اهالی فرحزاد: شهرداری نجاتمان داد
با اقدام شهرداری تهران برای اجرای پروژه احیا و ساماندهی روددره فرحزاد، محلی که قبلا محل تجمع معتادان متجاهر بود، قرار است به یک بوستان عمومی برای همه شهروندان تبدیل شود تا سطح امنیت عمومی و آسایش مردم در محله فرحزاد ارتقا پیدا کند. در همین راستا با برخی اهالی محله گفتوگو کردهایم.
به گزارش سایت دیدهبان ایران، یکی از زنان ساکن محله فرحزاد است که دست پسر ۸-۹ سالهاش را در دست گرفته است. مشغول صحبت میشود پسرک آن طرفتر میرود و شیطنت کودکانهاش به بازی تبدیل میشود. زن میگوید: «مگر ما جرات داشتیم به راحتی اینجا رفت و آمد داشته باشیم؟ به خاطر معتادانی که آنجا بودند.» انگشت اشارهاش دره فرحزاد را نشان میدهد.
پسرش حرف مادر را ادامه میدهد و میگوید: «مامانم نمیگذاشت من هم فوتبال بازی کنم.» مادرش میگوید: «همیشه نگران بچهها بودیم. نمیشد کار و زندگی را ول کنم و بیایم تا او بازی کند. بچهها را در خانه حبس میکردیم از ترس معتادان اینجا.»
• چرا؟ مگر محلیها را اذیت میکردند؟
همینطوری که اذیت نمیکردند، اما خدا برای کسی نخواهد، وقتی توهم میزدند هر کاری از دستشان بر میآمد. با محلیها دعوا میکردند. بعضی وقتها عربدهکشی میکردند. بعضی وقتها در خیابان جلوی همه دستشویی میکردند. شاید باورتان نشود یک بار سر یک پلاستیک از این پلاستیکهای خرید با هم دعوا میکردند. طوری دعوا میکردند که ما میترسیدیم. ۵ دقیقه بعد با هم طوری آشتی میکردند که باورکردنی نبود.
• همهشان را از دره بردند؟
یکی، دو سال پیش بود که چند تا اتوبوس و ون آمدند و همهشان را بردند. البته هنوز هم معتادان اینجا پرسه میزنند و ما میبینیمشان. اما خوب است که قرار شده اینجا پارک باشد.
• شما از پارک شدن دره استقبال میکنید؟
به نظر شما خوب نیست؟ این که عصری بتوانیم برویم و قدمی در پارک بزنیم. بچهها آنجا بازی میکنند و انرژیشان تخلیه میشود. همین که ورجه ورجههایشان را آنجا خالی کنند خوب است. یک عمر زندگی با ترس ما تمام میشود.
• وقتی بچههایتان در خانه بودند که ترسی نداشتید.
چرا نداشتیم؟ وقتی میآمدند کفشها را از دم در آپارتمانهایمان میبردند، به نظرت آسایش داشتیم؟ همیشه میترسیدیم نکند در بزنند و بچهها اشتباهی در را باز کنند. همیشه در خانه را قفل میکردیم.
• شهرداری که آنها را برد و شروع به ساخت اینجا کرد، برای شما مشکلی ایجاد نشد؟
هنوز هم ونهای شهرداری اینطرفها میچرخد و آنها را سوار میکند. اما آن روزهای اول اذیت شدیم از اقدام شهرداری. بعضی از این معتادها فرار میکردند و نگران بودیم به خانه ما یورش نیاورند. اما این اتفاق نیفتاد. روزهای اول که اینجا را درست میکردند هم اذیت شدیم. بالاخره ساخت و سازش بیسر و صدا نبود. اما اذیت شهرداری یک عمر ما را راحت کرد و نجاتمان داد.