شوهرم مرا مجبور می کرد به دخترانی که با آنها ارتباط داشت، بگویم رابطه تان اشکالی ندارد/ بخاطر فقر یک فرزندم را یک و نیم میلیون فروختم
حمید پس از دستگیری به قتل محمد با تبر اعتراف کرد و گفت: از یک سال قبل که دخترخاله ام المیرا با من صحبت کرد از کتک کاری ها و اذیت های شوهر شیشه ای اش اطلاع یافتم، المیرا تصمیم به جدایی داشت ولی می ترسید شوهرش او و فرزندانش را به قتل برساند.
به گزارش دیده بان ایران؛ اوایل بهمن امسال جسد سوخته یک مرد زیر یک خودروی واژگون شده در جاده شور قلعه ماهدشت به ماموران پلیس آگاهی کرج گزارش شد که گروهی از ماموران برای تحقیقات پلیسی وارد عمل شدند.
کارآگاهان در گام نخست موفق به شناسایی قربانی جنایت شدند و در بررسی ها مشخص شد دو روز از ماجرای قتل مرد جوان که با تبر به قتل رسیده بود گذشته است. تجسس های پلیسی آغاز شد و ماموران اطلاع یافتند که این مرد از یکی از شهرهای شمالی به کرج آمده و عامل جنایت پس از قتل برای پنهان ماندن جنایت خود اقدام به آتش زدن جسد کرده است.
اقدامات فنی و اطلاعاتی برای دستگیری عامل جنایت به صورت ویژه آغاز شد که تیم جنایی پلیس آگاهی کرج با ردیابی های فنی و پلیسی به سرنخی از عامل جنایت که پسرخاله زن محمد بود رسیدند و در یک عملیات غافلگیرانه این جوان را که در خانه اش حضور داشت دستگیر کردند.
حمید پس از دستگیری به قتل محمد با تبر اعتراف کرد و گفت: از یک سال قبل که دخترخاله ام المیرا با من صحبت کرد از کتک کاری ها و اذیت های شوهر شیشه ای اش اطلاع یافتم، المیرا تصمیم به جدایی داشت ولی می ترسید شوهرش او و فرزندانش را به قتل برساند.
وی افزود: محمد همسرش را آزار می داد و فرزندانش را کتک می زد و هر روز بیشتر متوجه رفتارهای او می شدم بنابراین تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم به همین دلیل وقتی محمد برای سالگرد درگذشت دخترخاله ام به کرج آمد با او قرار ملاقات گذاشتم و در یک لحظه با تبر او را به قتل رساندم.
این مرد ادامه داد: پس از دو ساعت به محل جنایت بازگشتم و جسد را آتش زدم و خودرو و گوشی تلفن همراه محمد را نیز پس از دو روز آتش زدم و در این ماجرا دخترخاله ام از تصمیم من به قتل بی اطلاع بود و وقتی به او گفتم می خواهم شوهرش را به قتل برسانم خواست دست به این کار نزنم ولی من درگیر احساساتم شدم و ابتدا برای رسیدن به آرامش دخترخاله ام دست به قتل زدم و دوم به خاطر این که با دخترخاله ام ازدواج کنم این کار را کردم.
بازداشت زن خائن
کارآگاهان در گام بعدی به سراغ دخترخاله حمید رفتند و او را دوشنبه 28 بهمن دستگیر کردند در حالی که سرنخ هایی مبنی بر نقش او در این جنایت وجود دارد این زن اصرار دارد که از ماجرای قتل بی اطلاع بوده و حاضر به مرگ شوهرش نبوده است.
گفت وگو با المیرا
المیرا 34 ساله که تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده است ادعا می کند از نخستین روز زندگی اش یک روز خوش نداشته و از ترس کتک های شوهرش جرئت طلاق و جدایی نداشته است.
تحصیلات؟ کلاس پنجم ابتدایی.
چند سالگی ازدواج کردی؟ 16 ساله بودم که ازدواج کردم.
ازدواج ات سنتی بود یا شوهرت را می شناختی؟ نه خانه خواهرم بودم که یک نفر واسطه آمد و خانواده من و شوهرم را به هم معرفی کرد و محمد به خواستگاری ام آمد و با هم ازدواج کردیم.
شغل شوهرت چه بود؟ شوهرم 11 سال از من بزرگ تر بود و بیکار.
پس چرا ازدواج کردی؟ بچه بودم که مادرم فوت کرد و پدرم پیر بود زندگی سختی داشتیم به همین دلیل مجبور شدم ازدواج کنم.
روزهای نخست زندگی تان خوب بود یا از همان ابتدا سخت گذشت؟ وقتی به خانه شوهرم رفتم متوجه شدم که محمد یک زن دیگر دارد و یک سال صیغه همسرم بودم و زن اولش اجازه نمی داد من به عقد او در بیایم و در این مدت نیز فرزند اولم که یک پسر بود به دنیا آمد.
چرا طلاق نگرفتی؟ پدرم بد اخلاقی می کرد و برادرانم نیز کوچک بودند نمی توانستند کمکم کنند به همین دلیل مجبور به ادامه زندگی شدم.
چند فرزند داری؟ یک پسر و یک دختر، یک دختر را هم وقتی زایمان کردم فروختم.
فروختی؟! پول نداشتیم، ابتدا تصمیم به سقط جنین گرفتم اما همه گفتند گناه دارد تا این که یک نفر گفت فرزندم را به سرپرستی قبول می کند که بعد از زایمان فرزندم را در اختیار آن ها گذاشتم و یک میلیون و 500 هزار تومان از آن ها گرفتم و مدتی هم برای خانه و فرزندانم غذا و پوشاک می آوردند.
همسر اول شوهرت جدا شد؟
بله، بعد از هشت سال طلاق گرفت و با یک مرد دیگر ازدواج کرد.
الان به چه جرمی دستگیر شدی؟ قتل همسرم.
تو کشتی؟ نه، پسرخاله ام قاتل است.
چطور کار به این جا کشید؟ شنیده بودم که پسرخاله ام رمال است و سال گذشته در مراسم ختم خواهرم از یکی از بستگان شماره تلفن همراهش را گرفتم تا با ورد نویسی بتواند کمکم کند، وقتی با او تماس گرفتم همه چیز را برایش تعریف کردم و گفتم که محمد مرا کتک می زند و بچه هایم را زندانی می کند. او برای اذیت کردن من آن ها را کتک می زد، باور نمی کنید ولی گوشی تلفن همراهش را به من می داد و با تهدید و کتک کاری مجبورم می کرد به دخترانی که با آن ها دوست بود بگویم که خواهرش هستم که بتواند با آن ها در ارتباط باشد.
هر روز این مشکلات بود؟ یک روز خوش ندیدم.
چرا طلاق نگرفتی؟ می خواستم جدا شوم اما او مرا با بچه ها تهدید می کرد، جادو می کرد که پسرم تصادف کند بمیرد که دیه اش را بگیرد و می گفت داغ پسرم را به دلم می گذارد. وقتی بچه هایم را کتک می زد می گفت این طور بیشتر لذت می برد که من هم ناراحت می شوم.
شوهرت اعتیاد داشت؟ بله، شیشه می کشید.
خانواده اش از این اتفاقات خبر داشتند؟ بله، یکی از برادرانش از ماجرا مطلع بود و می گفت تحمل کنم.
تو دستور قتل دادی؟ نه من هرگز نمی خواستم شوهرم به قتل برسد.
حمید می گفت بعد از جدایی همسرت تصمیم به ازدواج با هم داشتید؟ بله، قرار بود ولی شوهرم همیشه فرزندانم را جلوی راهم می گذاشت و نمی گذاشت طلاق بگیرم. شوهرم مثل یک جلاد بود و از او می ترسیدم.
چرا از شهر شمالی به کرج آمدید؟ سالگرد درگذشت خواهر خدابیامرزم بود که به کرج آمدیم.
می دانی حمید و شوهرت از قبل با هم در ارتباط بودند؟ نمی دانستم ولی بعد از این ماجراها شنیدم که شوهرم به خانه مجردی حمید می رفت و مواد مصرف می کرد و حتی با زنان غریبه نیز رفت و آمد داشت.
می دانستی حمید و محمد با هم قرار ملاقات دارند؟ بله، فکر می کردم حمید می خواهد بلایی سرش بیاورد که شوهرم دیگر جرئت نکند به من و فرزندانم آزار برساند.
کی متوجه قتل شدی؟ حمید پیام داد که کار تمام شد.
باور می کردی؟ نه، باور نمی کردم. با شوهرم تماس گرفتم جواب نمی داد و در آن لحظه خودم را بدبخت ترین آدم روی زمین دیدم.
می دانی شوهرت چطور به قتل رسیده است؟ نه، حمید گفت به او ضربه زدم تا این که پس از دستگیری یک تبر به من نشان دادند و گفتند شوهرت با این به قتل رسیده است.
تصمیم داشتی با حمید ازدواج کنی؟ نه، می خواهم یک جای دنیا بروم که هیچ کس نباشد و با فرزندانم در آرامش زندگی کنم من یک روز خوش در زندگی ام ندیدم.
وقتی شنیدی شوهرت کشته شده است چه حسی داشتی؟ عذاب وجدان داشتم و وقتی پلیس به سراغم آمد سکوت کرده بودم. پلیس می دانست که حمید به قتل اعتراف کرده است.
به نظرت خانواده شوهرت برای حمید رضایت می دهند؟ نمی دانم، مادرشوهرم زنی دلسوز و مهربان است.
به حمید علاقه داری؟ نه
ولی حمید گفت که درگیر احساسات تو شده بود و تو هم او را دوست داشتی؟ بعضی وقت ها می گفتم ولی بعدش پشیمان می شدم، من از همسرم چه خیری دیدم که از حمید ببینم.
قبل از ازدواج به حمید علاقه داشتی؟ نه، من زیاد حمید را ندیده بودم و بچه بودم که ازدواج کردم.
بنا بر این گزارش، المیرا نیز که احتمال می رود در ماجرای قتل شوهرش نقش داشته باشد به دستور بازپرس پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پلیس آگاهی کرج قرار دارد./ روزنامه خراسان