شوهر وسواسی: خودکارکلانتری کثیف است با آن امضا نمی کنم!
زمانی که معلم از شغل پدرمان می پرسید با شرمندگی سرم را پایین می انداختم و دیگران فریاد می زدند «نوذر نمکی!» با وجود این او بهترین پدر دنیا بود اگرچه پولی برای خرید اسباب بازی نداشت اما من و خواهرانم را روی دوش هایش سوار می کرد و همبازی خوبی بود.
به گزارش دیده بان ایران، روزنامه خراسان نوشت: زن 38 ساله ای که آثار ضرب و جرح روی صورتش نمایان بود در پی شکایت از همسرش به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: در یک خانواده هفت نفره به دنیا آمدم و پدرم به خاطر خرید نان خشک و فروش نمک در کوچه و خیابان به «نوذر نمکی» معروف بود به همین دلیل همواره در مدرسه مورد تمسخر همکلاسی هایم قرار می گرفتم.
زمانی که معلم از شغل پدرمان می پرسید با شرمندگی سرم را پایین می انداختم و دیگران فریاد می زدند «نوذر نمکی!» با وجود این او بهترین پدر دنیا بود اگرچه پولی برای خرید اسباب بازی نداشت اما من و خواهرانم را روی دوش هایش سوار می کرد و همبازی خوبی بود.
همه خواهرانم با اولین خواستگار به خانه بخت رفتند.من به خاطر علاقه ای که به ادبیات و نویسندگی داشتم تا مقطع لیسانس، تحصیل کردم اما به دلیل نداشتن توانایی مالی ادامه تحصیل برایم امکان پذیر نبود .از سوی دیگر خواستگاری داشتم که باید ازدواج می کردم چرا که به خاطر شغل پدر و وضعیت خانوادگی، کمتر خواستگاری در خانه ما را می زد.
از طرفی هم خواستگارم ظاهر زیبایی داشت و از خانواده سطح بالا بود. همه اطرافیانم حیرت کرده بودند که چگونه چنین جوانی حاضر به ازدواج با دختر «نوذر نمکی» شده است. پدر و مادرم خیلی خوشحال بودند و با افتخار از دامادشان سخن می گفتند. خلاصه زندگی مشترک من و «بهداد» در حالی زیر یک سقف شروع شد که فهمیدم او از یک اختلال روحی و شخصیتی رنج می برد به طوری که رفتارهای او زندگی من و دختر کوچکم را تحت تاثیر قرار داده بود. هیچ کس به خانه ما رفت و آمد نمی کرد چرا که بعد از رفتن هر فردی از منزل، «بهداد» همه اتاق ها را می شست و در صورتی که مقاومت می کردم کتک شدیدی می خوردم. نه تنها دچار بیماری پوستی و جسمی شده بودم بلکه حسرت یک مسافرت هم به دلم ماند چرا که همسرم محیط بیرون را ناپاک می دانست و ما محکوم به حبس در منزل بودیم به همین دلیل او سر کار نمی رفت و پدرشوهرم هزینه های زندگی مان را پرداخت می کرد.
«بهداد» شغل پدرم و وضعیت بد مالی او را همواره به رخم می کشید تا این که مادرم از دنیا رفت و پدرم نیز از کار افتاده شد. در این شرایط به ناچار پدرم را به منزل خودم آوردم تا از او مراقبت کنم ولی او سال های پایانی عمرش را با تحقیر و سختی همراه با توهین ها و سرزنش های همسرم گذراند. با وجود این بهداد نه تنها به معالجه خودش نپرداخت بلکه دخترم را نیز در تنگنای رفتارهای پرخاشگرانه اش قرار داد تا جایی که حتی نمی تواند به کیف مدرسه اش دست بزند. شوهرم پس از کتک کاری مرا تهدید کرد که اگر مشکلات او را برای کسی بازگو کنم دیگر دخترم را نخواهم دید و ...
وقتی بهداد با دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) و در اجرای دستور قضایی به کلانتری آمد حاضر نشد روی صندلی اتاق بنشیند و با این بهانه که خودکار خودش را به همراه ندارد و خودکارهای دیگر آلوده اند از امضای اظهارات خودش نیز خودداری کرد و این پرونده به دادسرا ارسال شد.