بنای زندگی زوج معمار بعد از 20 سال فرو ریخت/ پای زن دوم در میان بود
در یک روز گرم شهریورماه زنی میانسال کیف اداری در دست و مانتو و روسری روشن بر تن به شعبه 261 دادگاه خانواده پا گذاشت. چند دقیقه بعد مقابل قاضی نشست و معلوم شد مهندس معمار است. نامش «مهری» بود و برای پیگیری پرونده مطالبه مهریهاش در آنجا حضور داشت. روی پرونده اسم همسرش «رامین» دیده میشد. او هم مهندس معمار بود، با این تفاوت که در آن لحظات شوهرش کیلومترها دورتر در ویلای ساحلی شان اقامت داشت.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران ؛ زن و شوهر معمار در اوج جوانی قرار گذاشته بودند بنای یک زندگی موفق را پایهگذاری کنند، اما بعد از 20 سال نخستین شکافها بر دیوار آرزوهایشان نقش بست. پس از آن مدتی به جدال با یکدیگر پرداختند، سه سال هرگز با هم حرف نزدند و سرانجام گذرشان به دادگاه خانواده افتاد تا اینکه...
در یک روز گرم شهریورماه زنی میانسال کیف اداری در دست و مانتو و روسری روشن بر تن به شعبه 261 دادگاه خانواده پا گذاشت. چند دقیقه بعد مقابل قاضی نشست و معلوم شد مهندس معمار است. نامش «مهری» بود و برای پیگیری پرونده مطالبه مهریهاش در آنجا حضور داشت. روی پرونده اسم همسرش «رامین» دیده میشد. او هم مهندس معمار بود، با این تفاوت که در آن لحظات شوهرش کیلومترها دورتر در ویلای ساحلی شان اقامت داشت.
مهری و رامین 27 سال پیش در جشن فارغ التحصیلی با هم آشنا شدند. هر چند مهری تازه قدم به دانشگاه گذاشته بود اما رامین فارغ التحصیل شد و همانجا قرار گذاشتند با یکدیگر تماس داشته باشند. هر دو اهل شهرستان بودند و دلخوش به روزهای دوشنبه - که وعده ملاقات داشتند - روزها را سپری میکردند. در این دیدارها درباره همه چیز حرف میزدند، از آینده میگفتند و نقشههای بزرگ میکشیدند تا اینکه بعد از ظهر یک روز پائیزی مهری به رامین گفت؛ عاشقش شده است. اما رامین گفت: «عشق وجود خارجی ندارد، آنچه هست علاقه شدید قلبی است و این موضوع با داستانهای افسانهای تفاوت دارد...» با این حال مهری دلباخته مرد جوانی شده بود که اگرچه چندان خوش تیپ به نظر نمیرسید و تمکن مالی خوبی نداشت، اما تحصیلکرده بود، مؤدبانه برخورد میکرد و از همه مهمتر دوستش داشت. شش ماه از آشنایی شان گذشته بود که رامین به خواستگاری رفت. دو خانواده هم موافقت کردند و همه چیز به خوبی پیش رفت. قرار شد مهری به تحصیلاتش ادامه دهد و رامین در یک شرکت یا اداره استخدام شود تا مشکلی برای هزینهها پیش نیاید. چند سال بعد با آنکه زوج جوان بچه دار شده بودند، اما مهری تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد به پایان رساند و رامین هم در عین راه اندازی شرکت ساختمانی موفق شد تحصیلاتش را تا مقاطع بالاتر ادامه دهد. 15 سال بعد از ازدواج آنها به زوجی موفق و ثروتمند در فامیل مشهور شده بودند. در این مدت سخت کوشی زن و شوهر در کنار هم باعث شده بود صاحب خانه، خودروهای گرانقیمت، ویلا و املاک زیادی شوند. با این حال پس از باردار شدن مهری برای دومین بار مشکلات آنها آغاز شد و شکاف بزرگی میان زن و شوهر پدید آمد. چرا که رامین به بهانه ساخت و ساز در شمال کشور هفتهها دور از خانواده بود و مهری با وجود رسیدگی به امور دو فرزند و کارهای شرکت مشترکشان احساس خستگی و دلتنگی میکرد تا آنکه از روابط نامتعارف همسرش با زنی دیگر خبردار شد. مهری ترجیح میداد به شک خود غلبه کند، اما اطرافیان و برخی از اعضای فامیل باعث شدند در بیستمین سال زندگی مشترک آنها، ماجرای حضور زن دیگری در زندگی رامین برای او روشن شود. در آن روزها مهری تلاش کرد با برخورد صمیمانه موضوع را از همسرش جویا شود، اما رامین به او اطمینان داد که ماجرای زن دوم شایعهای بیش نیست و او فقط یک همکار در پروژه ساخت و سازهای شمال کشور بوده است. این موضوع باعث شد مهری روی زندگی مشترک و سفرهای کاری همسرش بیشتر دقیق شود و ماجرا را پیگیری کند. در همان روزها سفری غیرمنتظره به شمال کرد و رد پای زن دیگری را در زندگیاش دید. بحث و مجادله سختی میان آنها درگرفت و در این شرایط رامین اعتراف کرد، گر چه همسر و خانوادهاش را دوست دارد، اما تنهایی باعث وابستگیاش به آن زن شده است. مهری هم که دلش نمیخواست بنای زندگیاش سست و ویران شود، تصمیم گرفت نه زندگی مشترک را ترک و نه تقاضای طلاق کند. او مصمم بود پای زن دوم را از زندگیاش قطع کند، پس شراکتش را با همسرش به هم زد و شرکت خودش را پایهگذاری کرد. بیشتر اوقاتش را با بچهها سپری و ته دلش آرزو میکرد رامین روزی به زندگی مشترکشان بازگردد. سه سال از این موضوع گذشت و آنها حتی یک کلمه هم با یکدیگر حرف نزده بودند. در روزهایی که دومین فرزند مهری هم موفق شد به دانشگاه وارد شود، این زن تصمیم گرفت یکبار و برای همیشه مقابل همسرش بایستد. پس در نخستین اقدام مهریه 250 سکه ایاش را درخواست کرد و برای نخستین بار پا به دادگاه گذاشت.
در آن روز گرم شهریور ماه مهری مقابل قاضی «محمود سعادت» نشسته و منتظر بود ببیند قاضی بعد از مطالعه پرونده چه خواهد گفت. وقتی قاضی پرونده را روی میز گذاشت، از مهری پرسید:«درست است که قانوناً مهریه حق شماست و با توجه به شغل و حرفه شما و مدارکی که از تمکن مالی همسرتان ارائه داده اید، میتوانید تمام مهریه را یکجا دریافت کنید، اما چرا تصمیم گرفتید چنین اقدامی کنید؟»
مهری روی صندلی جا به جا شد و جواب داد:«من عاشق همسرم بودم و او هم گر چه به عشق اعتقادی نداشت، اما دوستم داشت. 20 سال خیلی خوب و خوش زندگی کردیم. سالها تلاش کردیم تا از هیچ به خانه و ویلا و املاک و اینها برسیم. اما متأسفانه کار زیاد ما را از هم دور و دورتر کرد. دیگر نه آن احساس قبلی وجود دارد و نه شوقی برای آینده...»
قاضی به حرفهای خانم مهندس خوب گوش داد و سپس از او خواست در مراجعه بعدی به همراه همسرش در دادگاه حضور داشته باشد تا رامین هم بتواند از خودش دفاع کند. بعد از آن راهش را کشید و از دادگاه خارج شد.