نگرانی از شروع بارانهای موسمی
از بزمیر ٥٠٠ خانوار تا سرپل ذهاب حدود ٣٠ کیلومتر فاصله است، اما بزمیرآبادیها خودشان اجساد زیر آوار را درآورده و دفن کردهاند. بدون گواهی فوت. از سرپل ذهاب تا نقطه صفر مرزی، آنقدر روستا وجود دارد که تعدادش را حتی محلیها نمیدانند. «روستاها خیلی زیادند. خیلی از روستاها چسبیدهاند به کوه و هنوز هیچکس آماری از آسیب آنجا نداره. فقط روستاهایی به چشم آمدهاند که لب جاده بودند». حاتم علی یاسر از اهالی روستای جابری ذهاب است. میگوید زمین جوشید. دخترش روبهرویش نشسته بود. دستهایشان از شدت لرزش زمین به هم نرسید. هرکدام به گوشهای پرت شدند
دیده بان ایران: وانت کمکهای مردمی رسیده. بستهها به سوی مردم پرتاب میشود. هیوا فریاد میزند «عروسک نیاوردید؟» زن دستش را میکشد «ارامان چادر نهاوردنه» (برایمان چادر نیاوردهاند) و همه به سوی وانت میدوند.
روز سوم زلزله است. زلزله یکشنبهشب، ٢١ آبان زندگیهای مردم این منطقه را زیر خاک برد. بزمیر آبادیها باید امشب را هم در دمای صفر درجه بدون پتو و چادر بگذرانند. در حیاط خانههای ویرانشان که فقط در آهنی از آن به جا مانده.
زلزله خانهای را سالم نگذاشته. خشت و گلها، بلوکها، آجرها همه ناظر فریاد ساکنانشان برای گرفتن کمکاند. آفتاب یک ساعتی است غروب کرده و شب آنچنان در بزمیر خانه کرده که گویی هرگز صبحی نبوده. زلزله هم شب آمد و هیوا که دستش را دور گردن خواهرش حلقه زده، خواب بود، برای همین نتوانست لباس بپوشد. «لباسم رو ببین» بلوز آستین کوتاهش را نشان میدهد و دندانهایش از شدت لرزش به هم میخورند.
از بزمیر ٥٠٠ خانواره تا سرپل ذهاب حدود ٣٠ کیلومتر فاصله است، اما بزمیرآبادیها خودشان اجساد زیر آوار را درآورده و دفن کردهاند. بدون گواهی فوت.
«از یک خانواده ٩ نفر مردهاند». سارا عضو خانه بهداشت روستا بوده. اهل سرپل ذهاب است که بعد از ازدواج ساکن روستا شده. صورتش زیر نور چراغقوه میدرخشد، در روستایی که ظلمات مطلق است.
از خانه بهداشت چیزی باقی نمانده. در دو روز گذشته چند آمبولانس راهشان به روستا باز شده و کمک کردهاند.
هر خانواده دور آتشی نشسته است. سارا نگران زن همسایه است که باردار بوده و قفسه سینهاش شکسته. حالا نفسش به سختی بالا میآید «سه ماهه باردارم». چند پشتی و یک فرش از میان خرابههای خانه بیرون کشیدهاند.
دیگر جنازهای زیر آوار نمانده. اهالی میگویند همه همدیگر را میشناسیم. اگر کسی زیر آوار مانده بود میدانستیم.
لاشه دامها تصویر تلخ اهالی است. هیچکدام از دامها زنده از طویله بیرون نیامدند و بوی مردارشان شب را شکسته. تصویری از دارایی از بین رفته پیش چشمشان است.
در منطقه حسن سلیمان، پشت دشت ذهاب لاشههای دام روستاییان باد کرده و بو گرفته. میگویند مجبورند منتظر بمانند تا کسی برای آمارگیری بیاید و آنها این سند بو گرفته را نشان دهند که داراییشان در زلزله از دست رفته است.
یکی از روستاییان میگوید از معدود دامهایی که زنده ماندهاند هم چند رأسی دست و پا شکستهاند، اما دامپزشکی اینجا نیست که درمانشان کند و روستاییان هم از آنان دستشستهاند، چراکه از اینها عزیزتر کسانشان بود که از دست دادهاند.
در حسن سلیمان یکی از ریشسفیدان معتمد کار تقسیم کمکها را به عهده گرفته و کمی اوضاع بهتر است. «ما دیدیم که اوضاع توزیع اقلام آشفته است و روستاها پراکنده و زیادند. تصمیم گرفتیم کمکها را در این بخش متمرکز کنیم و از دهیاران و رؤسای شورای روستا بخواهیم با لیستی از خانوار روستایی بیایند و کمک تحویل بگیرند، اینطوری کسی هم شاید از قلم نیفتد.»
نبود آمار از خسارت برخی روستاها
از سرپل ذهاب تا نقطه صفر مرزی، آنقدر روستا وجود دارد که تعدادش را حتی محلیها نمیدانند. «روستاها خیلی زیادند. خیلی از روستاها چسبیدهاند به کوه و هنوز هیچکس آماری از آسیب آنجا نداره. فقط روستاهایی به چشم آمدهاند که لب جاده بودند». حاتم علی یاسر از اهالی روستای جابری ذهاب است. میگوید زمین جوشید. دخترش روبهرویش نشسته بود. دستهایشان از شدت لرزش زمین به هم نرسید. هرکدام به گوشهای پرت شدند، اما زنده ماندند. روستا چند کشته داشته که اهالی دفنشان کردهاند.
دامهایشان زیر آوارند «همه زندگیمان» و بذر گندم و نخود آماده برای کشت، همه زیر آوار ماندهاند. ١٨گوسفند جان سالم بهدربردند. خودشان را نجات داده بودند. «نمیدانیم چگونه».
هفته بعد فصل بارانهای موسمی است. سرپل ذهاب منطقهای گرمسیری است با بارانهای وحشی و روستاییان نگران بذرهایی که مثل حیواناتشان زیر آوار ورم کرده. «نه میتانیم اینها را از زیر آوار دربیاوریم و نه وسیلهای داریم کمکمان کند. چه کسی باید خسارتمان را بدهد.» درختان قرص و استوار ایستادهاند و خانهها خفته در خاک. «این خانهها را ببینید طرح بنیاد مسکن بود، چیزی از آن باقی نمانده».
٦٢ خانوار کانیرش نیازمند پتو
هنوز جانهای بسیاری در دشت ذهاب زیر تلی از آوار ماندهاند. در روستاهایی که هنوز آمار مردگانش به ثبت نرسیده. چند محلی میگویند زیر این زمینها عتیقه زیاد است. راننده تاکسی که ما را به سرپل میرساند، دشت وسیع ذهاب را نشان میدهد. با کوههای چند رنگ و تکهتکهاش. با درختهایی که لرزش زمین تکانی به آن نداده. چند روستای نزدیک به نقطه صفر مرزی هم همین وضعیت را دارند. آنها خوششانس بودند که حالا فقط ترس در خانه ماندن را دارند.
پویا اهل روستای کانیرش است. زلزله در روستای آنها خسارت چندانی نداشته. ویرانی خانهها کم بوده و از میان اهالی روستا فقط دو نفر جراحت سطحی داشتند و سرپایی درمان شدند.
٦٢ خانوار کانیرش با وجود ویرانی کم در انتظار چادر و پتو هستند. پتو و چادری که عادل شفیعی، رئیس عملیات امدادونجات منطقه زلزلهزده سرپل ذهاب در گفتوگو با «شهروند» درباره آنها میگوید: «براساس توافق صورت گرفته کار توزیع چادر، پتو و سایر اقلام زیستی هلالاحمر بین زلزلهزدگان را ارتش و سپاه برعهده دارند» و پوریا میگوید شب قبل بچه دوروزه را بین دو بلوک و پتو گذاشتهاند تا سرما جانش را نگیرد.
از روستای آنها تا مرز راهی نیست. آنها نقطه صفر مرزیاند و تا ثلاث باباجانی ٢٥ کیلومتر فاصله دارد. «دکتر خانه بهداشت روستا سرش شکسته و حالا خانه بهداشت تعطیل است.» دکتر از اهالی روستای امام عباس بوده و با آنکه نیم ساعتی بیشتر با کانیرش فاصله ندارند، اما روستای امام عباس تخریبش بالاست.
« زلزله بین ازگله و سرپل ذهاب بوده و روستاهای نزدیک به این منطقه آسیب بسیار دیده اند.» روستاییان پیش از این زود میخوابیدند. آن هم در پاییزی که سرمایش کم از زمستان ندارد. در خانه های کاهگلی که دیگر نیست خواب بر آنها حرام شده است.
منبع: شهروند