دروغ های ما اعتیادهای ماست
سعید نوروزی، روانشناس در یادداشتی به تحلیل فیلم «سهکام حبس» پرداخته است.
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ سعید نوروزی، روانشناس در یادداشتی در تحلیل فیلم «سهکام حبس» نوشت:
کشیدن یک پُک سیگاری، سیگار پُرشده از حشیش یا ماریجوانا، [در جمع] و حبسِ دود در سینه و ردّ کردن سیگاری به نفرِ بعدی را «یهکام حبس» گویند. این اصطلاح به صورت «دوکام حبس»، و «سهکام حبس» هم کاربرد دارد. «چکشیکردن» نام دیگر آن است. به همین ترتیب «یهکام چرخون»، «دوکام چرخون»، و «سهکام چرخون» هم اشاره به همین فرایند، البته با واژههای دیگر دارد.[1] اگر چه اصطلاح «سهکام حبس» در مصرف مواد و آن هم در مصرف ماریجوانا و حشیش کاربرد دارد و این فیلم هم در بارة اعتیاد است، امّا اصلاً موضوع فیلم با نام آن بنابر تعریفی که در بالا ذکر شد، مطابقت ندارد.
از نام این فیلم که بگذریم به محتوای آن میرسیم. فیلمی در بارة اعتیاد و پویاییهای آن. این فیلم اشاره بدان دارد که معتاد ناخواسته دیگران را وارد بازی خودش میکند. اینگونه بگوییم بهتر است که معتاوندان[2] در بیشتر موارد ناخواسته وارد داستان معتاد میشوند. اگرچه آنهایی که جذب افراد معتاد میشوند، خودشان دشواریهای دارند و خصایصی نظیر وابستگی، ترس، تمایزنایافتگی، و غیره در آنها زیاد است؛ امّا پس از تداوم رابطه با معتاد نه تنها این گرایشها تقویت میشود بلکه مشکلات جدیدتری هم پیدا میکنند.
در اینجا به نقش نسیم در تقویت فرایند اعتیادِ مجتبی میرسیم. او یک هموابسته[3] است. هموابسته کسی است که شرایط رفتارهای نابجا را برای دیگران فراهم کرده و از نیازهای خودش غفلت میکند و به نیازهای دیگری میپردازد. هموابسته مدام خودش را با رفتار فرد معتاد تطبیق میدهد، به عقاید دیگران و نیازهای آنها تمرکز فراوان دارد، از نیازها و خواستههای خودش بیخبر است و نمیداند چه چیزی را دوست دارد، و به رابطههایی وارد میشود که دیگران بدو نیازمندند. هموابسته حمایتهای نابجا دارد و بیشمسؤلیّتپذیریاش دیگران را مسؤلیتگریز میکند و فرصت تکرار خطا را به دیگران میدهد. به معنای دیگر هموابسته کسی است که حالش به حال دیگران وابسته است و تحت تأثیر رفتار دیگران قرار میگیرد. مجتبی خود را با مواد میسازد و نسیم خود را با مجتبی! بخوانید «میسازد».
«اعتیاد بیماری همسایه است!» هیچکس دوست ندارد خود را و نزدیکانش را نامزد اعتیاد بداند و بگونهای این وضعیت را از خود دور میداند، ولی در این فیلم دیدیم که خانمجلسهای هم که آموزههای مذهبی محکمی دارد فرزندش معتاد است و بنابر دلایلی که برای خودش درست است برای فرزندش – محسن – مواد تهیه کرده و شرایط مصرف را مهیا میکند. او و نسیم شبیه یکدیگرند. هر دو بنا بر ترس و پرهیز از بحران، شرایط مصرف و رفتار نابجا را در فرزند و همسرشان مهیا میکنند. این دو، «معتادانِ پنهان» این فیلم بودند که به چیز دیگری جز مواد اعتیاد داشتند و سعی میکردند چیزی را از
دیگران مخفی کنند و در این فیلم، سوای از نسیم و مجتبی، کم نبودند کسانی که سعی در پنهانسازی و دروغگویی داشتند از کارگر رختشویخانه بیمارستان بگیرید تا سرباز شیتیلبگیر، پزشک بیمارستان، و فریبا، پرستار بیمارستان.
نسیم لاپوشانی دارد، درخواست کمک ندارد، شرایط مصرف را مهیا میکند، بیشمسؤلیتپذیر است، از وقوع بحرانها جلوگیری میکند، موضعگیری ندارد، تحملش بالاست، و در یک کلام مدام «سَرِ پَنجه» است. ویژگیهایی که به ظاهر از نظر اکثر افراد جامعه از محاسن او شمرده میشوند ولی در حقیقت راههایی ناکارآمد برای مقابله با دشواریهایی است که با آنها روبروست. مجتبی هم به ظاهر برای تأمین مالی خانواده سراغ مواد رفته است ولی به دنبال میانبری برای زود رسیدن است. نسیم حمایتهای نابجا دارد و در میانة این بحرانها هم این حمایتها ادامه مییابد تا بدانجا که شرایط مصرف را برای مجتبی مهیا میکند. مواد برایش میفروشد، و ... . اینها هم اعتیاد است اما بدون مواد. نسیم خود را مسؤل کارهایی میدانست که به او دخلی نداشت. هم حامل مواد مجتبی بود و هم «جاجنسیِ» فریبای پرستار. ما آموختهایم که خدمات معتاوندان بیشتر برای حمایت از اعتیاد است و نه حمایت از معتاد. برای بهبودی اعتیاد را نباید حمایت کرد، معتاد را باید حمایت کرد، البته حمایت سالم.
مجتبی و نسیم در یک چیز مشترک بودند و آن انکار بود. هر دو در انکار بودند و سرشان گرم چیزی بود. اولویتباخته بودند و نیازهای اصلیشان را فراموش کرده بوند. پاداشجو بودند. مجتبی به دنبال پاداشهای فوری بود و درآمد یهویی و نسیم هم از بودن در کنار مجتبی پاداش میگرفت. خود را با مجتبی پر میکرد. جالب است که مجتبی خود را با مواد پر میکرد و نسیم خود را با مجتبی! هر دو وابستگیهایشان را از هم پنهان میکردند. نسیم از سیگار و مجتبی از مواد. هر دو رفتارشان را توجیه میکردند. نسیم برای رفع خستگی و مجتبی هم برای درامدزایی و البته انرژیافزایی. وقتی ازشان بپرسید که آیا تو معتاد به سیگار یا مواد هستی؟ در پاسخ میگویند نه! من وقتی خسته میشوم سیگار میکشم و من هم برای گذران زندگی و ایجاد رفاه خانواده به فروش مواد رو آوردهام! اعتیاد تنها بیماری است که شما را قانع میکند که هیچ مشکلی ندارید!
معتادان با مصرف مواد، کار درستی انجام میدهند، امّا به شیوة نادرست! کسب حال خوب، آرامش، انرژیافزایی، مدارا با شرایط دشوار، کسب قدرت و اعتماد به خود، و غیره؛ اینها انتظاراتی است که آنها از مواد دارند و کیست که به دنبال این جایزهها نیست؟ منتها معتادان به دنبال شیوههای نابجا، فوری، و میانبر برای تحقق جایزههای پیشگفته هستند که زود به آنها جواب بدهد چون ناشکیبایند و مسیر را برنمیتابند، به مقصد مینگرند؛ به فرایند اعتنایی ندارند، بلکه فراوردهجو هستند.
نسیم میخواهد خوب به نظر برسد و خودش از پس مشکلاتش بربیاید و تا آنجا که ممکن است باری بر دوش دیگران نباشد. حتّی از برادر خودش و برادر مجتبی هم کمک نمیگیرد. شانههایشان سنگین میشود و خستگی، مواد میطلبد و این چرخه ادامه دارد.
مجتبی پنهان از نسیم «کامفروشی» میکند و هر دو پنهان از یکدیگر از چیزی کام میگیرند. ما این فرایند را «راز» مینامیم؛ چیزی که در خانوادة اعتیاد رایج است. مصرف و فروش مواد چیزی نیست که بتوان آن را علنی کرد. این راز، خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد، پویائیهای خاصی ایجاد میکند و روابط را از خودانگیختگی خارج میسازد و به اصطلاح رابطهها «ششدونگ» نیست. راز به تدریج رشد میکند و در تاریکی بیشتر رشد میکند تا این که فوران میکند. وقتی راز رو میشود همه جا را فرا میگیرد بحران ایجاد میشود و رفتارهای پنهانی علنی میشود و دستوپای همه را میگیرد. نظیر فوران چاه فاضلاب در آشپزخانه! این فوران چاه نمادی مناسب برای توضیح وضعیّت رفتارهای پنهانی بود. نکته قابل ذکر این است که نسیم و مجتبی هر دو چیزی را از یکدیگر پنهان میکردند. این پنهانسازی اشاره بدان دارد که رفتاری را که احساس میکردند غیرمقبول است پنهان میکردند. در این فیلم فروش مواد، مصرف مواد، و مصرف سیگار از رفتارهایی بود که آنها از یکدیگر پنهان میکردند. رفتارهایی که احساس میکنیم باید آن را پنهان کنیم فقط در حیطة مصرف مواد نیست، نظیر رابطة فرازناشویی یا هر چیزی که فکر میکنیم دیگران نبایستی از آن باخبر شوند که مصادیق زیادی دارد. پس میتوان نتیجه گرفت هر آنچه که ما احساس میکنیم بایستی در بارهاش دروغ بگوئیم، آن از اعتیادهای ماست. میبینید که تعریف اعتیاد تغییر میکند و حول محور مواد اعتیادآور نمیچرخد. موضوعی که امروزه اعتیادشناسان به خصوص افراد مؤمن به آموزههای هموابستگی بدان توجه کردهاند. آن ویلسون شیف در کتاب «هموابستگی، برداشتهای نابجا و درمانهای نابجا» مینویسد:
«اعتیاد هر آنچیزی است که ما احساس میکنیم باید در بارة آن دروغ بگوییم. بنابر این هنگامی که ما دروغ میگوئیم، ما معتاد هستیم.»[1] ( اسکیان و معصومیان شرقی، 1400: 51)
همه در این فیلم دروغ میگفتند از نسیم و مجتبی و فریبا بگیر تا کارگر رختشویخانه و پزشک و خانمجلسهای و سرباز شیتیلبگیر.
ما در ایران در حیطة آسیبهای اجتماعی با فیلمهایی روبرو هستیم که قهرمانانش تا خرخره اسیر آسیبها هستند؛ امّا فیلمساز میتواند طنینی از امید، تغییر، بهبودی، و طرح ویژگیهای انسانی در بازیگران و فضای فیلم به تصویر بکشد. اعتیاد به اندازة کافی چرک هست، چه لزومی به استفاده از تمهیدات بصری برای چرکنماتر کردن فیلم داریم؟ آیا نمیشد عناصری از زنانگی بجا، گلدانی در خانه، خانهداری، سفرهای پاکیزه، یا .... در این فیلم گنجاند که بدانیم زنی در این خانه است که علاوه بر مشکلات مَنِشی، طنینی از زندگی و لطافت هم در خانه جریان دارد؟
اگر چه اعتیاد مصائب فراوانی به همراه خود دارد ولی در این فیلم، کارگردان – سامان سالور - خیلی اغراق کرده است. از هر آسیبی «چارنُخود» در این فیلم وجود دارد. فقر، اعتیاد، تعرض، بیکسی، و .... . به نظر میرسد در کنار این موضوعها بهتر است به نقش امیدآفرینی هم توجه داشت. سینماگران ما در تبیین و توصیف و به تصویردرآوردن اعتیاد و نقبزدن به زوایای پیدا و پنهان آسیبهای اجتماعی مهارت دارند، امّا در ایجاد فضای بهبودی، معرفی امکانات بهبودی، و مهمتر از همه خارج کردن اعتیاد از «پُک و پیک» نیاز به صرف وقت و پژوهش و دانشافزایی دارند. امید را نبایستی فراموش کرد.
اگرچه تنشویی مجتبی در آخر فیلم نمادی از شروعی مجدد و دستکشیدن از رفتارهای پیشین است و برداشتن خالکوبی هم به همین ترتیب اشاره به جهتگیری جدید در افکار نسیم دارد؛ امّا بهبودی و دستکشیدن از رفتار قدیم و در پیش گرفتن رفتارهای جدید بسیار دشوار است. رفتارهای مجتبی و نسیم به مثابه نوکِ قلّة یک کوه یخ است، یکنهم آن مشهود است و هشتنهم آن زیر آب است. دست برداشتن از مواد و رفتارهای هموابستهگون آسان است، اما حفظ این تغییر و تداوم آن دشوار و مهم است. ریشههای اعتیاد و هموابستگی یا به تعبیری «اجبار به تکرار» از کودکی با ماست و چیزی که سالها با ما بوده، نیازمند اقدام تدریجی و التیامیافتن از زخمها و جراحتهای درونی است که زمانبر است. نسیم در پایان فیلم تصمیم میگیرد برای برداشتن خالکوبی دستش اقدام کند. خالکوبیای که اشاره به عشق نسیم و مجتبی به یکدیگر دارد. باید از خود پرسید که نسیم چرا این تصمیم را گرفت؟ آیا نمادی از این است که از وابستگیاش به مجتبی رها شود؟ در ظاهر بله. نسیم در تلاش بود تا خانواده را حفظ کند. دست از پا خطا نمیکرد. با سختیهای زندگی کنار میآمد. کمخواسته بود. حمایتگر بود. مردانه تلاش میکرد! و غیره. بله اینهایی که برشمردیم جزو محاسن نسیم نبود، بلکه راههایی ناکارامد بود برای رفع بحران و ترسهای نسیم. برداشتن خالکوبی و نام مجتبی کمک نمیکند. او در زندگی با مجتبی مردانه تلاش کرد، امّا برای بهبودی بهتر است زنانگیاش را بپذیرد و خودش را دوست بدارد.
[1] - نوروزی جوینانی، سعید (1395). زبان حال (فرهنگ اصطلاحات معتادان)، انتشارات دانژه، 1395
[2] - معتاوندان اشاره به اعضای خانوادة معتادان دارد. این واژه برساختة فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و متشکل از معتاد و خویشاوندان است که به صورت یک کلمة معتاوندان (معتا + وندان) ساخته شده است. در این معنا معتاوند به معنای یکی از اطرافیان فرد معتاد است.
[3] - codependent
[4] - هموابستگی، برداشتهای نابجا و درمانهای نابجا، آن ویلسون شف، مترجمان: دکتر پرستو اسکیان، حسامالدین معصومیان شرقی، انتشارات بهجت، 1400