کد خبر: 73060
A

تماشاگران آذری از فتوت اجداد خود، سردار و سالار ملی خبر دارند؟

وقتی شعارهای گروهی از تماشاگران تیم تراکتورسازی تبریز را می‌بینم و می‌شنوم، یاد خاطرات ثبت شده از مجاهدت‌ مردم آذربایجان در مشروطه مخصوصا دوران سخت محاصره تبریز توسط نیروهای محمدعلی شاه می‌افتم. از آن روزگار که مردم آن دیار با وجود همه سختی‌ها و مصیبت‌ها حاضر نبودند زیر بار منت و ذلت نیروهای اجنبی بروند، تا امروز که رسما و علنا به نفع ترکیه شعار می‌دهند، چه اتفاقی افتاده؟!

تماشاگران آذری از فتوت اجداد خود، سردار و سالار ملی خبر دارند؟

به گزارش دیده بان ایران؛ وقتی شعارهای گروهی از تماشاگران تیم تراکتورسازی تبریز را می‌بینم و می‌شنوم، یاد خاطرات ثبت شده از مجاهدت‌ مردم آذربایجان در مشروطه مخصوصا دوران سخت محاصره تبریز توسط نیروهای محمدعلی شاه می‌افتم. از آن روزگار که مردم آن دیار با وجود همه سختی‌ها و مصیبت‌ها حاضر نبودند زیر بار منت و ذلت نیروهای اجنبی بروند، تا امروز که رسما و علنا به نفع ترکیه شعار می‌دهند، چه اتفاقی افتاده؟! 

دولت‌آبادی در کتاب خود، حیات یحیی، بخشی را به ماجرای محاصره تبریز و مقاومت تبریزیان در برابر شاه و روسیه اختصاص داده:

«اردوی شاه به ریاست عین‌الدوله اطراف تبریز را محاصره نموده راه آذوقه را به روی مردم بسته و کار ارزاق در تبریز به سختی کشیده است... کار تبریزیان سخت شده و صدای ناله و گرسنگی ایشان بلند گشته است. روس و انگلیس که خود را اولی به تصرف در امور داخله ایران می‌دانند، وقت را غنیمت شمرده از محمدعلی شاه، باز کردن راه آذوقه را خواستگار می‌شوند، به بهانه تبعه خارجه که در آنجا هستند...

دو دولت قرار می‌دهند از طرف روس مقداری آذوقه به تبریز فرستاده شود. مردم غیور آذربایجان می‌بینند زحمت بی‌اندازه آنها هدر خواهد رفت و آنچه را که برای حفظ آن، جان و مال و عرض خود را داده‌اند، به رایگان از دستشان می‌رود. این است که آخر درجه غیرت و فتوت خود را بروز داده، مستقیما به امضای انجمن ایالتی و ستارخان سردار ملی، تلگرافی به شاه می‌نمایند به این مضمون: «با وجود گرسنگی و تنگی آذوقه، رضا به مرگ داده، از بی‌قوتی هلاک می‌شویم و راضی نیستیم قشون اجنبی به خاک مقدس وطن تخطی نماید»

سید حسن تقی‌زاده هم در سخنرانی خود در باشگاه مهرگان، ضمن نقل این خاطره، نکات جالب دیگری را اضافه می‌کند: 
«وقتی مراسله مشترک‌الامضاء قونسولها را دیدم، تاثر فوق‌العاده‌ای به من دست داد و فورا بدون تردید اظهار کردم که باید به خود شاه متوسل شد که راه‌ها را باز کند تا قشون خارجی به ایران نیاید. اعضای انجمن این عقیده را قبول کردند و خواهش کردند تلگراف را من بنویسم و فورا نوشتم: اینک ما دست توسل به دامن پدر نامهربان را بر مدد خارجیان ترجیح می‌دهیم و حاضریم از هرچیز صرفنظر کنیم و استدعا داریم امر بدهید که بهانه خارجیان را بر طرف کنند و راه‌ها را برای ورود آذوقه باز کنند.»

تقی‌زاده ادامه می‌دهد: «این تلگراف فداکاری خیلی بزرگی بود از طرف مردمی که حاضر شدند حتی غایت و مرامی را که یک سال برای آن جنگیده و قربانی داده‌اند، برای احتراز از مداخله خارجی فدا کنند... با وصول تلگراف به دست شاه، اشک از چشمان او جاری شده بود. تلگرافاتی از شاه و به امضای او خطاب به روسای اردوهای اطراف تبریز از شمال و‌ جنوب رسید... حکم داده شده بود که فورا راه‌ها را باز کنند. وقتی که این تلگراف‌ها فرستاده شد یا در حال ارسال بود، قشون روس از پل ارس گذشته و وارد خاک ایران شدند»

حالا باید پرسید آیا این تماشاگران آذری، از فداکاری اجداد خود و آن غیرت و فتوت، واقعا بی‌خبرند و چیزی نشنیده‌اند؟/ الف

 
کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر