کد خبر: 73031
A
عماد افروغ، جامعه‌شناس:

۲۶ درصد مردم به اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گرایش دارند/ اکثریت جامعه ما به گروه‌های سیاسی با هر عَلَم و کُتل و نشانه‌ای که دارند، گرایشی ندارند/ اصلاح‌طلب شعار‌ آزادی و اصولگرایی شعار عدالت می‌دهد، در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند

عماد افروغ گفت: در هر انتخاباتی که کاندیداها متکثر می‌شوند، مشارکت حداکثری و هر گاه فضای انتخاباتی به حالت دوقطبی درمی‌آید، رأی‌هایی حداقلی به صندوق‌ها ریخته می‌شود. این نشانگر آن است که غیریت‌سازی هیچ تناسبی با جامعه و واقعیت‌های اجتماعی ما ندارد و فقط در راستای منافع گروه‌های سیاسی اعمال می‌شود.

۲۶ درصد مردم به اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گرایش دارند/ اکثریت جامعه ما به گروه‌های سیاسی با هر عَلَم و کُتل و نشانه‌ای که دارند، گرایشی ندارند/ اصلاح‌طلب شعار‌ آزادی و اصولگرایی شعار عدالت می‌دهد، در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند

به گزارش دیده بان ایران؛ کشور شرایط سختی را تجربه می‌کند و در این میان گروهی، که عمدتاً دغدغه اصلی‌شان به هدف‌های سیاسی و جناحی منتهی می‌شود، نوعی دوقطبی‌سازی را پی گرفته‌اند تا از این طریق شانس خود را برای آنچه توفیق می‌دانند، افزایش دهند.

 

عماد افروغ، جامعه‌شناس، با تحلیل علل تلاش برای رسیدن به دوقطبی، تبعات این فضا را نیز مورد بررسی قرار داده است.

 

***

 

*فضای «دوقطبی‌» یکی از آفت‌های هر جامعه‌ای به شمار می‌رود. چگونه می شود از این فضا رهایی پیدا کرد؟

 

اساساً در منازعات سیاسی دیگرسازی یا در واقع قطبی‌سازی امری معمول است که در آمریکا،‌ انگلستان و خیلی از کشورها اتفاق می‌افتد. در این کشورها دیگرسازی یا قطبی‌سازی را در جوامع القا می‌کنند. برخی از جوامع به این قطبیت نزدیک هستند و برخی از جوامع نزدیک نیستند. در واقع در جوامعی که طبقه اجتماعی شکل گرفته مثل نظام‌های سرمایه‌داری، حالا چه در آمریکا چه در اروپا، این قطبی‌شدگی طبیعی‌تر است. برای اینکه هم نظام بازار از قطبی‌شدگی حکایت دارد و هم فضای سیاسی از قطبی‌گری استقبال می‌کند. حتی در این کشورها جامعه مدنی افقی نیست که عمودی است و می‌توان در آن شاهد دوقطبی بود.

 

طبقه اجتماعی در جامعه ایران  شکل نگرفته است/جامعه ایرانی،‌ جامعه‌ای طیفی است

 

*ایران چطور؟ به نظر می‌رسد ایرانی‌ها نگاهی منفی به فضای دوقطبی دارند.درست است؟

 

در جامعه ایران طبقه اجتماعی شکل نگرفته و در واقع جامعه ایرانی،‌ جامعه‌ای طیفی است.‌ در ایران به این قطبی‌ شدن‌ها صرفاً به مثابه یک امر کاذب نگاه می‌شود و کاری است که گروه‌های سیاسی فعال متقابل فقط برای منافع خودشان انجام می‌دهند. آن هم در حالی که عقبه قطبی‌شدگی در ایران وجود ندارد؛ یعنی تنها وجه مشترک‌شان با کشورهای سرمایه‌داری فقط غیریت‌سازی است. کشورهای سرمایه‌داری که غیریت‌سازی می‌کنند، عقبه‌ اقتصادی و مدنی متناسب را دارند. اما جامعه مدنی ما جامعه‌ای قطبی نیست، بلکه جامعه‌ای طیفی است.

 

به همین دلیل در هر انتخاباتی که کاندیداها متکثر می‌شوند، مشارکت حداکثری و هر گاه فضای انتخاباتی به حالت دوقطبی درمی‌آید، رأی‌هایی حداقلی به صندوق‌ها ریخته می‌شود. برای این بحث به عنوان مصداق می‌توان بسیاری از انتخابات‌ این چند سال اخیر را مثال زد. این نشانگر آن است که غیریت‌سازی هیچ تناسبی با جامعه و واقعیت‌های اجتماعی ما ندارد و فقط در راستای منافع گروه‌های سیاسی اعمال می‌شود. چون شانس توفیق پنجاه-پنجاه می‌شود. حتی کسانی که می‌آیند و قطبی‌سازی را تقبیح می‌کنند،‌ هر 2 گروه رقیب پشت هم درمی‌آیند و چون در پنجاه-پنجاه منافع‌شان بیشتر تامین می‌شود، از همدیگر حمایت می‌کنند. به هر حال در پنجاه-پنجاه از چهار تا 25 تا یا 2 تا 30 تا و یک تا 40 تا شانس موفقیت بیشتر است.

 

26 درصد مردم به اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گرایش دارند

 

نکته دوم هم اینکه در آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها در واقع 26 درصد مردم به اصولگرایی و اصلاح‌طلبی گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروه‌های سیاسی با هر عَلَم و کُتل و نشانه‌ای که دارند گرایش ندارند. در واقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای اصولگرایان و اصلاح‌طلبان داشته باشیم،‌ می‌بینیم که هر 2 یکی هستند؛ یکی شعار‌ آزادی و دیگری شعار عدالت می‌دهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند و احساس می‌کنند نابرابری کماکان برقرار است. کماکان شکاف درآمدی موجود است. پس متوجه می‌شوند هدف اهالی سیاست فقط رسیدن به قدرت سیاسی است. همچنین می‌دانیم قدرت سیاسی در ایران منشاء ثروت بیشتر، اختیار بیشتر و حتی قدرت و سرمایه فرهنگی بیشتر است.

 

پس طبیعی است مردم به این نتیجه برسند که هیچ‌کدام کمترین تحرکی برای ایجاد تحول اساسی در ساختار سیاسی انجام نداده‌اند تا فرصتی برای نیروهای تازه و جریان‌های تازه‌نفس مهیا شود.

 

مردم روزبه‌روز ناراضی‌تر می‌شوند

 

*چنین حالتی چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد؟

 

محصول چنین وضعیتی همانی است که سال‌های سال تکرار می‌شود و روزبه‌روز شاهد شکاف بیشتر بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی هستیم. اگر کماکان این قطبی‌شدگی تداوم داشته باشد، سیر اشتباه به مسیرش ادامه خواهد داد؛ یعنی قرار نیست یک تحول ساختاری برای نزدیک‌تر شدن مردم به نیازهای واقعی‌شان ایجاد شود.

 

*چه نیازهایی؟

 

نیاز به آزادی، نیاز به عدالت، نیاز به اخلاق و معنویت و... که به دلیل اینکه قدرت سیاسی معرف قدرت اجتماعی نیست، مردم روزبه‌روز ناراضی‌تر می‌شوند.

 

لازم است تغییری اساسی در نظام گزینش صورت گیرد

 

*می‌‌توان گفت بخشی از حاکمیت نسبت به ماندگاری چنین فضای هزینه‌‌سازی رضایت دارد؟

 

بله. چرا راضی نباشد. به میزانی که آنها فهم صحیحی از واقعیت اجتماعی ایران نداشته باشند و به میزانی که در این قطبی‌شدگی منفعتی دارند سهیم هستند و از این فضا استقبال می‌کنند؛ یعنی باید ارکانی از ارکان حاکمیت و عناصری از حاکمیت از دوقطبی‌شدگی خارج شوند و نگاهی فراجناحی داشته باشند که این به واقعیت اجتماعی و فعالیت‌های اقتصادی ما نزدیک‌تر است. و اِلا همین چرخه بسته کماکان ادامه پیدا خواهد کرد. پس لازم است تغییری اساسی در نظام گزینش صورت گیرد، تغییری در زمینه‌های تصمیم‌گیری و حتی اقتصاد نفتی.

 

یعنی هر چقدر ما به ظرف غیرمتمرکز نزدیک‌تر شویم و از ظرف متمرکز دورتر شویم، می‌توانیم به تحول ساختاری برسیم. چون در این حالت به نیروهای نوظهور فرصت می‌دهیم تا واقعیت طیفی خود را نشان دهند. حالا این فرصت را باید چه کسانی بدهند؟ حاکمیت، که منظور از حاکمیت همه قوا و همه نهادها هستند که می‌توانند نقش‌‌آفرینی کنند؛ به این معنی که باید تحلیل صحیحی از وضعیت سیاسی، فرهنگی،‌ اجتماعی و اقتصادی داشته باشند تا بدانند عمق داستان و مساله کجاست و بتوانند دست به اقدامی اساسی‌ بزنند. در واقع بحث این نیست که فقط نظرورزی کنیم بلکه باید عمل کنیم. مشکل اینجاست که موانع عمل باید شناسایی شوند تا بتوانیم به راهکارهای اصولی در عمل و اقدام‌های ایجابی برای تحول در ظرف برسیم.

 

مظروف انقلاب اسلامی را نمی‌‌توانیم در ظرف پهلوی بریزیم

 

*شما از ضرورت شناخت گفتید. شاید هم بتوان گفت شناخت است و تعمداً بر روند فعلی اصرار می‌شود.

 

یا شناخت نیست یا هست و اراده معطوف به عمل نیست. به هر حال فرض را بر نبود آگاهی هم می‌گذاریم. اما نه، یک جاهایی هم مشخص است که با اینکه آگاهی وجود دارد اراده معطوف به عمل نیست. همچنین ما متاسفانه از شکاف بین نظر و عمل هم رنج می‌بریم. حتی در قانون اساسی هم به ظرف اشاره‌ای نشده است.

 

بنده در سال‌های اخیر به کرات اشاره کرده‌ام که مظروف انقلاب اسلامی را نمی‌‌توانیم در ظرف پهلوی بریزیم. چون ظرف پهلوی متکی بر اقتصاد مرکز پیرامونی، متکی بر اقتصاد نفتی، بود که برمی‌گردد به سلطه سرمایه‌داری. که در ایران هم دنبال سرمایه‌داری و سلطه می‌گشت. پس ما باید ظرف را عوض کنیم. چون ظرف زمان پهلوی برای منویات خاص و یک شبهه سرمایه‌داری بود.

 

ما الان از طرفی نظام سرمایه‌داری و وابستگی به غرب را محکوم می‌کنیم و در همان ظرف پیرامونی تنفس می‌کنیم که این 2 تناقضی آشکار دارد. در جنگ تحمیلی مردم این ظرف را شکستند و نشان دادند چه قابلیتی نهفته است. این ظرف دست‌‌وپاگیر است و اسیر می‌کند و مانع ظهور و بروز استعدادها و خلاقیت‌ها می‌شود. اگر دنبال این هستیم که فرصتی برای واقعیت طیفی و عنصرهای وابسته به واقعیت طیفی بیافرینیم با ظرف متمرکز عملی نخواهد شد.

 

باید آمایش سرزمین را جدی بگیریم/ نیاز انسان فقط به سیر شدن نیست

 

*راهکار چیست؟

 

باید آمایش سرزمین را جدی بگیریم و به استان‌ها، استاندارها و شوراهای شهر اختیارات لازم را بدهیم. البته توصیه‌هایی هم به استان‌ها و دانشگاه‌هایی که می‌خواهند در فضای غیرمتمرکز فعال باشند می‌کنیم که وارد بازی‌های سیاسی و جناحی نشوند. متاسفانه نگرش قطبی‌گری به فضای علمی هم رسوخ کرده است و حتی استادان دانشگاه هم با قطبی‌گری ارزیابی می‌شوند. در واقع سیاست، علم و اقتصاد و فرهنگ را مخدوش کرده است. آن هم سیاستی که در دست سیاسیونی است که فقط منافع جناحی و گروهی خودشان را می‌بینند. البته مردم هم این قضایا را متوجه شده‌‌اند و در موقع خودشان واکنش لازم را نشان خواهند داد.

 

*برای ترمیم چنین فضایی گروه‌های مرجع اجتماعی و روشنفکران چه سهمی می‌توانند داشته باشند؟

 

عالمان دینی، روشنفکران و کلاً همه آنهایی که به نوعی مربوط به قدرت اجتماعی هستند نباید تمام تخم‌مرغ‌هایشان را در سبد سیاست می‌ریختند. در واقع باید نقش نظارتی‌شان را پررنگ‌تر می‌کردند. امام حسین زمانی که معاویه حکومت را در دست داشت،‌ در منا خطبه‌ای ایراد می‌کند و به شیعیان سرشناس می‌گوید معاویه اگر معاویه شده‌، به خاطر سکوت شماست و اگر به منافع رعیت بی‌تفاوتی نشان نمی‌دادید، وضع این‌طور نمی‌شد.

 

ما باید به این سوال پاسخی دقیق دهیم که اساساً روشنفکر کیست؟ روشنفکر کسی است که دغدغه مردم را دارد و با توجه به اینکه شبکه‌های قدرت را به خوبی می‌شناسد، برای آگاهی‌بخشی با این شبکه‌ها درمی‌افتد و البته وظیفه‌ای جز آگاهی‌بخشی ندارد. همچنین عظف این آگاهی‌بخشی امر نسبیِ تاریخی‌گرای هیچ‌انگاره نیست. عطف نیاز واقعی است؛ یعنی ممکن است یک برده از وضع موجودش راضی باشد. اما روشنفکر می‌گوید برده هم انسان است و حقوقی دارد. روشنفکر باید تماماً وجوه ارباب‌رعیتی تامین‌یافته، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را بشناسد و به مردم بفهماند و آنها را از حق‌شان مطلع کند. برای پی بردن به نقش روشنفکران همین بس که حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «خداوند از عالمان عهد و پیمان گرفته است که برابر سیری اغنیا و گرسنگی گرسنگان ساکت ننشینند.»

 

معلوم است نیاز انسان فقط به سیر شدن نیست و نیازهایی همچون آزادی، عدالت و... هم در ذات بشر نهادینه شده‌اند. به همین دلیل به کسی روشنفکر گفته می‌شود که برای توده‌ها نیاز واقعی قائل باشد. پس اگر نسبت به نیازهای انسان بی‌تفاوت باشیم نمی‌توانیم ادعای روشنفکری کنیم. همچنین توجه به نیاز بشر پای خدا را وسط می‌کشد که این بحثی فلسفی است؛ یعنی باید به عالمان مذهبی گفت نسبت به روشنفکران موضع منفی نگیرند.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر