پیگیری های یک پرونده، چهارسال پس از فاجعه حادثه خیابان جمهوری از زبان فرزند قربانی
وعده هایی که مسئولان می دادند این نبود. قرار نبود که اعلام نتیجه تا این حد زمان ببرد و گفته بودند ظرف چند ماه حکم نهایی را اعلام می کنند « مادرم ناراحتی قلبی داشت و عمل قلب انجام داده بود. نتوانست خود را نجات دهد، ترسیده بود و تنها راهی که به ذهنش رسید و از دستش برآمد، پنجره بود» محسن اکبرزاده روزهای پس از حادثه را روزهایی توصیف می کند که مسئولان می آمدند و به او سر می زدند تنها برای اینکه باری از شانه خود برداشته باشند «تا به امروز سه دادگاه برگزار شده که بین خانواده هر دو قربانی مشترک بوده است. وکیلی که شورای شهر برای خانواده قربانیان در نظر گرفته هنوز هم پیگیر ماجرا است اما نتوانسته کار را به نقطه مورد نظر هدایت کند»
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دیده بان ایران؛ حادثه خیابان جمهوری را که فراموش نکردهاید؟ میپرسید کدام حادثه؟ منظور آتشسوزی خیابان جمهوری در سال 1392 است؛ همان آتشسوزی که در یک ساختمان تجاری پنج طبقه، اوایل زمستان و حوالی ساعت 11 صبح رخ داد. اگر اکنون در ذهنتان به دنبال حوادث سالهای اخیر میگردید و در حال فکر کردن به دو خانمی هستید که به امید نردبان آتش نشانی از پنجره بیرون آمده بودند و در نهایت سقوط کردند، درست فکر میکنید. البته که آن حادثه را فراموش نکردهاید و نمیکنید، اما تصویر سقوط آن دو خانم، حال به بایگانی ذهن همه ما فرستاده شده است. این موضوع هم مثل هر حادثه دیگری از تب و تاب افتاد و افکار عمومی، دیگر دچار تنش و به هم ریختگی نیست. حال مسئولان راحتتر از قبل، قادر به سرپوش گذاشتن روی اهمال شهرداری و آتشنشانی هستند. اتفاقی که افتاده و هیچ کس پیگیر نیست که بداند خانواده این افراد در چه حالی هستند و پس از نزدیک به چهار سال آیا قادر به دفاع از خون زنانی که هر یک مادر خانوادهای بودهاند، شدند؟ پاسخ منفی است. این زنان، هر دو سرپرست خانواده بودند و با کار در کارگاه تولید لباس زنانه، زندگی خود را تامین میکردند. حال اما تنها دختر معلول ذهنی یکی از این خانمها به پرورشگاه سپرده شده و تنها پسر آن یکی نیز هنوز به دنبال پرونده شکایت از شهرداری در دادگاهها مشغول دوندگی است. پای صحبتهای «محسن اکبرزاده» که می نشینی، یک دنیا گلایه با خود دارد. او تنها پسر آذر حق نظری، یکی از قربانیان حادثه است که به گفته خودش تا یک سال پس از حادثه نیز نتوانست چگونگی مرگ مادر و مشکلات روحی ناشی از آن را هضم کند. اما با همان حال در دادگاه پیگیر شکایت از شهرداری شد و هنوزهم که هنوز است جواب درستی دریافت نکرده است. اکبرزاده به «قانون» میگوید که آن زمان وقتی موضوع هنوز تب وتاب داشت، از نهاد ریاست جمهوری، ستادی برای پیگیری تشکیل شد که بعد اصلا مشخص نشد، این ستاد چه شد و به کجا رسید. قوه قضاییه نیز تا همین حالا من را برای پروندهای به این واضحی سر میدواند و تازه بعد از این همه مدت قرار است طی روزهای آینده، دادگاه تجدید نظر برگزار شود. مادر من زن زحمتکشی بود. با نان حلال زندگی کرد و با وجود سن بالا، با کمترین حقوق کار کرد. خون مادرم نباید پایمال شود.
نردبانی که باز نشد
ساعت 11 و نیم صبح روز 29 دی سال 1392، گزارش آتشسوزی در یک ساختمان پنج طبقه تولید پوشاک واقع در خیابان جمهوری تهران به سازمان آتش نشانی اعلام میشود. روز تعطیل است اما چند نفر از کارگران کارگاه تولید پوشاک واقع در طبقه پنجم که شرایط استانداردی هم ندارد، مشغول فعالیت هستند که که متوجه بوی سوختگی شدید می شوند. در را که باز می کنند اتاق بغلی غرق در آتش است. تمام پارچهها آتش گرفته است. کارگران در را قفل می کنند. به آتش نشانی اطلاع میدهند و به سمت پنجره پناه می برند. با وجود دو کپسول اطفای حریق نمیتوانند تلاشی برای خاموش کردن آتش داشته باشند چون شعله ها بالا گرفته. در طبقه پنجم ساختمان که کاملا در حوزه تولید پوشاک فعالیت میکند، آتش شعلهور شده و 25 نفر هم در قسمتهای مختلف این ساختمان گرفتار شده اند. خیابان شلوغ است. مردم تجمع کرده اند و فیلم می گیرند. ماموران آتش نشانی از راه رسیده اند. افرادی که در ساختمان گرفتار شده اند از پنجره ها فریاد می زنند و دو خانم هم از پنجره بیرون آمده و به نمای ساختمان آویزان شده اند. منتظر نردبان آتشنشانی هستند. اطمینان دارند که نردبان بالا میآید و آنها را از حادثه نجات میدهد، اما نردبان هنوز باز نشده. ثانیه ها می گذرد و نردبان باز نمی شود. فضا متشنج است. هم مردمی که در خیابان هستند فریاد می زنند و هم افرادی که در ساختمان هستند برای کمک التماس می کنند. وضعیت خانم هایی که از پنجره بیرون آمده اند نفس همه را بند آورده است. دستهایشان بالای پنجره را گرفته و پاهایشان روی نمای ساختمان است. ماموران آتشنشانی برای اطفای حریق آب می پاشند و زنها سراپا خیس هستند. این موضوع وضعیت را خطرناک تر میکند. هر آن امکان لغزش و سقوط وجود دارد و با این حال نردبان هنوز باز نشده است. خانم ها از نگه داشتن خود ناتوان هستند و در نهایت، برابر چشمان وحشت زده مردم، یکی پس از دیگری سقوط میکنند. اول نسرین فروتن میافتد و کمی بعد از آن، آذر حق نظری. تصاویر و فیلم ها لحظه سقوط را ثبت می کنند و بلافاصله در فضای مجازی دست به دست می شوند. لحظهای که دیدن تصاویر ثبت شدهاش بعداز چهار سال، هنوز هم دردناک است. خانمی که در حال سقوط است و دست هایش انگار می خواهد به نقطه ای چنگ بزند؛ به جایی برای حفظ زندگی. اما هیچ نقطه امنی وجود ندارد. تنها سقوط است و نردبانی که هنوز هم باز نشده.
مرگ در پیاده رو و جوی آب
« مادرم ناراحتی قلبی داشت و عمل قلب انجام داده بود. نتوانست خود را نجات دهد. ترسیده بود و تنها راهی که به ذهنش رسید و از دستش برآمد، پنجره بود». اکبرزاده اینها را در حالی میگوید که از یادآوری دوباره این حادثه متاثر شده است. ادامه میدهد: «نمی دانید مادرم چه حالی داشت. با من تماس گرفت. وحشت زده گریه میکرد و میگفت که آتشسوزی شده و گیر کرده ایم. گفت خودت را برسان. وقتی رسیدم، میگفتند دو تا خانم سقوط کردهاند و روی جنازهها پارچه انداخته بودند. من دنبال مادرم میگشتم. پرس و جو می کردم. باور نمیکردم زیر یکی از آن پارچهها، مادرم باشد اما بود. آخرین صدایی که از مادرم شنیدم، صدای نگران و ترسیده اش بود که به رسیدن من امید داشت». محسن اکبرزاده، روزهای پس از حادثه را روزهایی توصیف میکند که مسئولان میآمدند و به او سر می زدند تنها برای اینکه باری از شانه خود برداشته باشند. حتی رییس آتش نشانی به منزل او آمده و تقصیر را پذیرفته و از محسن دلجویی کرده بود اما در دادگاه زیر بار اینکه مقصر بود، نرفته است. در حالی که آن روز اگر نردبان آتشنشانی باز میشد، مادر او حالا زنده بود. آتشنشانی حتی تشک نجات برای آنها پهن نکرده بود و این دو زن در پیاده رو و جوی آب پرت شدند.
مقصران طلبکار!
«تا به امروز سه دادگاه برگزار شده که بین خانواده هر دو قربانی مشترک بوده است. وکیلی که شورای شهر برای خانواده قربانیان در نظر گرفته، هنوز نیز پیگیر ماجراست اما نتوانسته کار را به نقطه مورد نظر هدایت کند». از محسن می پرسم که تا به حال به فکرتان رسیده که ممکن است ایشان بیشتر وکیل شهرداری باشند تا وکیل شما؟ می گوید: «نه. ایشان وکیل خوبی هستند و زیر و بم این پرونده را نیز می دانند. اگر این پرونده راه به جایی نمی برد، موضوع چیز دیگری است». می گوید مشکل سیم کشی طبقه زیرین ساختمان، آتش را به طبقه پنجم رسانده اما افرادی که مسئول آتش سوزی در ساختمان بوده اند نیز، در دادگاه طلبکار بودند! میگفتند ما مقصر نیستیم، ما خسارت دیده ایم و یکی باید جواب خسارت خود ما را بدهد. عاقبت قاضی همه را 15 درصد مقصر اعلام کرد اما تا این لحظه ما تنها نیمی از خسارت را دریافت کرده ایم. از فاطمه دانشور نام میبرد و می گوید تنها کسی که آن روزها به داد ما رسید و وعده وعید نداد، این خانم بود. حتی روزنامه ها تنها در زمان تب داشتن موضوع به سراغ ما آمدند و بعد از یاد همه رفتیم. شهرداری محکوم شده است اما هنوز تایید نشده و همچنان منتظر دادگاه تجدید نظر هستیم. محسن از روند سیستم قضایی سر در نمی آورد. به گفته او موضوع مشخص و شرایط معلوم است. چرا طولانی اش می کنند و چرا هنوز که هنوز است انگار کسی جرات ندارد برخورد لازم را با شهرداری داشته باشد. قاضی نیز می گفت که این خانم ها نباید به امید باز شدن نردبان از پنجره بیرون میآمدند! در حالی که یکی از نجات یافتگان حادثه می گفت برای اینکه زنده نسوزیم از پنجره بیرون آمدیم. حتی سرمان را که داخل می بردیم از دود خفه میشدیم. این آقا می گفت اگر نردبان بالا نمی آمد، من نیز خودم را پرت می کردم. حاضر بودم سقوط کنم اما زنده زنده نسوزم.
رسیدگی یا وقت کُشی؟
سال 92، وقتی که محسن به شلوغی جلوی محل حادثه می رسد، کار از کار گذشته و حادثه قربانیان خود را گرفته بود. با این حال این جوان کمی بعد لحظه سقوط ، مادرش را در فیلمی که بلافاصله در شبکه های مجازی دست به دست می شود، می بیند. خودش می گوید: «وقتی رسیدم شلوغ بود و مردم همه گوشی به دست، فیلم می گرفتند. نمی شد جلو رفت و ماموران به سختی تردد می کردند. من بعدتر فیلم را دیدم. از من نپرسید با دیدنش چه حالی داشتم و یک سال پس از دیدن این فیلم چگونه گذشت. فقط به مردم، به آن افرادی که فیلم می گرفتند، این را میگویم که کاش خودشان را جای خانواده افرادی که آن بالا بودند، می گذاشتند. همه آن هایی که فیلم گرفتند حتما عزیزانی دارند. فقط می گویم که خودشان را جای ما می گذاشتند. کاش نمک به زخم ما نمی پاشیدند. محسن می گوید از مسئولین دلخور هستم که برای پرونده به این روشنی، هنوز نیز رسیدگی هایی را ادامه می دهند که دیگر رسیدگی نام ندارد و فقط وقت کشی است. او ادعای شهرداری و آتشنشانی مبنی بر حمایت های مادی و معنوی از خانواده قربانیان را تکذیب می کند و می گوید نه تنها به لحاظ مادی که از لحاظ روحی نیز از ما حمایت نکردند. آنچه مسلم است برای مشخص شدن انتهای این ماجرا زمانی نمی توان در نظر گرفت و معلوم نیست چقدردیگر ادامه داشته باشد؟ اما وعده هایی که مسئولان می دادند این نبود. قرار نبود که اعلام نتیجه تا این حد زمان ببرد و گفته بودند ظرف چند ماه حکم نهایی را اعلام می کنند. اما انگار منتظر بودند موضوع از تب و تاب بیفتد و این پرونده را به راهروهای دادگاه و رفتوآمدهایی که تمامی ندارد، بسپارند. اکنون نیز قریب به چهار سال از زمان حادثه می گذرد و مقصر ، همچنان طلبکار است و معلوم نیست که بالاخره عدالت درباره این حادثه اجرا می شود یا نه.
فاطمه رمضانیان- قانون