کتابخانهای که «ملی» نیست
«چرا کتابخانه «ملی» اینقدر در قید ملاحظات اداری و بروکراسی است و حتی تقید اداری آن بعضا بیشتر از سایر ادارات دولتی است؟
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیده بان ایران؛ حسین قریبی - کارشناس وزارت امور خارجه - در متن کامل یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار گرفته نوشته است: پس از بازگشت به ایران در اواخر سال ۱۳۹۴، مدتها بود که دنبال فرصتی برای بازدید از ساختمان کتابخانه ملی در کنار بزرگراه شهید حقانی بودم. روز چهارشنبه هفته گذشته در حالی که از طریق تلویزیون، برنامه امضای توافقنامههای دوجانبه با حضور رؤسای جمهور ایران و ترکیه را تماشا میکردم، توجهم به امضای یادداشت تفاهمی بین کتابخانه ملی ایران و همتای ترک جلب شد. پس از مرور مختصری در سایت اینترنتی کتابخانه ملی، عزم خود را جزم کردم که برای بازدید عازم محل کتابخانه شوم. در روز پنجشنبه بارانی به محوطه زیبای کتابخانه در تپههای کنار بزرگراه وارد شدم. سراغ پارکینگ در سمت ورودی غربی ساختمان را گرفتم. متصدی محوطه پارکینگ در پاسخ به تقاضای ورود، به من گفت که پارکینگ صرفا اداری و مختص کارکنان است. به دنبال محوطهای برای پارک به مسیر خودم ادامه دادم. سمت چپ خیابان نسبتا باریک با فاصله کوتاهی تابلوهای توقف مطلقا ممنوع و حمل با جرثقیل خونمایی میکردند، در حالیکه حتی دو متر فضای خالی بین خودروها در این مسیر یافت نمیشد. سمت راست خیابان هم به همین ترتیب مملو از خودروهای پارکشده در کنار خیابان بود. هیچ محوطه پیشبینیشدهای برای پارکینگ به چشم نمیخورد. به همین ترتیب از جلو ورودی شرقی کتابخانه هم گذشتم و صد متر آن طرفتر با خوشاقبالی، خودرو را در تنها محل ممکن پارک کردم.
با شوق به سمت در ورودی شرقی رفتم، نیروهای حراست که انصافا مؤدب و محترم بودند، برایم روشن کردند که بدون کارت عضویت امکان ورود ندارم. گفتم که آمادهام همین الان عضو شوم. فهرستی از مدارک مورد نیاز را نشانم دادند و از همه مهمتر اینکه تنها در ساعات اداری روزهای کاری هفته، طی کردن روند عضویت امکانپذیر است. از آنها خواستم که صرفا یک برگه عبور موقت بدهند تا بتوانم از کتابخانه برای یک بار بازدید کنم که گفتند ممکن نیست. نگاه دقیقتری به شرایط عضویت انداختم؛ عضویت تنها مختص فارغالتحصیلان کارشناسی ارشد به بالاست. خلاصه با ناامیدی و در حالیکه باران تندتر شده بود و گل و لای اطراف محل، آزاردهنده شده بود به محل پارک خودرو برگشتم و راهی منزل شدم.
از همان ساعت، ذهنم دائم درگیر موضوع کتابخانه ملی بوده است. من تاکنون به کتابخانههای زیادی در ایران و خارج از کشور سر زدهام. شاید در دنیا سهلالوصولترین مکان عمومی برای همه اقشار مردم، کتابخانهها هستند. اگر هم مقرراتی باشد بیشتر ناظر به امانت گرفتن کتاب برای خارج از محوطه کتابخانه هست تا دسترسی به ساختمان کتابخانه. همیشه فکر میکردم که کتابخانهداری و رشته کتابداری برخوردار از استانداردی است که در همه دنیا با تفاوتهای اندکی یکسان است. در شهر نیویورک کتابخانه عمومی شهر بهصورت تماموقت به روی مردم باز است. مردم با هر درجه تحصیلی و هر ملیت و پیشینهای می توانند به راحتی به محوطه وارد شده، فهرست کتابها و فیلمها و بقیه اسناد را جستوجو کنند، با تازههای کتاب آشنا شوند، کتابها را در همان محوطه تورق کنند و اگر فرصت داشته باشند، مطالعه کنند. تا اینجا نه بحث عضویت مطرح هست و نه هیچ محدودیتی. تنها زمانی که قرار است کتابی به امانت گرفته شود، دو چیز لازم است: مدرکی صرفا برای شناسایی فرد مراجعهکننده و هر مدرکی که نمایانگر آدرس محل اقامت او باشد. یعنی صرفا با نشان دادن کارت شناسایی (هرگونه کارت شناسایی) و برگه درج نشانی مثل قبض برق، هر کسی امکان عضویت در یکی از بزرگترین کتابخانههای دنیا را دارد. جالب اینکه عضویت هم منوط به طی ترتیبات اداری در ساعات اداری نیست. همان متصدی امانتدهی کتاب پس از مشاهده مدارک شناسایی و نشانی اقامت، در زمان بسیار کوتاهی اقدام به صدور کارت عضویت در کتابخانه میکند و این کارت همان لحظه فعال می شود. با این عضویت میشود از همه امکانات کتابخانه استفاده کرد.
به هیچ روی قصد مقایسه این دو کتابخانه را نداشتم ولی فکر کنم همه متفقالقول باشند که کتابخانه و جایگاه این محل فرهنگی در همه دنیا از یک محل اداری و حکومتی مثل ادارات دادگستری متفاوت است. کتابخانهها ساخته میشوند که برای عموم مردم باشند و مدیرانشان تمام همت خود را به کار میبندند که کتابها و سایر منابع به بهترین وجه در دسترس همه مردم باشند. از روز پنجشنبه تاکنون سه نکته ذهنم را بهشدت درگیر کرده است:
چرا کتابخانه «ملی» اینقدر در قید ملاحظات اداری و بروکراسی است و حتی تقید اداری آن بعضا بیشتر از سایر ادارات دولتی است؟
دوم اینکه چرا دسترسی به کتابخانه برای مراجعین تا این حد سخت و تقریبا غیرممکن است؟ چگونه ممکن است شخصی بدون اینکه کتابخانهای را از نزدیک ببیند و با امکانات آن آشنا شود، بخواهد تقاضای عضویت در آن را بدهد؟
و نهایتا اینکه گذاشتن شرط «مدرک تحصیلی» برای دسترسی به کتاب و کتابخوانی از کجا آمده است و چگونه قابل توجیه است؟
دوباره به سایت کتابخانه مراجعه کردم، سند تاسیس آن و ترکیب اعضای هیات امنا را دیدم که همگی از فرهیختگان کشور هستند. جملات زیبای اساسنامه را مرور کردم. با خودم گفتم حیف از این امکانات و کمالات برای کتابخانهای که با اندکی تغییر نگاه و تدبیر میتوانست «ملی» باشد.
(حسین قریبی - ۱۵ مهرماه ۱۳۹۶)