کد خبر: 138201
A

طلبه ۳۵ ساله‌ای که ۵ فرزند دارد: همسرم ۸ سال است با فرزندآوری مجاهدت می‌کند؛ لیسانس افتخاری بدهید

حجت الاسلام مصطفی کریم‌زاده متولد سال ۱۳۶۶ طلبه جوان حوزه علمیه، پدر ۵ فرزند می‌گوید: شما می‌توانید بیایید با فرزندان من مصاحبه کنید و عیار تربیت را بسنجید. او که نمی‌خواهد برود فلان شغل را با این مدرک تحصیلی دریافت کند. چطور وقتی فلان آقا فلان کار را می‌کند، مدال افتخار کشوری می‌گیرد. چطور دکترای افتخاری را به یک نفر می‌دهند. شما نمی‌توانید یک لیسانس افتخاری به همسر من بدهید؟! یک مدرک افتخاری است؛ ولی سرش را بالا می‌گیرد که من اگر زحمت کشیدم، در این کشور به چشم آمد.

طلبه ۳۵ ساله‌ای که ۵ فرزند دارد: همسرم ۸ سال است با فرزندآوری مجاهدت می‌کند؛ لیسانس افتخاری بدهید

به گزارش سایت دیده بان ایران؛ مصطفی کریم‌زاده متولد سال ۱۳۶۶ طلبه جوان حوزه علمیه، پدر ۵ فرزند می‌گوید: شما می‌توانید بیایید با فرزندان من مصاحبه کنید و عیار تربیت را بسنجید. او که نمی‌خواهد برود فلان شغل را با این مدرک تحصیلی دریافت کند. چطور وقتی فلان آقا فلان کار را می‌کند، مدال افتخار کشوری می‌گیرد. چطور دکترای افتخاری را به یک نفر می‌دهند. شما نمی‌توانید یک لیسانس افتخاری به همسر من بدهید؟! یک مدرک افتخاری است؛ ولی سرش را بالا می‌گیرد که من اگر زحمت کشیدم، در این کشور به چشم آمد.

متن گفتگوی ارگان خبری حوزه با حجت الاسلام مصطفی کریم زاده رادر ذیل بخوانید:

چه سالی به فکر ازدواج افتادید؟

آقای کریم‌زاده: همان اواخر سال ششم در تهران، مسئله ازدواج شروع شد. خواستگاری و مراحل اولیه ازدواج از اواسط سال ششم شروع شد و تیر ماه همان سال عقد کردیم.

سال ۹۱. اواخر سال ۹۱ ازدواج و عروسی انجام شد. به همسرم گفتم که من می‌خواهم چند سال بروم قم و از همان ابتدای ازدواج رفتیم قم. با این که در ابتدا خیلی راغب نبودم بروم قم؛ ولی وقتی وارد شدم، دیدم که فواید زیادی دارد.

چطور با همسرتان آشنا شدید و فاصله سنی شما و همسرتان چقدر است؟

آقای کریم‌زاده: من متولد سال ۶۶ هستم و همسرم متولد سال ۶۹. زمانی که من تصمیم به ازدواج گرفتم، از چند طریق پیگیری کردیم. یکی از دوستان ما در آن زمان تازه ازدواج کرده بود. همسر ایشان با خانم من دوست بود. از طرفی من به پدر و مادرم هم سپرده بودم که به دنبال یک همسر مناسب برای من باشند. جالب اینکه هم دوستم ایشان را به من معرفی کرد و هم مادرم در جستجوهای خود به ایشان رسیده بودند و بعد هم مراحل خواستگاری و ازدواج انجام شد.

شما پدر چند فرزند هستید؟ تعداد دخترها و پسرها؟

آقای کریم‌زاده: من الآن به لطف خدا سه فرزند دختر و دو فرزند پسر دارم.

اسم فرزندانتان را به ترتیب بگویید و این که اسامی فرزندان را چه کسی انتخاب می‌کند؟ پدر یا مادر؟

آقای کریم‌زاده: اسم فرزند اولم زهرا است. بعد فاطمه، بعد زینب، بعد از آن علی، آخری هم محمدحسین.

من و همسرم در انتخاب اسم فرزندانمان با هم مشورت می کردیم. بر اساس توصیه ی روایات اهل بیت علیهم السلام و علاقه ی شخصی خود به چند اسم می‌رسیدیم و بعد این اسماء را با پدر و مادر های طرفین در جریان می گذاشتیم و نظرات آنها را جویا می‌شدیم و معمولا هر اسمی که بیشتر طرفدار را داشت انتخاب می کردیم.

البته از برادر و خواهرانمان هم نظر می‌گرفتیم، اما عمده نظرات خود و پدر و مادر ها بود.

کدام یک از شما بیشتر مشتاق بودید برای داشتن فرزند به تعداد بالا؟

آقای کریم‌زاده: من در ابتدا که می‌خواستم ازدواج کنم، حتی در جلسه خواستگاری، این مسئله را مطرح کردم. شاید خیلی از جوان‌ها در این جلسه چنین چیزهایی را مطرح نکنند، اما برای من آن قدر مهم بود که در همان جلسات علاقه ی خود به فرزند آوری زیاد را ابراز می کردم. همسرم در ابتدا دو سه فرزند را مد نظر داشت. شاید در ذهنشان نبود که پنج فرزند داشته باشیم، ولی من چون از همان ابتدا مطرح کردم، ایشان هم با توجه به صحبت ها و دلایل بنده، قبول کردند. ما در خصوص همه چیز این موضوع صحبت می کردیم و ایشان هم در این مورد راضی بودند.

فاصله سنی فرزندانتان چقدر است و اولین فرزندتان در سال چندم ازدواج شما متولد شد؟

آقای کریم‌زاده: ما در سال ۹۱ ازدواج کردیم. جشن عروسی ما در شهریور ماه برگزار شد و اولین فرزندمان شهریور ماه سال بعد به دنیا آمد. دخترم زهرا ۱۳ شهریور به دنیا آمد و سالگرد ازدواج ما ۱۹ شهریور بود؛ یعنی کمتر از یک سال بعد از ازدواج، اولین فرزند ما متولد شد. بعد از فرزند اول، تقریبا دو سال بعد دخترم فاطمه به دنیا آمد. فاصله سنی بین فرزندانم تقریبا دو سال است. مثلا ۲۲ ماه، ۲۴ ماه، ۲۵ و ۲۶ ماه فاصله است. فاطمه آبان ماه دو سال بعد به دنیا آمد. زینب مهر ماه دو سال بعد به دنیا آمد. علی آذر دو سال بعد به دنیا آمد و فرزند آخر با فاصله کمتر به دنیا آمد. تقریبا یک سال و خرده‌ای. دی ماه سال بعد؛ یعنی علی ۹۸ به دنیا آمد و محمدحسین سال ۹۹ تقریبا ۱۳ ماه فاصله داشتند.

خواهر و برادرتان هم مثل شما علاقه به فرزندآوری دارند؟

آقای کریم‌زاده: در بحث فرزندآوری، خیلی از افراد علاقه به فرزندآوری دارند؛ منتها بعضی از سختی‌هایی که ممکن است در این راه به آن دچار شوند، می‌بینند و همین مانع می‌شود که بخواهند فرزندآوری کنند.

در خانواده ما هم خواهران و برادرم با توجه به شرایط زندگی خود این مسئله را مد نظر قرار می دهند و نسبت به فواید و ضرورت و شرایط فرزند زیاد داشتن کاملا واقف هستند. ایشان این طور نیستند که بخواهند تعداد زیادی فرزند داشته باشند. تا دو سه فرزند را قبول دارند؛ اما در فکر بیشتر از آن نیستند. خواهر بزرگ‌تر من دو فرزند دارند. در مورد فرزند سوم هم کمی دو دل است. برادرم هم در سال دوم ازدواجشان اولین فرزندشان به دنیا آمد. خواهر کوچکم هم به تازگی ازدواج کرده اند و هنوز فرزندی ندارند. پدر و مادرم هم چهار تا فرزند داشتند. در زمان جوانی پدر و مادر من، خیلی از خانواده‌ها همین تعداد فرزند هم نداشتند. با توجه به فرهنگی که اکنون حاکم شده و با توجه به زمانه‌ای که وجود دارد، جزء خانواده‌های متوسط به بالا هستند که این گونه‌اند.

اقتصاد زندگی شما بر چه مبنایی می‌چرخد؟ راحت تر بگویم زندگی شما با ۵ فرزند چگونه تأمین می شود؟

آقای کریم‌زاده: اصل زندگی طلبه‌ها بر مبنای شهریه است. در مدت ۶ سالی که قم بودیم، هزینه معیشت ما غالبا بر اساس شهریه پیش می‌رفت. من از جهت تبلیغ و این‌ها هم خیلی درآمدی نداشتم، چون قم بودم و این شهر از نظر شرایط تبلیغی اشباع است.

من در ایام تبلیغی به تهران می‌آمدم. مثل محرم، صفر، ایام فاطمیه. من وسیله نقلیه هم نداشتم

که هر وقت بخواهم بروم و بیایم. قم که بودیم، وسیله نداشتیم و این یکی از سختی‌های کار ما بود. خیلی از جوان‌ها را دیدم که می‌گویند، من اگر بخواهم بچه‌دار شوم، اول باید ماشین بگیرم، بعد بچه بیاورم. ما اصلاً در این ۶ سال وسیله نداشتیم و چه سختی‌هایی سر همین مسئله کشیدیم. به هر حال گذران زندگی غالبا بر مبنای شهریه بود. در مورد تبلیغ هم اگر قرار است صله‌ای داده شود، همیشه استنکاف می‌کنم و می‌گویم لازم نیست، این را در جای دیگری خرج کنید، ولی به هر حال آن‌ها لطف می‌کنند و مبلغی را تقدیم می‌کنند. به طور کلی اگر بخواهیم این قضیه را واکاوی کنیم، آن قدر زیاد نیست که بگویید الآن شما برای تبلیغ رفتید، هزینه مکفی دریافت می‌کنید که می‌توانید زندگی خود را پیش ببرید. برای من که اینطور بوده که آنچه از تبلیغ به دست آوردم شاید هزینه یک ماه هم نباشد.

زندگی ما بر اساس شهریه پیش می‌رفت، گرچه در اصل ازدواج و هزینه های آن، پدرم خیلی کمک کرد؛ در واقع، اصل ازدواجم همه‌اش کمک پدر بود. وارد زندگی که شدیم، در قم هم پدرم خیلی کمک می‌کرد. مثلا هزینه رهن منزل را پدرم تقبل کرد. ماهانه هم مقداری به من کمک می‌کردند، ولی در قم که بودم، غالب هزینه‌ها بر اساس شهریه تأمین می‌شد. تا زمانی که ما در قم بودیم، سه تا از فرزندان ما به دنیا آمد. زهرا، فاطمه و زینب و زینب تقریبا ۱۰ ماهه بود که ما آمدیم تهران. در تهران هزینه‌ها خیلی بالا است. یکی از دلایلی که من برگشتم تهران این بود که پیگیر شغلی بودم. تابستان ۹۷ بود و من فکر می‌کردم که قرار است آذر، دی یا بهمن کار من انجام می‌شود، با خودم گفتم چرا وسط سال اسباب‌کشی کنم. بهتر است همین آخر سالی بروم تهران. گرچه خیلی هم به دنبال خانه گشتم، قیمت‌ها هم خیلی بالا بود و اصلا جور در نمی آمد.

هزینه‌ها در قم خیلی کمتر است و شهریه‌ها هم بیشتر است، در حالی که هزینه‌های زندگی در تهران خیلی بالاتر است و نمی‌دانم چرا شهریه‌ها در تهران کم است. ممکن است دلایلی برای این مسئله آورده شود، اما به هر حال واقعا این است که اصلا مکفی نیست. مخصوصا اجاره های منزل بسیار بالاست و به خاطر همین من از جهت آمدن به تهران دو دل شده بودم اما پدرم لطف کردند و گفتن شما منزل مد نظرتان را اجاره کن و من کمک میکنم و خدا واقعا به ایشون خیر دنیا و آخرت عطا کند. تازه ما در شهر تهران زندگی نمی‌کنیم، در اندیشه شهریار هستیم. هزینه آن جا خیلی کمتر از تهران است.

من راغب بودم که بروم تهران و هم بحث درسی و هم تبلیغی را انجام دهم، ولی متأسفانه آن قدر هزینه‌ها بالا است که نمی‌شود این کارها را کرد. به هر حال به دلیل آن ماجرای کاری آمدیم و در نهایت هم نشد و به نتیجه نرسید. و مدتی در تهران با کمک پدر در اجاره و غیر آن و با شهریه گذراندم و الان حدود یکسال است که با سرمایه گذاری در کاری، امورات زندگی را از آن طریق و از طریق شهریه میگذرانم.

دختر شیرین‌تر است یا پسر؟

آقای کریم‌زاده: هر گلی یک بویی می‌دهد. این را از هر پدر و مادری بپرسید، همین را می‌گوید. وقتی با انسان سر و کار داریم، می‌بینیم که مجموعه‌ای از استعدادها و ظرفیت ها و اخلاقیات ذاتی، موجود عجیبی را می‌سازد. در هر کدام از آن‌ها هم می‌بینیم که یک یا چند چیز نمود دارد. هر کدام اخلاق و خوبی‌های خودشان را دارند.

شاید خیلی‌ها این مسائل را در شاگردپروری ببینند؛ ولی بچه یک چیز دیگر است. انسان بچه خودش را می‌بیند که از گوشت و خون خودش است و اگر بخواهد عمیق نگاه کند، می‌بیند که هر کدام یک بو دارند. مهم این است که عاقبتشان بخیر شود و سالم باشند.

زیاد بودن تعداد بچه‌ها کار تربیتشان را سخت نکرده است؟

آقای کریم‌زاده: اتفاقا این سؤال بسیار مهم است. عمده در تربیت این است که محیط خانه محیط خوبی باشد و لذا چه یک فرزند و چه چند فرزند باشد، اگر محیط خوبی بود، تربیت درست اتفاق میافتد و البته مسئله اینست که این محیط خوبی چگونه بوجود نیاید و چه محیطی بهتر است، به نظر من خانواده با تعداد بالا، از عواملی است که محیط تربیت را بسیار بهتر میکند و ثمره بیشتری میدهد تا استعداد ها و ظرفیت های خانواده، چه پدر و مادر و چه فرزندان، شکوفا شود. ‌

هر چه تعداد فرزندان بالاتر می‌رود، بحث تربیت اولا راحت‌تر است، ثانیا مفاهیمی را که می‌خواهید انتقال بدهید، می‌بینید که همه با هم دریافت و درک می‌کنند؛ البته در این مورد بحث‌های مختلفی وجود دارد. من دیده‌ام که بعضی‌ها یک فرزند دارند و به من می‌گویند که حاج آقا شما با پنج تا بچه چکار می‌کنید!؟ من می‌گویم مشکل این است که شما یک بچه دارید. این بچه در خانه تنها است و دارد تو را اذیت می‌کند. حوصله ندارد، هم بازی ندارد، انرژیش خالی نمی‌شود و نمی‌داند چکار کند. به خصوص در این وضعیت که بیماری کرونا شایع شده است. همچنین بچه‌های الآن خیلی اهل بیرون رفتن نیستند. ما در دوره کودکی خود همه‌اش در کوچه و مشغول بازی بودیم. بچه‌های الآن خیلی این شرایط را ندارند و انرژیشان خالی نمی‌شود؛ ولی تعداد فرزند که بیشتر باشد انرژیشان خالی می‌شود. هم بازی دارند.

بارها شده است که فرزندانی که تک یا دو نفر هستند به پدر و مادر خود اعتراض می‌کنند که پدر، مادر، ما آبجی یا داداش می‌خواهیم. بچه‌ها واقعا این‌ها را به زبان می‌آورند. چون هم بازی ندارند و اذیت می‌شوند. تعداد فرزندان بالا هم برای فرزندان خوب است و هم برای پدر و مادر.

بچه اول که به دنیا می‌آید، به طور صد درصد روی او سرمایه‌گذاری می‌کنید و مفاهیمی که باید انتقال دهید، کاملا به او انتقال می‌دهید و این بچه اول در واقع نمونه ی تربیت شما است، انگار او پخش کننده تربیت به بقیه می‌شود. بچه دوم که می‌آید، بیشتر به بچه اول نگاه می‌کند چراکه بیشتر با فرزند اول انس دارد. در واقع شما صد درصدی که برای بچه اول گذاشتید، برای بچه دوم نیاز نیست همان صد درصد را بگذارید، چون خیلی‌هایش را بچه اول به او انتقال می‌دهد و نیازی نیست شما آنها را انتقال دهید. البته او به صورت محسوس و غیر محسوس به پدر و مادر هم نگاه میکند و مدام الگوبرداری میکند. حالا همین مسئله در مورد فرزند سوم و چهارم و ... به همین ترتیب است و این جریان انتقال مفاهیم ضروری تربیت فرزند، از فرزند و فرزندان بالاتر بدون ورود پدر و مادر، انتقال پیدا میکند و کار پدرو مادر از این جهت راحت تر می شود، گرچه پدر و مادر هم در انتقال مفاهیم تربیتی و هدایت و هم در نظارت بر فرزندان در تمام مراحل نقش بسیار مهمی دارند و مدام باید در این قضیه تلاش کنند.

این تلاش با توجه به فرزندان و جنسیت آنها قطعا متفاوت است و تربیت را متفاوت می کند اما صحبت روی نقاط مشترک است که به نظرم کار پدر و مادر از این جهت کمتر میشود چراکه فرزندان هم به کمک آنها آمده‌اند، هم به صورت آگاهانه و هم به صورت ناخودآگاه.

وقتی تعداد فرزندان بیشتر می‌شود، حس مسئولیت‌پذیری بچه‌ها فوق العاده بالا می‌رود. رقابت بالا می‌رود و اثرات مثبت خیلی زیادی دارد. من اگر بخواهم اثرات مثبت آن را بگویم، واقعا خیلی زیاد است. مفهوم کمک کردن به هم، مفهوم از خود گذشتگی، مفهوم ایثار، مفهوم تعامل با هم، این که در خانه چطور با هم رفتار کنند. بچه‌ای که هیچ کس را ندیده است، نمی‌داند چطور باید با دیگران حرف بزند. گاهی اوقات زهرا یا فاطمه و حتی کوچک‌تر به بزرگ‌تر می‌گوید، سر سفره فلان کار را بکن یا فلان کار را نکن؛ یعنی ادبی را که آموخته، به دیگری انتقال می‌دهد. مفهوم نهی از منکر، خیر خواهی برای دیگری. بارها شده است که یکیشان مشکلی داشته و دیگری به او کمک کرده است.

گاهی اوقات ما یک نهیب به بچه می‌زنیم و الآن لازم می‌بینیم که فعلاً پدر و مادر جلو نروند. من اوایل به زهرا اشاره می‌کردم که مثلا برو فاطمه را بغل کن، با این کار هم مفهوم محبت را به زهرا انتقال دادم و هم به این‌ها یاد دادم که چکار کنند. الآن مثلا فاطمه هم این کار را نسبت به خواهر کوچک ترش انجام می‌دهد، نه این که خیلی زیاد به بچه‌ها نهیب بزنیم، ولی می‌خواهم بگویم که ریزه‌کاری‌های زیادی وجود دارد. می‌داند که خواهری دارد، برادری دارد که پشتوانه او است. می‌داند که می‌تواند به او اعتماد کند. این سرمایه بسیار بزرگی برای بچه است.

من رفتم مرکز خدمات، رفتم و درد دلم را گفتم که همسر من طلبه است. یک سال و نیم درس حوزه را خواند و بعد بچه‌دار شد. دائما مرخصی فرزندآوری گرفت. فکر نمی‌کنم در حوزه هم کسی به این شکل مرخصی فرزندآوری بگیرد. تا همین الآن پرونده طلبگی دارد.

همسر شما کلا یک سال و نیم طلبه بوده است؟

آقای کریم‌زاده: یک سال حوزه خواهران درس خواندند و بعد از آن پرونده را انتقال دادند به جامعة الزهرا. در این مدت یک بار فرصت شد که چند واحد را بردارند و توانستند امتحانات را بدهند. این طلبه، مادری است که این همه زحمت می‌کشد. من به مرکز خدمات گفتم که اگر شما دستتان می‌رسد و می‌توانید کاری کنید، در جهت تشویق فرزندآوری و تشویق این مادر، حد اقل یک لوح تقدیر بدهید. یک چیزی بنویسید و به او بدهید. چیزی که دلش را خوش کند. این می شود حمایت معنوی.

فرض کنید شورای عالی انقلاب فرهنگی قانونی تصویب کند و به مادران دارای فرزند بالا، مدرک افتخاری بدهد. کجا است این مسائل؟ مگر آقا نمی‌گوید. کجا باید این چیزها را پیگیری کرد؟ در همین مرکز خدمات حوزه وقتی بچه به دنیا می‌آید، یک هزینه اولیه به عنوان هدیه داده می‌شود. این هدیه پول دو ماه پوشک بچه است. البته بنده از محدودیت های بودجه ای مرکز خدمات مطلعم و به خاطر همین عرض میکنم حمایت دولتی و قانونی نیاز است و نه فقط طلبه ها، بلکه همه مردم که فرزند زیاد دارند.

در مرکز خدمات حوزه، من پیشنهاد دادم که شما بیایید بگویید که ما حد اقل مدرک حوزوی سطح ۲ تشویقی را به این خانم می‌دهیم. این مادر برای تربیت فرزند چقدر باید اطلاعات کسب کند!؟ شما می‌توانید بیایید با فرزندان من مصاحبه کنید و عیار تربیت را بسنجید. او که نمی‌خواهد برود فلان شغل را با این مدرک تحصیلی دریافت کند. چطور وقتی فلان آقا فلان کار را می‌کند، مدال افتخار کشوری می‌گیرد. چطور دکترای افتخاری را به یک نفر می‌دهند. شما نمی‌توانید یک لیسانس افتخاری به همسر من بدهید!؟ یک مدرک افتخاری است؛ ولی سرش را بالا می‌گیرد که من اگر زحمت کشیدم، در این کشور به چشم آمد.

من این‌ها را نمی‌گویم که فردا اتفاقی برایم بیفتد. این‌ها اصلاً برای من مهم نیست. این دغدغه کشور است. از من گذشت، ولی به نفر بعدی که این کار را کرد برسید. من حتی در مورد خودم حرف نمی‌زنم. در مورد همسرم صحبت می‌کنم. مگر آقا نگفتند که فرزندآوری مجاهدت زنان است. همسر من ۸ سال است که دارد مجاهدت می‌کند. شما یک مجاهد را چطور تشویق می‌کنید، او را هم به همین ترتیب تشویق کنید. حتی یک لوح تقدیر به همسر من داده نشد.

باید چند سال بگذرد که یکی ما را ببیند، این مسئله به چشم او بیاید و مصاحبه‌ای با ما بگیرد. چرا باید در کشور این طور شود؟. واقعا این‌ها اذیت کننده است. زندگی کردن در خود تهران واقعا سخت است. ما داریم در حاشیه تهران زندگی می‌کنیم. در حاشیه تهران، شهریه اجاره ی طلاب (کمک هزینه ی اجاره‌ی مسکن) چقدر است و با مبلغ مثلا چهارصد و پانصد تومان آیا می شود منزلی اجاره کرد و چند درصد اجاره ی منزلش می شود؟ اگر طلبه بخواهد خانه‌اش را جابه‌جا کند و لازم باشد که چند میلیون بگذارد روی رهن خانه، از کجا بیاورد؟ من درسم را خواندم، زندگیم را کردم، دنبال کار مناسب گشتم؛ ولی هنوز کاری پیدا نکردم، هر چند که در بحث کار کمی سخت گیر هستم، اما این فقط مسئله من نیست. می‌بینم طلبه‌های دیگر را هم که بعضاً این مشکلات را دارند. ما چند هزار مسجد خالی داریم. چرا طلبه نمی‌رود در این مسجدها نماز بخواند؟ واقعا چرا نمی‌رود؟

آدم این‌ها را می‌بیند، دلش درد می‌گیرد. البته ما برای این‌ها بچه‌دار نشدیم. چون مصاحبه است و به نوعی بنده تریبون این قشر از افراد شده ام، این چیزها را عرض میکنم و برای دیگران هم می‌گویم. اصلاً خودم و خانواده‌ام به کنار، همسرم هم به کنار.

اخیرا دیدم که آستان قدس رضوی یک برنامه تشویقی گذاشته است. گفتند مادرانی که سه تا فرزند به بالا دارند، مدارک خود را بدهند و فلان تشویق برایشان وجود دارد، بعد از چند وقت پیام دادند که شما دعوت شدید به زیارت حرم رضوی. چند روز قرار است آن جا بمانید و هزینه اسکان برای شما رایگان است. در این حد توانشان رسیده است و خدا خیرشان بدهد. این تشویق‌ها خیلی خوب است که انجام شود. این همه بودجه دارد در کشور می‌رود. نمی‌خواهم بگویم که همه‌اش بیهوده صرف می‌شود، ولی حداقل یک بودجه فرهنگی برای این قضایا قرار داده شود. ما چقدر نهاد فرهنگی در کشور داریم. کو تشویق؟ کو حمایت؟. آیا من باید این‌ها را پشت تریبون بگویم؟ باید کمیته یا نهادی باشد که این‌ها را پیگیری کند.

آیا تا الان با انتقاد اقوام و آشنایان هم مواجه شدید؟ مثلاً بگویند این همه بچه چرا؟

آقای کریم‌زاده: وقتی فرزند اول ما به دنیا آمد، فاصله خیلی کمی بود؛ یعنی هنوز سال اول ازدواجمان تمام نشده بود. بعضی‌ها به خودمان می‌گفتند، بعضی‌ها به مادرمان و بعضی‌ها هم به مادر همسرم می‌گفتند که چرا این قدر زود بچه‌دار شدند؟. اگر کسی چیزی را قبول ندارد، نباید آن را نفی کند. این رفتار مناسبی نیست که در زندگی دیگران دخالت کنیم. سر زود بچه‌دار شدن، سر فاصله بین فرزندان و سر تعداد فرزندان با چنین حرف‌هایی مواجه بودیم.

در خصوص بحث اول یک سری صحبت‌ها را شنیدیم. در مورد بچه دوم می‌گفتند چرا این قدر فاصله بچه‌ها کم است و در مورد تعداد بچه‌ها می‌گفتند چرا این قدر زیاد و با فاصله کم. از فرزند چهارم به بعد این حرف‌ها خیلی کم شد، چون دیدند که این هدف در ذهن ما وجود دارد و حساب شده روی آن برنامه‌ریزی می‌کنیم. علاوه بر این فواید آن برایشان مشخص شد. به طور کلی این حرف‌ها به مرور کم شد، گرچه همین الآن هم گاهی وجود دارد. گاهی اوقات افراد به خودشان اجازه می‌دهند که در ریز زندگی دیگران دخالت کنند. شخصی به مادر همسرم گفته بود، بهشان بگو چرا اسم بچه را فلان اسم نمی‌گذارند. به طور کلی واکنش‌هایی که وجود داشت، سه دسته بودند. بعضی‌ها سکوت کردند و نظاره‌گر مسئله بودند. بعضی‌ها از همان اول شروع کردند به تشویق کردن که کار خوبی کردید هم در مورد زود بچه‌دار شدن، هم در مورد فاصله بین بچه‌ها و هم در خصوص تعدادشان. بعضی از همان اول شروع کردند به اظهار نظر در مورد تمام ابعاد قضیه انتقاد می‌کردند و به خودشان اجازه می‌دادند که در هر چیزی دخالت کنند و ذهن ما را خراب می‌کردند و به مادر من و مادر همسرم انتقال می‌دادند. آن‌ها خیلی از موارد را به ما نمی‌گفتند، چون می‌دانستند که ناراحت می‌شویم. گاهی اوقات این حرف‌ها به من و همسرم می‌رسید و اذیت می‌شدیم. این رفتارها واقعا ناپسند است.

بارها شده است که بعضی خانم ها رجوع کردند به همسرم و پرسیدند که فواید بچه زیاد چیست، سختی‌ها و آسانی‌های آن چیست. بالا و پایین این کار را پرسیدند و تصمیم مقتضی را گرفته‌اند. یادم هستم که یکی از دوستان هیئت محله بچه سومشان که به دنیا آمده بود، با چه لذتی این را بیان می‌کرد و دیگران هم می‌گفتند بارک الله و من دیدم که دارد این فرهنگ جا می‌افتد. این را از همان اول که بچه‌دار شدیم به همسرم هم بارها گفتم که شاید این کار خیلی سخت باشد، ولی شما این نگاه را داشته باش که به زودی الگوی این قصه‌خواهی شد و ما این را به عینه دیدیم. خیلی‌ها مخالف هستند، اشکالی ندارد، ما هم به نظر آن‌ها احترام می‌گذاریم. اگر دوست داشتند با هم بحث و گفتگو می‌کنیم و تجربه‌ها و دلایل را با هم تبادل می‌کنیم، اما از کسانی که موافق بودند یا آن‌ها که نظاره‌گر بودند که چه اتفاقی می‌افتد، خیلی‌ها جذب این مسئله شدند و وارد این قصه شده‌اند که ما هم باید کاری بکنیم.

سختی کار الآن برای منِ پدر و مادر است. اگر این سختی را تحمل کنم، هم دنیای بچه‌ام و هم آخرت خودم و بچه‌ام و هم دنیای خودم، لذت معنوی و لذت نشاط زندگی را به دست می‌آورم. خیلی از کسانی که بچه‌های زیاد دارند، هم زن و هم مرد در سنین بالاتر نشاط خوبی دارند. نوعی سرزندگی دارند و شاید کمی افتادگی داشته باشند، ولی امید به زندگیشان بالا است. دور و بر خود را شلوغ می‌بینند و لذت می‌برند از این‌ها. این‌ها فوایدی است که وجود دارد و نمی‌توانیم منکر آن شویم.

اگر به گذشته برگردید، هم چنان به داشتن تعداد بالای فرزند تمایل دارید؟

آقای کریم‌زاده: من اگر برگردم به دوران گذشته هم زودتر ازدواج می‌کنم و هم تعداد فرزندانم را بیش از این قرار خواهم داد. همین الآن هم دغدغه دارم که به تعداد بچه‌هایم اضافه شود. البته شرایط ما شرایط خاصی است و اگر بخواهیم بعد از این فرزند دیگری هم داشته باشیم، ممکن است مشکلاتی را ایجاد کند، اما هم خودم و هم همسرم دوست داریم به تعداد فرزندان اضافه کنیم.

متأسفانه در کشور ما هم از نظر فرهنگی و هم به جهت مسائل اقتصادی و ... سن ازدواج بالا رفته است. الحمدالله این مسئله در قشر مذهبی دارد پایین می‌آید، ولی در اقشار غیر مذهبی و در غالب افراد، می‌بینیم که سن ازدواج بالا رفته است و مفاسد و مشکلاتی را ایجاد کرده است. این یک وجه قضیه است. از آن طرف می‌بینیم که فرد بعد از ازدواج می‌گوید، حداقل سه چهار سال صبر کنیم، بعد بچه‌دار شویم. این هم یک مشکل است. در نظر بگیرید از این سبک زندگی و ازدواج چه تعداد فرزند می توانیم داشته باشیم نهایتا دو فرزند!!

به نظرم یکی از بزرگترین فوائد فرزند آوری زیاد، شکوفایی استعدادها و ظرفیت های پدر و مادر و فرزندان است؛ در تمام مراحل زندگی.

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر