صدای طبقه تهی دستان شهری
طبقه متوسط اکنون آرمان های خود را در میان "جریان اصلاح طلبی" که در قدرت حضور دارد می بیند بنابراین سکوت کرده است و وقایع را به نظاره می نشیند یا حتی از دامنه دار شدن رخداد های هفته گذشته می ترسد. بخشی از دیگر طبقات هم مانند کارگری، بازار، نظامیان و... به جامعه اصول گرایی نزدیک هستند مسلما وضع موجود را تحمل می کنند. "طبقه تهی دستان شهری" تنها طبقه ای که در هر انتخاباتی فراموش شده و کسی صدای آنان را نشنیده است بنابراین مطالباتی دارد که در میان وعده ها فراموش شده است. این قشر از جامعه در گذشته دنباله رو جریان طبقه متوسط بود. اکنون وقتی منافع خود را در خطر می بیند و می بینید که کسی صدایش را کسی نمی شنود تصمیم گرفته است حرف بزند اما چون رسانه ای ندارد و کسی این قشر را نمایندگی نمی کند چون صدایی در جامعه و منظومه قدرت ندارد ناچار است فریاد بزند. کارشناسان علوم اجتماعی به فعالان سیاسی و حاکمیت توصیه می کنند که جریان های حاکم اصلاح طلب ، اصول گرا و دولتمردان صدای طبقه تهی دست شهری را بشنوند و راه گفتمان و انتقال تجربه گذشته را بیاموزند. راهکار اصلی حل مشکلات ایران گفت و گوی دو جانبه و چند جانبه حاکمیت و گروه های سیاسی با کلیت جامعه است.
دیده بان ایران – سعید سیف: "سیاست" به اندازه کافی امری پیچیده و علمی محسوب می شود. بنابراین "ساده سازی" و "ساده انگاری" یک "علم " که به مطالعه جوامع انسانی و کنش های آن می پردازد ما را بیش از آنچه که به تحلیل درست درباره حیات زیستی این جوامع برساند ما را به انحراف خواهد کشاند و تحلیل نادرستی از رخدادهای اجتماعی رقم خواهد زد.
آنچه در روزهای اخیر در صدا و سیما، برخی رسانه ها و کلام برخی از مسئولان به وضوح مشاهده می کنیم تحلیلی ساده انگارانه از "نا آرامی های دی 96 " است. متاسفانه رسانه ملی، طبقه حاکم و جریان های رسانه های همسو بدون ارائه یک تحلیل علمی تلاش می کنند با ساده سازی اتفاقات روی داده و در تحلیلی کلی اعتراض کنندگان را خارجی، اغتشاش گر، تحت تاثیر رسانه های بیگانه، حامیان یک جریان خاص، جوانان فریب خورده و یا حتی نسل هیجان زده که تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی کاسه صبرشان در اثر نا ملایمات اقتصادی لبریز شده معرفی کنند. اما واقعیت این الفاظ ساده انگارانه از جامعه نیست.
ریشه اعتراضات چه چیزی نیست ؟!
لازم است پیش از آنکه دیر شود به "سیاست" به عنوان یک علم پیچیده بنگریم و جامعه ایران و رفتارهای سیاسی آن را قضاوت نکنیم بلکه مطالعه کنیم.
بیراه نیست اگر بگوییم برخی رسانه ها با تبلیغات سازماندهی شده در اعتراضات اخیر، "اثر گذار "بودند و حتی موفق شدند در کم کاری و یا ناتوانی رسانه های رسمی بر ذهن بخشی از جامعه اثر بگذارند.
لازم است در ادامه به چند سوال پاسخ بگوییم؛ اولا اما آیا این رسانه های بیگانه بودند که مردم را به کف خیابان کشاندند؟!" مسلما خیر"
آیا یک رسانه توانایی این را دارد که بتواند جامعه را هدایت کند؟! جامعه شناسان معتقدند ممکن است یک رسانه بتواند تبلیغات منفی را به جامعه القاء کند و یا حتی یک جنگ روانی و رسانه ای راه بیاندازد اما اینکه بتواند اخلاق، عقاید، مرام و حتی شیوه بیان اعتراض یک بخش از جامعه را تغییر دهد مسلما این رویدادها در توان یک رسانه نیست.
باید به این گزاره اعتقاد داشته باشیم که در ضعف یا حذف رسانه های رسمی و یا غیر دولتی (خصوصی) یک رسانه "جنگ روانی " که از امنیت "خاص" خارجی و داخلی برخوردار است. می تواند بر نارضایتی های بخشی از جامعه سوار شده و ادعا کند که نماینده آنها است، در حالی که واقعا این گونه نیست!
اگر در ناآرامی های اخیر در داخل کشور رسانه های خصوصی توان طرح موضوع و طرح دغدغه های قشرهای جامعه را می داشتند به رسانه های خارجی اجازه عرض اندام و نقش آفرینی داده نمی شد.یعنی بخشی از جامعه صدای خود را در آینه رسانه داخلی می شنید نه در آینه های خارج از ایران!
بنابراین در وضعیت ضعیف شده رسانه های خصوصی داخلی؛ که عمدا از سوی برخی جریان ها و نهادها از چند ماه پیش از نا آرامی ها ایجاد شده بود. این رسانه های خارج از ایران بودند فرصت عرض اندام پیدا کردند. آنها توانستند اعتماد بخشی از جامعه را به خود جلب کرده و حتی دعوت به ترور و اغتشاش کنند.
اینجا لازم است اشاره کنیم یک رسانه هیچ گاه نمی تواند، طبقه اجتماعی را به اعتراض وادار کند. رسانه فقط می تواند بر موج اعتراضات اجتماعی سوار شود و سعی می کند این اعتراضات را نمایندگی و یا به سوی آنچه در ذهن دارد رهنمون سازد. اما اینکه برای طبقات اجتماعی دغدغه بیافریند و در شرایط اجتماعی ایران نقش راهبر را بازی کند غیر ممکن است.
بنابراین ریشه اعتراضات چه چیزی است؟!
تحلیل نسلی: بخشی از تحلیل گران علوم اجتماعی و فعالان سیاسی مانند زیباکلام، بر این باورند که ناآرامی های اخیر توسط قشری از جوانان و متولدین دهه 70 یا 80 دنبال می شود. آنها مدعای خود را به سخنان دادستان های شهرستان ها و نمایندگان مجلس می آرایند.
به عنوان نمونه روز گذشته نماینده ایذه مدعی شده بود معترضان دستگیرشده در فاصله سنی بین 18 تا 24 سال قرار دارند. قشری از جامعه جوان که در دهه دوم زندگی خود قرار دارد؛ آمال و آرزوهای در فضای فعلی و بدون آنکه رسانه ای داشته باشد در قالب شعارهای خیابانی ریخته و آن را فریاد می زند.
نمونه این رویداد را می توانیم در حضور چهار سال پیش این نسل در تشییع جنازه مرتضی پاشایی جست که حتی کارشناسان امنیتی غالفگیر کرد.
این قشر از جامعه اکنون درس خوانده، لیسانس یا فوق لیسانس دارد، با شبکه های اجتماعی در آشنایی کافی دارد،بخشی از وقت خود را در جامعه مجازی می گذارند، بین المللی شده یعنی وضعیت زندگی را با جامعه بین الملل مقایسه می کند و آرزوی دستیابی به موقعیت های در خور شان و جایگاه ایران دارد و از همه مهم تر با وجود داشتن دانش کافی "بیکار" است.
همگان به درستی می دانند که این موضوع در شهرستان های کوچک تر نمود بیشتری دارد. اما این گزاره ها می تواند دلیلی بر حضور در خیابان و شعارهای ساختار شکنانه باشد؟ مسلما خیر! .
کارشناسان علوم اجتماعی مانند اباذری معتقدند جامعه ایران بازهم دچار گسست نسلی شده است و این بار عمیق تر؛ بدان معنا که قشری از جامعه تجربه تاریخی قشرهای دیگر را به ارث نبرده و به هنجارهای آنان علاقه ای ندارد.
بنابراین قشری از جامعه، که نماینده ای در حاکمیت ندارد و صدای آن را کسی نمایندگی نمی کند اعتراض می کند. این قشر بدون توجه به تجربه تاریخی گذشتگان، در نبود احزاب و تشکل های مردمی می خواهد خواسته هایش را "فریاد" بزند.
تحلیل طبقاتی: بخش دیگری از متخصصان علوم اجتماعی مانند محمد مالجو یا حسین راغفر پا را فراتر از تحلیل نسلی می گذارند.
آنها معتقدند اعتراضات اجتماعی اخیر فراتر از موضوع یک "قشر خاص" مانند جوانان دهه هفتاد یا هشتاد است. آنها معتقدند اعتراضات را یک "طبقه اجتماعی " پدید آورده و دنبال می کند.
طبقه اجتماعی که بسیاری از جامعه شناسان، فعالان سیاسی و تحلیل گران آنان را از نظر دور داشته اند. محمد مالجو متعقد است طبقه تهی دست نماینده ای نداشته و صدایی آنان را کسی نشنیده نشده است.
اکنون "طبقه تهی دست شهر نشین" می خواهد "حرف" بزند و انتظار دارد صدای اعتراض آنها را کسی بشنود.
این طبقه "تهی دستان شهری" است که در اعتراضات هفته گذشته قصد داشت پیام خود را به جامعه منتقل کند. طبقه تهی دست شهری نه به طبقه متوسط تعلق دارند و نه به طبقه کارگر؛ آنها بخشی از جامعه هستند که ما در مورد آنها فقر مطالعاتی داریم؛ صدایی نداشتند و کسی آنان را در حاکمیت نمایندگی نمی کند. ب
باید بدانیم اعتراض های اخیر در 80 شهر و 30 استان انجام شد. اکثریت شهرهای که تجمع در آنان صورت گرفت؛ شهرهای کوچک با میزان فقرو بیکاری بالا بودند. به عنوان نمونه شهری مانند ایذه با 60 درصد بیکاری، کرمانشاه بیش از 20 درصد بیکاری، تویسرکان بیش از 30 درصد بیکاری، فلاورجان بیش از 50 درصد بیکاری، مشهد و کرج قطب تهی دستان شهری ایران و ..... از جمله نمونه های هستند که بافت اصلی تشکیل دهنده آنها نه طبقه "متوسط " بلکه طبقه تهی دستان شهری هستند. صدای که تا دیروز شنیده نمی شد و نمایندگی نداشت.
بر خلاف ادعای برخی تحلیل گران این بخش از جامعه زیر مجموعه طبقه متوسط نیست؛ جوانان این طبقه تحصیلکرده اما بیکار هستند. همگان به خوبی می دانند که این بخش از جامعه آینده ای برای خود متصور نیست دولت های گذشته هم نتوانسته است این قشر را نمایندگی کنند. دولت های گذشته و دولت فعلی نماینده طبقه متوسط هستند.
طبقه متوسط اکنون آرمان های خود را در میان "جریان اصلاح طلبی" که در قدرت حضور دارد می بیند بنابراین سکوت کرده است و وقایع را به نظاره می نشیند یا حتی از دامنه دار شدن رخداد های هفته گذشته می ترسد و بخشی از دیگر طبقات هم مانند کارگری، بازار، نظامیان و... به جامعه اصول گرایی نزدیک هستند مسلما وضع موجود را تحمل می کنند. "طبقه تهی دستان شهری" تنها طبقه ای که در هر انتخاباتی فراموش شده و کسی صدای آنان را نشنیده است بنابراین مطالباتی دارد که در میان وعده ها فراموش شده است. این قشر از جامعه در گذشته دنباله رو جریان طبقه متوسط بود. اکنون وقتی منافع خود را در خطر می بیند و می بینید که کسی صدایش را کسی نمی شنود تصمیم گرفته است حرف بزند اما چون رسانه ای ندارد و کسی این قشر را نمایندگی نمی کند چون صدایی در جامعه و منظومه قدرت ندارد ناچار است فریاد بزند. کارشناسان علوم اجتماعی به فعالان سیاسی و حاکمیت توصیه می کنند که جریان های حاکم اصلاح طلب ، اصول گرا و دولتمردان صدای طبقه تهی دست شهری را بشنوند و راه گفتمان و انتقال تجربه گذشته را بیاموزند. راهکار اصلی حل مشکلات ایران گفت و گوی دو جانبه و چند جانبه حاکمیت و گروه های سیاسی با کلیت جامعه است.