پیش بینی حسن تاش اقتصاددان: کشورهای همسایه میادین مشترک نفتی را تخلیه می کنند
«غلامحسین حسنتاش» آدم معروف حوزه نفت است.این فعال اقتصادی و اقتصاددان نفتی نسبت به بهره برداری کشورهای همسایه از میادین نفتی مشترک هشدار داد و گفت: وقتی میبینیم که کشور رقیب دارد با سرعت روی میدان کار میکند و چاه میزند و بهرهبرداری میکند و ممکن است همه ذخیره میدان را تخلیه کند و چیزی عاید ما نشود، باید تسریع کنیم و اگر خودمان امکانات و سرمایه نداریم، به هر قیمتی و با هر نوع قراردادی هرچقدر میشود از سهم خودمان را به چنگ بیاوریم. وقتی حکم دایر است بین اینکه هیچچیز از این میدان گیرمان نیاید یا با امتیازدادن به یک شرکت قوی نفتی چیزی گیرمان بیاید، خب عقل ایجاب میکند که این دومی منطقیتر است
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ «غلامحسین حسنتاش» آدم معروف حوزه نفت است.این فعال اقتصادی و اقتصاددان نفتی نسبت به بهره برداری کشورهای همسایه از میادین نفتی مشترک هشدار داد. متن گفت و گو را درذیل بخوانید:
ممنون از اینکه بنده را به مصاحبه دعوت کردهاید. قبل از هر چیز لازم است اشاره کنم که بنده در شرایط فعلی علاقه و انگیزهای به پرداختن به مسائل گذشته که در سؤال شما هست، ندارم؛ ولی اگر شما و روزنامه شما به هر دلیلی به این مسائل علاقهمند است و آن را لازم میداند، من پاسخ میدهم. این سؤال شما دو قسمت دارد که به تفکیک پاسخ میدهم.
اول بنده هرگز مخالف همکاری با شرکتهای خارجی نبوده و جزء کسانی نبودهام که معتقد باشم ما هیچ نیازی به خارج نداریم و این تفکر را غلط میدانم. حرف بنده این بوده است که شرکتهای خارجی فقط شرکتهایی که در گذشته به هفت خواهران نفتی معروف بودند و چند شرکت بزرگ که رقیب آنها بودند یا به تعبیر شما غولها نیستند و اصولا سازوکارها در صنعت نفت جهان تغییر کرده است و نیز معتقد بودم که ما باید به تواناییهای داخلیمان اهمیت بدهیم و حتی در استفاده از خارجیها هم قبل از هر چیز، یعنی در کنار توسعه میدان و اجرای پروژهها، به فکر انتقال دانش و مدیریت باشیم و به نحوی عمل کنیم که تواناییهای داخلی را ارتقا دهیم نه آنکه احیانا تواناییهای داخلی را سرکوب کنیم که راه را برای غولهای خارجی باز کنیم. نظر من این بود که در دنیای امروز استفاده از امکانات خارجی در جاهایی که ضعف و کمبود و خلأ داریم، لزوما مستلزم استفاده از شرکتها یا به قول شما غولهایی که ذکر شد، نیست.
دوم؛ بله بنده نامهای را به جناب آقای خاتمی نوشتم که البته مضمون آن به این مسئلهای که اشاره شد مربوط یا محدود نبود و ناظر بر کل عملکرد وزیر نفت ایشان بود. اینک 18 سال از تاریخ آن نامه میگذرد و اتفاقا میتوان قضاوت کرد که پیشبینی من در آن نامه چقدر درست بوده است. مقایسه تمام شاخصها نشان میدهد که عملکرد دوره ریاستجمهوری جناب آقای خاتمی از یک دوره قبل از آن و همه دورههای بعد از آن، تا امروز، بهتر بوده است (دوره جنگ را جدا کردم؛ چون شرایط ویژه بوده و مسائل خود را دارد و قابل مقایسه نیست) و سطح فساد هم کمتر بوده است؛ اما اگر روزی بخواهند ایرادی از دوره ایشان پیدا کنند، ضعیفترین حلقه عملکرد ایشان در وزارت نفت است. پروندههای ارتشای شرکتهای توتال و استاتاویل، پرونده زیانبار قرارداد کرسنت، پرونده زیانبار قرارداد صادرات گاز به پاکستان، طرحهای زیانبار مایعسازی گاز طبیعی که فقط هزینه به کشور تحمیل کرده است و بسیاری موارد دیگر که میتوان روی آن دست گذاشت و اغلب هنوز گریبانگیر کشور هستند.
رویکرد شما به اصطلاحِ فرنگی «ارتدکس» نیست؛ چون عموما اطرافیان اصلاحات به «تعامل با جهان» و درگیرکردن هرچه بیشتر آن در اقتصاد ایران بهعنوان رویکردی راهبردی در سیاست نگاه میکنند. دراینباره به «جلسه جبهه مشارکت» که درباره آن نوشتهاید هم میشود ارجاع داد. شما این رویکرد را قبول ندارید؟ یعنی مسئله را صرفا فنی میبینید و به استلزامات سیاسی آن کار ندارید؟ یا رویکرد شما پیامدهای سیاسی را هم مدنظر دارد؟
منظور شما را دقیقا متوجه نمیشوم؛ اما معتقدم همه چیز را باید از ناحیه منافع ملی نگاه کرد. به نظر من توجیهی ندارد که ما مثلا پروژهها و طرحهایی را تعریف کنیم که احیانا منفعتی و اولویتی برای کشور ندارد و فقط ما را تبدیل به بازار خوبی برای شرکتهای خارجی میکند تا آنها مثلا بروند و به دولتهایشان فشار بیاورند که روابط با ما را خراب نکنند. ما در سیاست خارجی و سیاست اقتصادی باید در فکر منافع ملی باشیم.
این مسئله درست است که روابط اقتصادی خارجی روابط سیاسی را تحکیم میکند؛ ولی معنای روابط اقتصادی ایجادکردن منفعت یکطرفه برای شرکتها یا دولتهای خارجی نیست؛ بلکه باید رابطه بهاصطلاح برد-برد باشد؛ اما نکته مهم این است که ببینیم تقدم و تأخر روابط سیاسی و اقتصادی چیست؟ به نظر من ما چندین تجربه داریم که نشان میدهد که روابط سیاسی بر روابط اقتصادی مقدم است. شرکت آمریکایی «کونوکو» در زمان ریاستجمهوری کلینتون به مرحله عقد قرارداد با ایران برای توسعه دو میدان نفتی هم رسید؛ ولی کلینتون مانع اجرای آن شد. در دوره موسوم به اصلاحات بعد از تلطیف روابط بینالمللی و بعد از بازشدن فضای سیاسی و در فضای عذرخواهی آمریکاییها از ایران درباره کودتای 28 مرداد بود که شرکتهای اروپایی حاضر شدند قراردادهایی را در ایران ببندند و بعد هم که فضای سیاسی خراب شد، دیگر نیامدند. امروز بسیاری از کشورها و شرکتهای خارجی از قید منافعی که میتوانند از همکاری اقتصادی با ایران داشته باشند، گذشتهاند که با آمریکاییها دچار چالش نشوند. خیلیها هم عملا ما را فریب دادهاند و به ما برای بعضی از همکاریهای اقتصادی نزدیک شدهاند که بعد بروند و از آمریکاییها امتیاز بگیرند.
ضمنا باید اشاره کنم که محور جلسه «جبهه مشارکت» که اشاره کردید، این مسئله نبود؛ بلکه عملکرد منفی وزیر نفت بود که من قبلا به تفصیل نوشتهام.
درباره قراردادها. شما باز بهشدت منتقد قراردادهای «بیع متقابل» بودهاید و سپس قراردادهای «آیپیسی» را در دوره برجام «سر کاری» دانستید که بحث بر سر آن فقط فرصتسوزی بود. جز آقای زنگنه که وزیر و اجرائی بودند، طراحی و ایده این قراردادها از کجا میآمد؟ و اینکه اصل مخالفت خودتان را ممکن است یک بار دیگر توضیح بدهید و بگویید چه بستهای از قراردادها مطلوب شماست؟ چون به گفته شما قراردادها باید متناسب با میدان موردنظر و متنوع باشد.
جسارتا برداشت شما از اینکه من مخالف یا منتقد قراردادهای بیع متقابل بودهام، غلط است. من چند مسئله داشتم که اینجا توضیح میدهم. مسئله اول اینکه میادین هیدروکربنی (نفتی و گازی) از نظر مشخصات زمینشناسی، پیچیدگی فنی بهرهبرداری، میزان سرمایهگذاری مورد نیاز، ریسک سرمایهگذاری و بسیاری موارد دیگر با یکدیگر متفاوت هستند؛ بنابراین انتخاب یک شیوه سرمایهگذاری یا یک نوع قرارداد برای این همه تنوع علامت نادانی است. مثال ساده و همهفهمی برای شما بزنم: اگر شما یک قطعه زمین داشته باشید و بخواهید روی آن سرمایهگذاری و مطالعه کنید و معلوم شود بهترین و پربازدهترین سرمایهگذاری روی این زمین تبدیل آن به پارکینگ است که سرمایهگذاری زیادی نمیخواهد، یک حصار میخواهد و حداکثر یک آسفالت سرد در کف و آنگاه پول پارو خواهید کرد. خب شما با هیچکس شریک نمیشوید. اما اگر مطالعه نشان بدهد که باید در زمینتان برج بسازید و ریسکِ بگیر و نگیر هم دارد، شما میروید مشارکت در ساخت میکنید که این ریسک را تقسیم کنید. اگر همه نوشتههای من را بخوانید و گفتههای من را پیگیری کنید، من حتی برای بعضی میادین پرریسک مشترک دریایی، شیوه «مشارکت در تولید» را که به عبارتی خیلی بازتر از «بیع متقابل» است، توصیه کردهام. دومین نقد من (که مجبورم خلاصه کنم) این بود که در هیچ نوع قراردادی و خصوصا در قرارداد بیع متقابل با توجه به ویژگیهای آن، نمیتوان تهیه طرح جامع توسعه میدان (MDP) را به شرکت خارجی واگذار کرد چون در بیع متقابل شرکت خارجی ظرف چند سال پولش را میگیرد و میرود و بنابراین اگر برآورد بیش از واقع از امکان تولید میدان انجام دهد و MDP را بر آن اساس تنظیم کند، تأسیسات اضافه برای شما میسازد و هزینه اضافه میکند و پولش را میگیرد و میرود و مشکلات میدان روی دست شما میماند. همین الان درمورد تمام میدانها خصوصا نفتی که قرارداد بیع متقابل بسته شده است، میتوان تحقیق کرد که این حرف چقدر درست از آب درآمده و بخش عمدهای از بحث همان جلسه مورد اشاره شما (در جبهه مشارکت)، در همین مورد بود. برگردم به همان مثال زمین، اگر شما درمورد زمینتان مطالعه نکرده باشید تا به آن نتیجه برسید که بهترین کار ساخت پارکینگ است بلکه قبل از مطالعه پیمانکار بزرگی را صدا کنید و بگویید من میخواهم با تو قرارداد ببندم که در این زمین یک چیزی بسازی، پیمانکار به شما پیشنهاد پارکینگ نمیدهد بلکه پیشنهاد ساخت یک برج میدهد که کار بزرگ و پردرآمد برای خود ایجاد کند، بعد هم پولش را میگیرد و میرود و برج روی دست شما میماند که حال واحدهایش را بخرند یا نخرند. قرارداد بیع متقابل هم در واقع یک قرارداد پیمانکاری است.
نقد سوم من این بود که این درست نیست که شما همه تواناییهای داخلی را سرکوب و تخطئه کنید که توجیه کنید که راهی جز آمدن غولهای خارجی نیست که متأسفانه این کار میشد؛ درصورتیکه خیلی از میادین هم قابل واگذاری به شرکتهای داخلی یا ترکیبی از شرکتهای داخلی و خارجی بود. این عمده نقدهای من است.
درمورد IPC هم بحث من تکرار همان مسئله بود که نمیتوان یک نوع قرارداد را برای همه میادین استاندارد کرد و همانقدر که استانداردکردن بیع متقابل غلط بود، استاندارد کردن IPC غلط است. نظر من همیشه این بوده و هست که ما با داشتن دهها میدان بزرگ و کوچک هیدروکربنی، قبل از هرچیز باید طرح جامع توسعه میادین هیدروکربنی را تدوین کنیم و داشته باشیم و اولویتها را مشخص کنیم و بعد نیازهای توسعه آنها را مشخص کنیم سپس به دنبال راهکارهای تأمین آن نیازها اعم از تکنولوژی و سرمایه برویم و در این جهت از ابزارهای لازم استفاده کنیم. همیشه بحثم این بوده است که قراردادبستن هدف نیست بلکه ابزار و وسیلهای است برای تأمین کمبودها و تأمین منافع ملی و توسعه میادین حسب برنامه و اولویت است اما به نظر من برای آقایان به هر دلیل صرف قراردادبستن هدف بود یا لااقل عملکردشان این را نشان میدهد؛ بنابراین نه برنامه و نه اولویتهایشان مشخص بود و کلا تنها دنبال این بودند که قراردادی را طراحی کنند که به قول خودشان برای شرکتهای بزرگ نفتی جذاب باشد. درمورد IPC، من با اینکه همه کارها و توسعه میادین را متوقف کنیم که قرارداد جذاب برای غولها طراحی شود مخالف بودم ولی عملا این اتفاق افتاد و فرصتهایی را از دست دادیم.
سؤال دیگر در همین زمینه این است که شما هم معتقد هستید در دوران برجام «میتوانستیم بسیاری از تجهیزاتی را که موردنیاز صنعت نفت است وارد کنیم» و دیگر اینکه همکاری با شرکتهای کوچک را پیشنهاد کردهاید. خب اگر قرار به این کار است، چرا سراغ منبع اصلی فناوری نرویم؟ چون تحریم کار با شرکتهای کوچک را که توصیه شماست هم ناممکن کرده و در قیاس با شرکتهای بزرگ از این نظر که تفاوتی ندارند. با این حساب حداقل در عالم خیال و با فرض دسترسی به هر دو گزینه، تلاش برای همکاری با «غولها» رویکرد بهتری نیست؟ فعلا که هر دو تعطیل است اما نهی از این همکاری در نظر شما از کجا میآید؟
همانطورکه در پاسخ سؤال قبلتان اشاره کردم همه فعالیتهای توسعه میادین متوقف به این شد که IPC طراحی شود؛ درصورتیکه از همان اوایل بعد از برجام احتمال ریاستجمهوری «ترامپ» مطرح شد و شعار ترامپ هم خروج از برجام بود و قابل پیشبینی بود که شرکتهای بزرگ که قبلا صابون جرایم آمریکا به تنشان خورده و در آمریکا منافع دارند تا این مسئله روشن نشود، قرارداد نخواهند بست. میشد خیلی کارها کرد که متأسفانه نشد.
در قسمت دیگر سؤال شما فرضتان بر این است که فناوری فقط در اختیار غولها به قول شما یا به قول من هفت خواهران قدیم و چند رقیب تاریخی آنهاست. جسارتا این فرض غلط است و این غولها خودشان در فناوری از بسیاری از شرکتهای کوچک استفاده میکنند و اصولا افزایش نقش و اهمیت فناوری و کاهش هزینه ناشی از فناوری بود که موجب کاهش اهمیت سرمایه و افزایش اهمیت فناوری در صنایع نفت جهان شد و ترکیب تاریخی صنعت جهانی نفت را تغییر داد و اهمیت تاریخی غولها را بسیار کم کرد و اتفاقا یک نقد من این بوده که وزیر وقت نفت در دنیای هفت خواهران زندگی میکند در صورتی که آن دنیا عوض شده است. از اینجا میخواهم یک گریز بزنم به اینکه اصولا به نظر من یکی از مشکلات بسیار بزرگ کشور این است که ما قادر به درک و فهم بهنگام تحولات جهانی و تغییر الزامات جهانی و تطبیق نظام تصمیمگیریمان با تحولات و الزامات جدید نیستیم و به عبارتی گاهی فرزند زمان خودمان نیستیم. مثلا بعضیها که روی سیاست خارجی مؤثرند به نظر من هنوز در دوران جنگ سرد گیر کردهاند.
ضمن اینکه اگر در جایی منافع ملی ایجاب کند و امکانش هم باشد بنده با حضور غولها هم مخالفتی ندارم نه اینکه بگوییم یا غول یا هیچ.
شما با ذکر تجربه عراق، پیشرفت با سرمایهگذاری خارجی را «افسانه» خواندهاید. برآوردهای پیشرفت عراق را همان موقع هم بسیاری از کارشناسان مثل شما بلندپروازانه میدانستند. اما نفت عراق کم هم پیشرفت نکرد یعنی در هفت سال از 2009 تا 2016 از 2.4 میلیون بشکه در روز به 4.55 میلیون بشکه رسید. پس از انقلاب تمام تلاش ما تولید را برای کوتاهمدتی به چهار میلیون بشکه در روز رساند و درباره عراق حرف میزنیم. کشوری که در لطمات جنگ با ما شریک است، تازه گرفتار تحریمهای کمرشکن «نفت در برابر غذا» هم بوده و سپس هدف حمله نظامی که زیرساختهای کشور را کاملا از بین برده بود. اینکه برآورد اولیه خیلی اغراقآمیز بود دلیل افسانهخواندن این پیشرفت میشود؟
اولا تصحیح کنم که بنده سرمایهگذاری خارجی را افسانه نخواندهام و اصلا این معنا ندارد. حرف من این بود که شرکتها یا سرمایهگذاران خارجی برای منافع خودشان از نفت عراق افسانهسازی کردهاند. اتفاقا حرفهای بنده درمورد عراق کاملا درست از آب درآمده؛ شرکتهایی که در سالهای 2009 و 2010 با عراق قرارداد بستند، گفته بودند که تولید نفت عراق را از شش میدان بزرگ این کشور حداکثر تا سال 2017 به حداقل 10.5 میلیون بشکه در روز خواهند رساند؛ آن هنگام نه من بلکه شرکت «وود مکِنزی» گزارشی تهیه کرد که آنچه این شرکتها گفتهاند غیرقابل تحقق است و عدد 7.5 را قابل تحقق دانست. من در شهریور 1389 در مقاله مفصلی تحت عنوان «اهداف غیرواقعی و جاهطلبانه برای تولید نفت عراق» گزارش وود مکنزی را ترجمه و تحلیل کردم و به این نتیجه رسیدم که عدد وود مکنزی هم قابل تحقق نیست و با مفروضاتی به عدد 5.4 میلیون بشکه در روز رسیدم و آن را قابل تحقق دانستم و جالب این است که اینک در سال 2021 میلادی هستیم و بالاترین رکورد تولید نفت عراق در اوج خود در سال 2019 حدود 4.7 میلیون بشکه بوده است و الان هم افت دارد. قراردادهای عراق هم به اندازه کافی جذاب بوده است.
کسی نمیتواند عدد و رقم را منکر شود و بگوید تولید عراق رشد نکرده. من هم هیچجا در این مورد واژه افسانه را به کار نبردهام، ولی بحث بر سر این است که اگر این شرکتها اینقدر غول دانش و تکنولوژی و قابل اعتماد هستند چطور اینقدر خطا کردند. 10.5 کجا 7.5 وود مکنزی کجا و 4.7 تحققیافته کجا؟ یک شوخی هم بکنم؛ فکر نمیکنید امروز باید بابت آن پیشبینی و آن مقاله به من جایزه بدهند.
این نکته را هم توجه داشته باشید که ذخایر نفتی عراق تقریبا برابر با ایران است و در 42 سالی که ما 53 میلیارد بشکه تولید کردهایم عراق به دلیل مشکلاتی که در دورههای مختلف داشته و شما هم ذکر کردید، حدود 33 میلیارد بشکه تولید کرده است یعنی در سالهای 2009 و 2010 که قرادادهای عراق منعقد شد، میادین عراق بسیار بکرتر از ایران بوده است.
سؤال دیگر درباره تجربه همکاری عراق با شرکتهای بینالمللی؛ نوشتهاید که از یک جایی این افزایش تولید متوقف شد. اینجایی که میگویید یکی از بزرگترین شوکهای قیمت نفت است که از 2014 شروع شد و در ژانویه 2016 به کمترین میزان در 13 سال رسید. اثرات بلندمدت آن را شما که استاد هستید بهتر میدانید؛ کاهش سرمایهگذاری در صنعت و کاهش تولید در سطح جهان. روند بهبود آن نیز گرچه آغاز شد اما سریعا به فاجعه کرونا ختم شد. به داعش نیز اشاره کردهاید که به مناطق نفتی دسترسی نداشت، درست است، اما آشفتگی سیاسی به نظر شما روی عملکرد دولت در اقتصاد از جمله در بخش نفت اثر ندارد؟ مثلا نوشتهاند درگیری بر سر قراردادهای نفتی و بودجه میان اربیل و بغداد بر تولید اثر منفی داشته است. دلایل دیگری هم برای توقف این رشد تولید وجود دارد که نقل آن زیادهگویی است. این عوامل را در ثابتماندن رشد تولید عراق دخیل میدانید یا نه؟
همانطورکه در پاسخ سؤال قبلی توضیح دادم قراردادهایی که قرار بود تولید نفت عراق را به 10.5 میلیون بشکه برساند در سالهای 2009 و 2010 منعقد شده بود؛ بنابراین ربطی به کاهش قیمت نفت و به کاهش سرمایهگذاریها در سال 2014 ندارد. بله فرمایش شما درست است؛ ممکن است کاهشهای اخیر عراق به خاطر فقدان تقاضا بعد از کرونا باشد اما چنانچه ذکر کردم قرار بود در سال 2017 تولید نفت عراق به 10.5 میلیون بشکه در روز برسد، در حالی که آخرین رکورد قبل از کرونای تولید عراق از 4.7 میلیون بشکه در روز تجاوز نکرده و این در حالی است که عراق به دلیل سوابق عقبافتادگی تولیدش مشمول سهمیهبندی اوپک هم نبوده و محدودیتی نداشته است. این شش میدانی هم که قرار بوده تولیدشان به 10.5 میلیون بشکه در روز برسد همه در جنوب عراق هستند و ربطی به کردستان عراق ندارند و اگر میخواستم دقیقتر بررسی کنم و روی این شش میدان تمرکز کنم که افسانهسازیهای شرکتهای نفتی بیشتر آشکار میشد.
البته شرکتهای نفتی چنانچه قبلا در یادداشتی تحت عنوان «افسانهسازی از نفت عراق» توضیح دادهام از قِبَل این افسانهسازیها سود خود را بردهاند چون وقتی بر اساس این افسانهها قرارداد منعقد کردند به محض انعقاد قرارداد ارزش سهامشان افزایش یافت ولی 10 سال طول کشید تا معلوم شود که به قول معروف خالیبندی بوده علاوه بر این به محض عقد قرارداد قدرت وامگیریشان افزایش یافت. بحث اصلی این است که در این دنیا هر کسی به فکر منافع ملی یا منافع شرکت خودش است و نمیتوان با طناب دیگران در چاه رفت و باید سفت و سخت مراقب منافع ملی خودمان باشیم.
امروز بحث میادین مشترک در کشور بسیار داغ است. شما هم در مطلبی پیش از این از وضعیت آن در ایران ابراز نگرانی کردهاید. اول میشود توضیح بدهید سازوکار و نسبت دو کشور در برداشت از میادین مشترک چگونه است؟ تصور بنده این است که این مسئله که شکل اشتراک یک میدان چگونه است برای بسیاری از مردم –ازجمله خود من- روشن نیست. برای روشنشدن سؤال بگویم: مثلا محدوده اشتراک در یک میدان با کشور دیگر مثل مرز میان دور کشور که نیست؟
میادین مشترک هیدروکربنی میادینی هستند که بین دو یا گاهی چند کشور مشترک هستند. در میادین مشترک خشکی در واقع خط مرزی میدان را بین دو کشور تقسیم کرده است ولی در میادین هیدروکربنی دریایی قدری مسئله فرق دارد. اگر دقت کنید رژیم حقوقی خلیج فارس و اغلب دریاهای آزاد عملا دوگانه است یعنی خط مرزی از نظر تصرف آبها، با فاصلهای از ساحل تعریف شده و داخل این فاصله جزء آبهای کشورها محسوب میشود و خارجی بدون اجازه نمیتواند وارد شود و خارج از آن به عنوان آبهای بینالمللی شناخته میشود و همه میتوانند عبور و مرور کنند. اما مسئله درمورد ذخایر زیر بستر متفاوت است و ذخایر زیر بستر براساس خطالقعر دریا یا خط منصف (هرکدام که توافق شده باشد) بین کشورها تقسیم میشود. درمورد نحوه بهرهبرداری از ذخایر مشترک هیدروکربنی متأسفانه هیچ قانون بینالمللیای وجود ندارد؛ یعنی ممکن است مثلا یکسوم وسعت یک میدان در محدوده تحت مالکیت یک کشور و دوسوم آن در محدوده کشور همسایه باشد ولی کشوری که یکسوم را دارد خیلی زود بجنبد و در سمت خود چاههای متعدد بزند و بتواند دوسوم یا بیشتر از ذخیره میدان را برداشت کند، در این صورت قانونی وجود ندارد که مانع شود. البته ممکن است کشورها خودشان بنشینند و برای اینکه در رقابت با یکدیگر ذخیره میدان را از بین نبرند یعنی تولید کل میدان غیرصیانتی نشود، توافقاتی را با هم انجام دهند.
میشود بفرمایید بهترین کار برای بهرهبرداری مناسب از میادین مشترک چیست؟ بسیاری میگویند تنها راه این است که مانند رقبا – و اینجا بازمیگردیم سروقت مباحث اولی- قرارداد جذاب ببندیم و با غولها معامله کنیم تا عقب نمانیم؟ مثلا برای همه میادین مشترک، مانند میادین پرریسک دریایی مشترک که فرمودید، قرارداد مشارکت در تولید را پیشنهاد میکنید؟ یا بین این میادین هم تفاوت وجود دارد؟ اساسا مشکل ما در میادین مشترک چیست؟
اولین نکتهای که باید عرض کنم این است که اولویت بهرهبرداری از یک میدان مشترک هم وحی منزل نیست. به این معنا که اگر مثلا منابع ما محدود بود و امکانات نداشتیم باید نگاه کنیم که بهرهبرداری کشور رقیب ما از میدان مشترک چیست، خب اگر مثلا او هم فعلا بهرهبرداری نمیکند و ما هم امکانات نداریم ممکن است تا رقیب سراغ آن نرفته ما هم سراغ آن نرویم ولی باید هوشیار باشیم و آمادگی داشته باشیم که بهموقع فعال شویم؛ البته اگر منابع و امکانات نامحدود داشته باشیم بحث دیگری است. اما وقتی میبینیم که کشور رقیب دارد با سرعت روی میدان کار میکند و چاه میزند و بهرهبرداری میکند و ممکن است همه ذخیره میدان را تخلیه کند و چیزی عاید ما نشود، باید تسریع کنیم و اگر خودمان امکانات و سرمایه نداریم، به هر قیمتی و با هر نوع قراردادی هرچقدر میشود از سهم خودمان را به چنگ بیاوریم.
وقتی حکم دایر است بین اینکه هیچچیز از این میدان گیرمان نیاید یا با امتیازدادن به یک شرکت قوی نفتی چیزی گیرمان بیاید، خب عقل ایجاب میکند که این دومی منطقیتر است اما در مورد یک میدان مستقل نفتی یا گازی که هر زمان سراغ آن برویم ذخیرهاش محفوظ است، چنین مسئلهای وجود ندارد و دلیلی ندارد امتیازی از این بابت به یک شرکت سرمایهگذار بدهیم. به همین دلایل است که من میگویم نمیتوان یک نوع قرارداد و یک روش سرمایهگذاری را برای همه میادین به کار گرفت.
وزیر نفت جدید نیز کار اصلی خود را تمرکز بر میادین مشترک اعلام کرده و این مسئلهای است که در برنامه 22صفحهای او پیش از تأیید صلاحیت هم به آن اشاره کرده بود. با توجه به حرفها و برنامه وزیر جدید برآورد شما از موفقیت برنامههای وزیر جدید در رابطه با میادین مشترک چیست؟
من از صمیم قلب آرزو دارم که ایشان در تحقق برنامهها و اهداف درستشان موفق شوند اما واقعیت این است که توان مدیریتی و امکانات و منابع مالی در شرایط فعلی بسیار محدود است و بنابراین برنامهها باید به قوت و شدت اولویتبندی شود تا منابع محدود به مهمترین اولویتها اختصاص یابد.
درباره بودجه سال 1400 و پیشبینی فروش 2.3 میلیون بشکهای نفت نظر شما چیست؟ این رقم کمی عجیب نیست؟ شما در سال 98 هم مطالبی درباره بودجه فرمودهاید که ظاهرا درباره وضعیت امسال هم صدق میکند. به گزارش کمسیون بودجه مجلس در هفته گذشته از درآمدهای پیشبینیشده از محل نفت در پنجماهه نخست سال هشت درصد و نسبت به کل سال سه درصد محقق شده است. عواقب آن بهطور کلی چیست؟ و با توجه به اینکه شرط فروش یک میلیون بشکه برای بازپرداخت بدهی دولت (1 میلیون بشکه 20 درصد و بالاتر از آن 38 درصد) به صندوق در نظر گرفته شده، برای صندوق توسعه ملی که مجلس اجازه برداشت 38 هزار میلیارد تومانی از آن را به دولت داده است چه تبعاتی خواهد داشت؟
در صورت عدم حل توافقات بینالمللی و مباحث برجام، تحقق این عدد غیرممکن است و با توجه به گذشت نیمی از سال حتی اگر امروز هم تحریمهای نفتی و مالی برداشته شود در نیمه دوم سال رسیدن به این متوسط غیرممکن است بنابراین به نظر من اصلا سهمی به صندوق توسعه ملی نخواهد رسید و آن اجازه برداشت هم محقق نخواهد شد و تبدیل به کسر بودجه خواهد شد. ضمن اینکه توان وامدهی صندوق هم کاهش خواهد یافت و در نتیجه سرمایهگذاری بخش غیردولتی هم بسیار محدود خواهد شد.
منبع: شرق