصاد بود.
دوم اینکه دولت رئیسی با پایینترین نرخ مشارکت سیاسی در ۴۴ سال گذشته انتخاب شد. سیاستگذاری اقتصادی تنها به ویژگیهای سیاستگذار یا وضعیت بینالمللی و مالی مربوط نیست. من یکبار در یادداشتی اشاره کردم که مشکل کجاست و دانش اقتصاد یا هنر سیاستگذاری اهمیت دارد. در آن یادداشت دو مثال زدم یکی از دوره مهندس موسوی و دیگری دوره آقای خاتمی که چگونه در بدترین وضعیت درآمدهای ارزی وجود یک رابطه اعتمادآمیز میان دولت و مردم میتواند از بحرانها جلوگیری کند. در واقع یک گفتوگوی مبتنی بر اعتماد میتواند التهابات را به فضای آرامش و انتظارات را به آرامش تبدیل کند.
دو مثال روشن در مورد اتمام ذخایر استراتژیک در سالهای ۶۵ و ۸۰ بزنم . در این دو دوره ذخایر استراتژیک ما کاملا تمام شده بود؛ اولی در اوج جنگ و دومی هم دولت دوم آقای خاتمی. اما وجود یک رابطه مبتنی بر اعتماد بین دولت و مردم و دوم مقبولیت و اعتبار بینالمللی توانست کالاهای مورد نیاز کشور را در مذاکره با چند تاجر معتبر بینالمللی تامین کند. امروز دولت هیچ یک از اینها را در اختیار ندارد و مردم هیچ قول و وعدهای و حتی گزارش عملکردی را از دولت نمیپذیرند. این بیاعتمادی بیسابقه است. در وضعیت بیاعتمادی اگر شما بهترین عملکرد را هم داشته باشید باز مردم وارونهخوانی میکنند و تصور دیگری دارند. سومین مساله هم این است که امروز ما در وضعیت پیشااقتصاد قرار داریم؛ یعنی اقتصاددان و سیاست اقتصادی تعیینکننده نیست.
منبع: اقتصاد24