جوان ۲۵ ساله، مادربزرگش را به خاطر ۴۰۰ میلیون تومان کشت/ قاتل: مادربزرگم قالیچه نفیسی داشت می خواستم بفروشم پراید بخرم!
هفته گذشته، گزارش مرگ زنی 75 ساله در یکی از بیمارستانهای پایتخت به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در بررسیهای اولیه مشخص شد که زن سالخورده بهخاطر مسمومیت فوت کرده و همسر او نیز بههمین دلیل در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری و بیهوش است.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ هفته گذشته، گزارش مرگ زنی 75 ساله در یکی از بیمارستانهای پایتخت به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در بررسیهای اولیه مشخص شد که زن سالخورده بهخاطر مسمومیت فوت کرده و همسر او نیز بههمین دلیل در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری و بیهوش است.
در ادامه تحقیقات یکی از فرزندان مقتول گفت: پدر و مادرم به تنهایی زندگی میکردند و بههمین خاطر هر روز از طریق تلفن جویای احوالشان میشدم. اما روز گذشته چندین بار با منزلشان تماس گرفتم که پاسخی ندادند و همین موضوع موجب نگرانیام شد و به خانهشان رفتم. به محض ورود به خانه، متوجه بهم ریختگی شدم و پدر و مادرم را بیهوش داخل پذیرایی دیدم. بعد هم با اورژانس تماس گرفتم و آنها را به بیمارستان منتقل کردیم اما مادرم حدود 24 ساعت بعد فوت کرد.
با اعتراف پسر جوان، او در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و بررسیها در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم به چنین کاری گرفتی؟ من عاشق پراید 111 هستم. همیشه دلم میخواست که این ماشین را داشته باشم اما توانایی مالیام در آن حد نبود. برای همین تصمیم گرفتم این آرزویم را برآورده کنم.
با قتل؟ نمیخواستم کسی کشته شود. فقط میخواستم بیهوش شوند. مادر بزرگم یک تابلوفرش نفیس ابریشمی داشت که قیمتش 400 میلیون تومان بود. همیشه با خودم میگفتم اگر این تابلو برای من باشد، میتوانم همه آرزوهایم را برآورده کنم. برای همین نقشه سرقت تابلو را کشیدم. اولین بار، میخواستم بدون بیهوشی این کار را انجام دهم، اما جستوجو داخل اتاقها و کمدها برای یافتن تابلوفرش، کاری پر سر و صدا بود و آنها متوجه میشدند. برای همین نقشهام را نصف کاره رها کردم. بار دوم داخل غذا داروی بیهوشی ریختم، اما مقدارش کم بود و آنها تنها حالشان بد شد. بار سوم هم این اتفاق افتاد.
ایده این جنایت چطور به ذهنت رسید؟ داخل اینترنت شیوههای سرقت را جست و جو کردم. در میان شیوههایی که دیدم، سرقت به شیوه بیهوشی برای من به درد بخورتر بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم با این شیوه آنها را بیهوش کنم و نقشه سرقت را اجرا کنم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ ساعت 9 صبح بود که از خانه خارج شدم و قرصهای بیهوشی را که تهیه کرده بودم، داخل مقداری آب جوش که از یک دکه خریده بودم، ریختم. با مترو بهسمت خانه مادر بزرگم رفتم و حدود ساعت 11 و نیم بود که از نزدیکی خانه آنها کباب و دوغ خریداری کردم.آن روز پدربزرگم بیحوصله بود و از طرفی مادر بزرگم هم بیماربود و حال خوبی نداشت.ساعت حدود 2بعد ازظهر بود که غذا خوردیم و وقتی آنها بیهوش شدند به جست و جو برای پیدا کردن تابلوفرش خانه را زیر و رو کردم اما هیچ خبری از تابلو فرش نبود.
تابلو فرش کجا بود؟ بعدا متوجه شدم که یکی از عمههایم آن را به خانهاش برده است. من به خاطر هیچ مرتکب جنایت شدم. هرچند واقعاً قصدم قتل نبود و حتی آن زمان که خانه را جست و جو میکردم مدام میترسیدم پدربزرگ و مادربزرگم به هوش بیایند و مرا ببینند. بههمین دلیل خیلی زود خانه را ترک کردم.
زمانی که عمهات به خانه میآید، از غذا خبری نبود. قبل از ترک خانه غذاها را با خودم بردم.
بعد از این ماجرا به خانه آنها رفتی؟ آن روز نه، فکرمی کردم که بعد از ساعتی به هوش بیایند. اما بعد که فهمیدم آنها را به بیمارستان بردهاند، برای دیدن آنها رفتم و حتی در مراسم ختم مادربزرگم هم شرکت کردم.
اعتیاد داری؟ مدتهاست گل میکشم اما چند وقتی است که ترک کردهام.
منبع: ایران