هفت ماه پس از زلزله در سرپل ذهاب چه میگذرد؟
رای نمونه، در بازدید از ساختمانهای مسکن مهر متوجه شدیم که چارچوب و ستونهای این ساختمانها را قرار نیست نوسازی کنند. شرکتهای طرف معامله بازسازی، ستونها و چارچوب را باقی گذاشته و فقط مشغول بازسازی دیوارها و دیگر اجزایند. برخی کارشناسان محلی، با نشان دادن ترکها و ویرانیهایی که بر ستونها کاملا آشکار است، اظهار میداشتند که این چارچوبها دیگر قابل استفاده نیستند و حتما باید ویران شوند و به هیچ روی نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
به گزارش دیده بان ایران؛ هفت ماه از زلزله سرپل ذهاب گذشته است. بهظاهر، دیگر این منطقه و مردم گرفتار در مصائب زلزله چندان در کانون توجه نیستند. با گشتی در شهر متوجه خواهید شد که از شور و شوقهای کمکرسانیهای خودجوش مردمی نیز که در ماههای ابتدایی پس از زلزله، مشاهده میشد، دیگر خبری نیست. با این حال، مشکلات مردم هنوز تمام نشده؛ بلکه در برخی موضوعات بیشتر هم شده. مردم زلزلهزده میپرسند که آیا ما را فراموش کردهاید؟ از همان روزهای نخست معضلاتی در باب رسیدگی به آسیبدیدگان و کمکرسانی مشاهده میشد؛ معضلاتی که بارها و بارها از آنها یاد شد ولی سازمانها و نهادهای دستاندرکار امداد یا به انتقادها توجه نکردند یا در توان نداشتند که به رفع کامل معضلات بپردازند.
ضعف در تمرکز کمکرسانی و سازماندهی
از صبح روز پس از واقعه، نیرویی عظیم و مردمی از نقاط مختلف کشور، به صورت خودجوش به سمت سرپل ذهاب سرازیر شد. مردم یا خود راهی این شهر شدند یا کمکهای نقدی و جنسی قابل توجهی را ارسال کردند. این در حالی بود که نهادها و سازمانهای امدادی حکومتی مانند هلال احمر و کمیته امداد در منطقه حاضر بودند. با این حال، مردم اصرار داشتند خود با دست خود کمکها را به زلزلهزدگان برسانند.
نبود اطلاعات دقیق از نیازها و خلأ یک ستاد هماهنگکننده که همه کمککنندگان مایل باشند به آن رجوع کنند، باعث شد تا خساراتی پدید آید. برای نمونه، در روزهای پس از واقعه، هزینه هنگفتی از کمکهای مردمی خرج وسایل و اجناسی شد که چندان به کار زلزلهزدگان نیامدند. بسیاری از مردم برای آگاهی از نیازهای زلزلهزدگان غالبا فقط به اخبار فضای مجازی و گفتههای غیرمستند، اعتماد و رجوع میکردند. بخشی قابل توجه از بودجهای که باید صرف تامین نیازهای اساسی مردم میشد با خرید کالاهای غیرضروری به هرز رفت.
معضل نبود مرکز مورد وثوق اطلاعات و توزیع کمکهای مردمی، جز این، معضلاتی دیگر نیز آفرید؛ از جمله اینکه در کنار نهادهای رسمی و قانونی مانند هلال احمر، ستادهایی توسط اشخاص برپا شد که انبار کردن و توزیع کالاها را در دست گرفتند و اینان هیچ گونه شفافسازی و حسابرسی نداشتند و خیران اجناس خود را تنها در قبال دریافت یک رسیدِ کلی غیررسمی به این ستادها تحویل میدادند. دیگر اینکه هر کس یا منطقهای از سرپل ذهاب و روستاهای پیرامونی که خود را به کمککنندگان و خیران مردمی بهتر معرفی میکرد، موفق میشد کمک بیشتری دریافت کند و برخی سودجویان حتی از استانهای همجوار راهی آنجا شدند.
به قول یکی از اهالی، «هر کس بهتر در پی کامیون کمکهای مردمی بدود، کمک بیشتری دریافت میکند.» سرانجام کار به جایی رسید که سخن از خرید و فروش کمکهای مردمی ـ از جمله چادر و کانکس ـ بر سر زبانها افتاد و پای مراجع قضایی نیز برای مقابله با این پدیده به میدان باز شد. هماکنون اشخاصی در سرپل ذهاب و مناطق دیگر، همچنان به جمعآوری کمکهای مردمی برای بازسازی واحدهای مسکونی مشغولند ؛ هرچند نه به قوت ماههای پیش. این اشخاص غالبا در هزینهکرد بودجه، شفافسازی میکنند ولی آفات این روش نیازمند بازگفتن نیست و خود، روشن است.
اینک یک مساله اساسی رخ مینماید که مسوولان و دستاندرکاران امور امدادی کشور باید سخت در آن اندیشه کنند و آن اینکه چرا مردم یا دستکم بخشی مهم از مردم این همه به خود زحمت میدهند تا رأسا و مباشرتا کمکرسانی کنند آیا دلیل آن بیاعتمادی نیست؟ بیاعتمادی به مدیریت این نهادها و سازمانها و به هزینهکرد کمکها در منطقه زلزلهزده؟ بعید به نظر میرسد که نهادها و سازمانهای امدادرسان، کمکهای مردمی را در جایی دیگر جز منطقه زلزلهزده هزینه کنند؛ ولی به هر حال این شایعات وجود دارد و حتی برخی از مردم میپندارند که کمکها ممکن است در کشورهای دیگر هزینه شود.
وجود و شیوع این گمانها ناشی از ضعف نهادها و سازمانهای امدادرسان در اثبات و معرفی خود و ناتوانی در شفافسازی و ارایه گزارش مردمپسند از عملکرد خود است. نکتهای درخور در این میان است که نباید فروماند: در فرآیند امدادرسانی به سرپل ذهاب ما شاهد دو کنشگر امدادگر هستیم که هر دو ضعف داشتهاند: یکی امدادگران دولتی و دیگر امدادگران مردمی. درست است که فرآیند امداد را باید دولت سامان بدهد و دولت در این عرصه ضعف داشته است؛ ولی امدادگران مردمی به دلایلی ـ از جمله ضعف اطلاعاتی و بیاعتمادی افراطی به نهادهای حکومتی و اعتماد افراطی به ستادهای غیرحکومتی ـ نتوانستند عملکرد کاملا مطلوبی داشته باشند.
وضعیت فعلی
چهره شهر در مقایسه با روزهای نخست زلزله چندان تغییر نکرده است جز اینکه تقریبا همه جای شهر را ـ به صورتی بینظم و آشفته ـ کانکسهای رنگارنگ فراگرفته. برخی مردم چادری نیز در کنار کانکس دارند. فرارسیدن فصل گرما ـ که گاه دمای هوا از پنجاه نیز فراتر میرود ـ مشکلات جدیدی آفریده که مهمترین آنها شیوع بیماریهای عفونی و کلافگی مردم از گرمای درون کانکسهای فلزی و وفور حشرات موذی به خصوص پشه است. بسیاری از مردم هنوز در مسائل ابتدایی مانند استحمام یا سرویس بهداشتی مشکلات جدی دارند.
آنها هنوز گلایه دارند که توزیع کمکهای دولتی و مردمی عادلانه نیست. تقریبا هیچ کس را پیدا نمیکنید که از وضعیت خود گلایه نکند. یک خانواده که در گرمای ظهر، در کنار چادر خود، برای فراری دادن پشهها آتش و دود راه انداخته، از بیعدالتی در توزیع کولر میگوید. خانوادهای دیگر که مشغول بازسازی خانه خود است، از کم بودن میزان وام و دردسرهای وصول آن سخن میگوید و اینکه با این مقدار وام به هیچوجه نمیتوان خانه را از نو ساخت. خانوادهای دیگر اظهار میکند که مستاجر است و نه جایی برای اسکان دارد و نه پول رهن خانهای که با آن بتواند از سرپل ذهاب برود و در شهرهای مجاور خانه اجاره کند. این وضعیت امروز بسیاری از مردم سرپل ذهاب است.
مسکن مهر
در این میان، چند و چون ساخت و سازهایی که دولت یا پیمانکاران وابسته به دولت بر عهده گرفتهاند، خود حکایتی دارد و شایعاتی را در پیرامون خود دامان زده است. برای نمونه، در بازدید از ساختمانهای مسکن مهر متوجه شدیم که چارچوب و ستونهای این ساختمانها را قرار نیست نوسازی کنند. شرکتهای طرف معامله بازسازی، ستونها و چارچوب را باقی گذاشته و فقط مشغول بازسازی دیوارها و دیگر اجزایند. برخی کارشناسان محلی، با نشان دادن ترکها و ویرانیهایی که بر ستونها کاملا آشکار است، اظهار میداشتند که این چارچوبها دیگر قابل استفاده نیستند و حتما باید ویران شوند و به هیچ روی نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
آسیبی که دیده نشد
مجموعه این عملکردها موجی از بیاعتمادی، ناامیدی و تردید در میان زلزلهزدگان آفریده. بهظاهر، زخم عمیقی که بر مردم سرپل ذهاب وارد شده، تنها ضرر و زیان جانی و مالی نیست؛ زخم اصلی، بیاعتمادی و بدبینی ناشی از عملکرد ضعیف امدادگران و امدادرسانان، و دوم، فروریختن اعتماد به نفس و غرور این مردم است. مردمی که ماهها بر اثر بیاعتمادی به فرآیند کمکرسانی در پی کامیونهای حاوی کمکهای مردمی دویدند و غرور خویش را زیر پا گذاشتند، به لحاظ روانی سخت نیازمند رسیدگیاند. جدا از ضرورت رسیدگی به آسیبهای مالی و مادی، به نظر میرسد که باید با نگاه کارشناسانه، مدقّانه به آسیبهای روحی ـ روانی ماجرا انداخت. آسیب بیرونی زلزله ممکن است ترمیم یابد، ولی آسیبی که به روح و روان این مردم وارد آمده، به سختی قابل ترمیم است.
هماکنون اشخاصی در سرپل ذهاب و مناطق دیگر، همچنان به جمعآوری کمکهای مردمی برای بازسازی واحدهای مسکونی مشغولند؛ هرچند نه به قوت ماههای پیش. این اشخاص غالبا در هزینهکرد بودجه، شفافسازی میکنند ولی آفات این روش نیازمند بازگفتن نیست و خود، روشن است.
در فرآیند امدادرسانی به سرپل ذهاب ما شاهد دو کنشگر امدادگر هستیم که هر دو ضعف داشتهاند: یکی امدادگران دولتی و دیگر امدادگران مردمی. درست است که فرآیند امداد را باید دولت سامان بدهد و دولت در این عرصه ضعف داشته است؛ ولی امدادگران مردمی به دلایلی ـ از جمله ضعف اطلاعاتی و بیاعتمادی افراطی به نهادهای حکومتی و اعتماد افراطی به ستادهای غیرحکومتی ـ نتوانستند عملکرد کاملا مطلوبی داشته باشند.
ساخت و سازهایی که دولت یا پیمانکاران وابسته به دولت بر عهده گرفتهاند، خود حکایتی دارد و شایعاتی را در پیرامون خود دامان زده است. برای نمونه، در بازدید از ساختمانهای مسکن مهر متوجه شدیم که چارچوب و ستونهای این ساختمانها را قرار نیست نوسازی کنند. شرکتهای طرف معامله بازسازی، ستونها و چارچوب را باقی گذاشته و فقط مشغول بازسازی دیوارها و دیگر اجزایند./اعتماد