واکنش یک جامعهشناس به قتل دختر اهوازی: صلح و دوستی گمشدهای توسط دولت به وجود آمده و موجب اضمحلال انسانیت شده است/ جامعه ایرانی سرشار از خشونت بین فردی شده است
تقی آزاد ارمکی جامعه شناس: این قتل و رفتار قاتل او موضوعی است که به لحاظ جامعهشناختی بسیار قابلتأمل است و نمیشود با یک تحلیل روانکاوانه که یک فرد روانی یک کنش رادیکال انجام داده است؛ آن را توجیه کنیم و یا بگوییم چون غیرت و ناموسش آسیبدیده یک واکنش دفاع از ناموس انجام داده است. اگر مساله ناموس بود چرا او پیشتر کاری را پیش نگرفته، شکایت نکرده است، چرا آن خانم درخواست طلاق نداده و فرار کرده است. چندین و چند چرا وجود دارد که قابلاعتنا است و نمیشود موضوع را به یک موضوع فردی، روانکاوانه محدود کرد و صرفاً در کانتکس ناموس و غیر ناموس به آن پرداخت. این موضوع نشانگر مجموعه مشکلات و حوادثی در ایران است که بستر چنین خشونتهایی را فراهم میکند.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ هفته گذشته سر بریده مونا حیدری در دستان شوهرش که در کوچه و خیابان گردانده می شد؛ علاوه بر ایجاد حس خشم نسبت به این عمل شنیع و ترحم به وضعیت دخترانی که جبر جغرافیایی، فرهنگی را به آنها تحمیل کرده که در ورای بحث کودک همسری و کودک مادری، آنها را مایملک مردان خانواده قرارداده و حتی اجازه سلب زندگیشان را هم به این افراد داده است؛ باردیگر موجب آشکار شدن دوگانه ای در جامعه بودیم. دوگانهای که در یک سوی آن مخالفان این جنایت قرار داشتند و در سوی دیگر آن جمعی با ادعای تلاش برای کشف علت این جنایت، خود را در جایگاه وکیل مدافع قاتل قرار داده و با دلسوزی؛ حق گرفتن حیات یک انسان دیگر را برای او و افراد مشابه موقعیت او مطرح میکردند.
در این راستاتقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به بررسی این روند پرداخت.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: آنچه دراینبین رخداده است، ابعاد متفاوتی دارد و صرف یک حادثه محسوب نمیشود؛ به عبارتی این قتل نشان از شکلگیری یک جریان و مجموعه وقایع در کشور دارد. وقتی به این اتفاق مینگریم اولین مساله قابلتأمل میزان خشونت موجود در این اتفاق است. حادثه قتل همراه با خشونت افراطی یا حتی میتوان گفت نهایت خشونت بوده است. پس در این اتفاق آن بخش چرخاندن سر مقتول درملأعام مساله مهمی است وگرنه متأسفانه جامعهایرانی سرشار از خشونت بین فردی شده است. مردم هیچکدام تحمل همدیگر را ندارند و کوچکترین حادثه واقعی میتواند ما را به نزاع بین فردی بکشاند. خانههای ما پر از آشوب، نزاع و درگیری و بزنوبکوب است؛ بین مردان وزنان، پسران و دختران، خواهران و برادران؛ و شاید یکی از معدود جوامعی باشیم که تا این حد خشونت در خانوادههایمان متمرکزشده است. بنابراین از این واقعه میتوان به بخشهای دیگری نیز نقب زد و شاید این حادثه بیانگر این باشد که کل فضای اجتماعی ما در حال آتش گرفتن و قتل و غارت است. البته چون در سایر بخشها خونریزی ندارد ما آن را نمیبینیم و در این اتفاق یا در این بخش چون خون هست و فردی با صدای بلند آن را اعلام میکند؛ متوجه آن میشویم.
او در ادامه افزود: خشونت را میتوان در سیاست و اقتصاد هم دنبال کرد و دید؛ صبح از خواب بیدار میشوید و میبینید قیمتها دو برابر شده است؛ این شرایط چیزی بهجز خشونت است؟ ده سال زحمت میکشی و مدرک تحصیلی میگیری بعد میبینی مدرکت به هیچ دردی نمیخورد، اینجاست که متوجه میشوی کار غلطی انجام دادهای؛ آیا این خشونت نیست؟ چون ما تصویر خاصی از خشونت داریم؛ سایر انواع خشونت را درک نمیکنیم.خشونت در جامعهایرانی در خانوادهها متمرکزشده است و همین موجب شده که همه درگیر باشند و نتیجه آنی و فوری چنین شرایطی این است که دیگرکسی هم به فکر دموکراسی خواهی و اصلاح امور نیست. اگر همه انواع خشونت خون داشت؛ میدیدیم که از بدن همه اعضای جامعه خون میچکد و انرژی و جانشان تخلیه میشود و روحشان آسیبدیده است. در چنین جامعهای کسی طلب دموکراسی و توسعه نمیکند. کسی فکر، ذهن، جسم و روحش راحت نیست که بتواند به این مباحث درست و مثبت بپردازد و تصمیم جمعی بگیرد. در چنین شرایطی همه به خودشان فکر میکنند و در راستای تخریب دیگران فعالیت میکنند. نوعی جدا افتادگی، تمایز و برخورد و فردگرایی افراطی شکلگرفته که دارد تمام سرمایه اجتماعی کشور را از بین میبرد.
آزاد ارمکی با اشاره به حجم خشونت موجود در قتل مونا حیدری؛ گفت: همانطور که پیشتر گفتم این قتل و رفتار قاتل او موضوعی است که به لحاظ جامعهشناختی بسیار قابلتأمل است و نمیشود با یک تحلیل روانکاوانه که یک فرد روانی یک کنش رادیکال انجام داده است؛ آن را توجیه کنیم و یا بگوییم چون غیرت و ناموسش آسیبدیده یک واکنش دفاع از ناموس انجام داده است. اگر مساله ناموس بود چرا او پیشتر کاری را پیش نگرفته، شکایت نکرده است، چرا آن خانم درخواست طلاق نداده و فرار کرده است.
چندین و چند چرا وجود دارد که قابلاعتنا است و نمیشود موضوع را به یک موضوع فردی، روانکاوانه محدود کرد و صرفاً در کانتکس ناموس و غیر ناموس به آن پرداخت. این موضوع نشانگر مجموعه مشکلات و حوادثی در ایران است که بستر چنین خشونتهایی را فراهم میکند. دراینبین اول کودکان، بعد دختران، زنان، فقرا ، قومیتها، اقلیتها، آن افرادی که صاحبان قدرت نیستند و در حاشیه قراردارند و بعد آنها که دغدغه آن را دارند؛ همه و همه در این مهلکه قراردادند و جمهوری اسلامی هم به سمت یکسانسازی با خشونتی بنیادین حرکت و در این راستا عمل میکند و هیچ نیرو، صدا، فرد، روحانی، عاقل و روشنفکری نیست که به میدان بیاید و در اقدامی به دنبال اصلاح این شرایط باشد. زیرا متأسفانه اینچنین افراد هم درگیر وضعیت موجود شدهاند.
او در پاسخ به سئوالی درباره نقش کنوانسیونهای بینالمللی مانند حمایت از حقوق کودکان، حقوق زنان و سایر موارد در ایران و نهادهایی که در راستای تحقق آنها شکل میگیرند؛ و میزان اثرگذاری آنها، تصریح کرد: یکی از راهحلها همین است که به حمایت از گروههای آسیبپذیر بازگردیم؛ اما این مساله بهراحتی امکانپذیر نیست و نیازمند نیرو، انرژی، فضا و خیلی موارد دیگر است. چه کسی قرار است این کار را بکند؛ مادران باید مدعی باشند؛ پدران باید دفاع از زنان بکنند؛ اما در جامعه ما گروههایی باید این کار را انجام دهند که در مهلکه آسیب و گرفتاری هستند و همانها هستند که در معرض فروریختن و خشونت هستند، بنابراین کاری را نمیتوانند پیش ببرند. حقوقدانان یا روحانیون و روشنفکران کشور باید بیایند و این موارد را اصلاح کنند اما خود این افراد هم مورد خشونت قرار میگیرند. جریان روشنفکر کشور بخواهد در این راستا گام بردارد متهم به بیدینی و غربزدگی میشود؛ روحانی بیاید این کار را کند، ضد ولایتفقیه میشود؛
استاد دانشگاه هم جلو بیاید که اخراج و منکوبش میکنند. همه درگیر شدهایم و بهجای آنکه سلاحهایمان را به سمت مقصرین بگیریم به سمت هم گرفتهایم و در صورت هم شلیک میکنیم. مرد زنش را میکشد؛ زن شوهرش را میکشد، مادر دخترش را میکشد، فرزند مادرش میکشد، همسایه، همسایه میکشد. وضعیت آشفتهای پیشآمده که نیاز به ارائه اندیشه و فکری دارد که مساله اصلی آن صلح و دوستی و احترام به دیگری(حتی دشمن) باشد. حقوق بشر، حقوق زنان و حقوق کودکان از همین معنا بیرون میآید؛ اگر این معنا را از آن حذف کنند آنها هم فرمالیته میشوند. ما به نفس روحانی و انسانی نیاز داریم که انسانها را کمک کند. در کشور ما انسانیت آسیبدیده است و به نام دین و شرع، نظام، سیاست، ضدیت با امریکا و اینگونه موارد هم دیگر را میزنیم و انسانیت را زیر سؤال میبریم.
این جامعهشناس در ادامه افزود: جمهوری اسلامی پر از چنین اقدامها و نهادهایی در حمایت از اقشار و بخشهای گوناگون جامعه است که هیچکدام هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند. وقتی فکر و نگاه مورداشاره وجود نداشته باشد؛ میآییم به نام حمایت از کودکان به مادران و پدران حمله میکنیم. یا به نام حمایت از زنان به مردان حمله میکنیم؛ یا بهقصد حمایت از اقلیتها به اکثریتها حمله میکنیم.
صلح و دوستی گمشدهای در دولت به وجود آمده و موجب اضمحلال انسانیت شده است و باید به آن بازگردیم. البته این بازگشت، ساختگی هم نمیتواند باشد؛ برای این کار باید انزجار از خشونت ایجاد شود. بعد از ایجاد این انزجار احتمالاً به دنبال راه نجات خواهیم رفت تا مانع از آتش گرفتن همه شویم.
او درباره تأکیداتی که برخی تحلیلگران و مسئولان قضایی بر نقش فضای مجازی در بروز این حوادث داشتهاند ؛گفت: فضای مجازی فقط موجب بیشتر دیده شدن این خبر شده است؛ آن را ایجاد که نکرده است. اگر بیغیرتی بوده،اگر بیناموسی بوده، اگر ازدواج نامناسب بوده، اگر حق کشی دختران بوده، بدون فضای مجازی هم بوده است. این دختر را فضای مجازی شوهر نداده بوده و آن پسر هم فضای مجازی تحریک نکرده، فضای مجازی فقط نشاندهنده این اتفاق بوده است. تلویزیون که اطلاعرسانی نمیکند؛ روزنامهها هم که قدرتش را ندارند؛بنابراین فضای مجازی آن را منتشر کرده است؛ عاملش که نبوده است. باید این توهم نسبت به فضای مجازی را دور بیندازید. ما سالیان سال مانند اعراب جاهلیت دخترانمان را میکشتیم؛ به زنانمان آسیب میرساندیم، پیرمردان را در خانه بدون آب و غذا میگذاشتیم؛ زنان پیر را اذیت میکردیم. همدیگر را اذیت میکردیم. مردان ایرانی، زنان ایرانی، دختران و پسران جامعه ما نسبت به هم خشونت نشان دادهاند و این مورد فقط نوع افراطی این اتفاقات است که در خیابان رخداده و مردم از آن اطلاع پیداکردهاند. همه این موارد جاری و ساری در خانوادهها و اقشار مختلف جامعه ماست.
آزاد ارمکی در پایان تصریح کرد: درباره آینده، فعلاً با شل کن و سفت کن پیش میرویم تا همه گُر بگیریم و در آن زمان که همه گر گرفتند به راهحلهای آن خواهیم اندیشید. الآن فضا جدی نیست؛ برخی گریه میکنند و برخی از چنین حوادثی خوشحال میشوند. ما جامعه گریان و خندان توأمان است. همه به دنبال خنده یا گریه همزمان نیستیم. اگر همه گریان بودیم، قانون اصلاح میکردیم و نمیگذاشتیم هیچ زنی بهواسطه شوهرش تحتفشار و ستم قرار بگیرد و اگر همه خندان بودیم باز قانون تغییر میدادیم که مثلاً زن حق بیرون رفتن نداشته باشد و به جامعه سنتی بازمیگشتیم. یک عده برای قاتل دلسوزی میکند و عدهای برای مقتول که در چنین دوگانگی مشکلات باقی میماند. مرگ بر این دوگانگی و دوگانه انگاری در کشور که فساد آن را هم در عرصه سیاسی دیدهایم. یک عده را میگیرند؛ عدهای خندانند، زلزله میآید، عدهای خندانند. این بیماری است که کشور ما به آن دچار شده و مرگ بر این دوگانگی که موجب شد عقلانیت و تأمل غایب شده و ما دچار مرگ پنهان اخلاق شویم و انسانیت دچار میرایی شده است.
منبع: اقتصاد نیوز