کد خبر: 155625
A
بررسی فیلم «سه کام حبس» اثری از سامان سالور

دروغ های ما اعتیادهای ماست

سعید نوروزی، روانشناس در یادداشتی به تحلیل فیلم «سه‌کام حبس» پرداخته است.

دروغ های ما اعتیادهای ماست

به گزارش سایت دیده‌بان ایران؛ سعید نوروزی، روانشناس در یادداشتی در تحلیل فیلم «سه‌کام حبس» نوشت:

کشیدن یک پُک سیگاری، سیگار پُرشده از حشیش یا ماری­جوانا، [در جمع] و حبسِ دود در سینه و ردّ کردن سیگاری به نفرِ بعدی را «یه­کام حبس» گویند. این اصطلاح به صورت «دوکام حبس»، و «سه­‌کام حبس» هم کاربرد دارد. «چکشی­کردن» نام دیگر آن است. به همین­ ترتیب «یه­کام چرخون»، «دوکام ­چرخون»، و «سه­کام چرخون» هم اشاره به همین فرایند، البته با واژه­های دیگر دارد.[1] اگر چه اصطلاح «سه­‌کام حبس» در مصرف مواد و آن هم در مصرف ماری­جوانا و حشیش کاربرد دارد و این فیلم هم در بارة اعتیاد است، امّا اصلاً موضوع فیلم با نام آن بنابر تعریفی که در بالا ذکر شد، مطابقت ندارد.

از نام این فیلم که بگذریم به محتوای آن می­رسیم. فیلمی در بارة اعتیاد و پویایی­های آن. این فیلم اشاره بدان دارد که معتاد ناخواسته دیگران را وارد بازی خودش می­کند. اینگونه بگوییم بهتر است که معتاوندان[2] در بیشتر موارد ناخواسته وارد داستان معتاد می­شوند. اگرچه آنهایی که جذب افراد معتاد می­شوند، خودشان دشواری­های دارند و خصایصی نظیر وابستگی، ترس، تمایزنایافتگی، و غیره در آنها زیاد است؛ امّا پس از تداوم رابطه با معتاد نه تنها این گرایش­ها تقویت می­شود بلکه مشکلات جدیدتری هم پیدا می­کنند.

در اینجا به نقش نسیم در تقویت فرایند اعتیادِ مجتبی می­رسیم. او یک هم­وابسته[3] است. هم­وابسته کسی است که شرایط رفتارهای نابجا را برای دیگران فراهم کرده و از نیازهای خودش غفلت می­کند و به نیازهای دیگری می­پردازد. هم­وابسته مدام خودش را با رفتار فرد معتاد تطبیق می­دهد، به عقاید دیگران و نیازهای آنها تمرکز فراوان دارد، از نیازها و خواسته­های خودش بی­خبر است و نمی­داند چه چیزی را دوست دارد، و به رابطه­هایی وارد می­شود که دیگران بدو نیازمندند. هم­وابسته حمایت­های نابجا دارد و بیش­مسؤلیّت­پذیری­اش دیگران را مسؤلیت­گریز می­کند و فرصت تکرار خطا را به دیگران می­دهد. به معنای دیگر هم­وابسته کسی است که حالش به حال دیگران وابسته است و تحت تأثیر رفتار دیگران قرار می­گیرد. مجتبی خود را با مواد می­سازد و نسیم خود را با مجتبی! بخوانید «می­سازد».

«اعتیاد بیماری همسایه است!» هیچکس دوست ندارد خود را و نزدیکانش را نامزد اعتیاد بداند و بگونه­ای این وضعیت را از خود دور می­داند، ولی در این فیلم دیدیم که خانم­جلسه­ای هم که آموزه­های مذهبی محکمی دارد فرزندش معتاد است و بنابر دلایلی که برای خودش درست است برای فرزندش – محسن – مواد تهیه کرده و شرایط مصرف را مهیا می­کند. او و نسیم شبیه یکدیگرند. هر دو بنا بر ترس و پرهیز از بحران، شرایط مصرف و رفتار نابجا را در فرزند و همسرشان مهیا می­کنند. این دو، «معتادانِ پنهان» این فیلم بودند که به چیز دیگری جز مواد اعتیاد داشتند و سعی می­کردند چیزی را از 

دیگران مخفی کنند و در این فیلم، سوای از نسیم و مجتبی، کم نبودند کسانی که سعی در پنهان­سازی و دروغگویی داشتند از کارگر رختشویخانه بیمارستان بگیرید تا سرباز شیتیل­بگیر، پزشک بیمارستان، و فریبا، پرستار بیمارستان.  

نسیم لاپوشانی دارد، درخواست کمک ندارد، شرایط مصرف را مهیا می­کند، بیش­مسؤلیت­پذیر است، از وقوع بحران­ها جلوگیری می­کند، موضع­گیری ندارد، تحملش بالاست، و در یک کلام مدام «سَرِ پَنجه» است. ویژگی­هایی که به ظاهر از نظر اکثر افراد جامعه از محاسن او شمرده می­شوند ولی در حقیقت راه­هایی ناکارآمد برای مقابله با دشواری­هایی است که با آنها روبروست. مجتبی هم به ظاهر برای تأمین مالی خانواده سراغ مواد رفته است ولی به دنبال میان­بری برای زود رسیدن است. نسیم حمایت­های نابجا دارد و در میانة این بحران­ها هم این حمایت­ها ادامه می­یابد تا بدانجا که شرایط مصرف را برای مجتبی مهیا می­کند. مواد برایش می­فروشد، و ... . اینها هم اعتیاد است اما بدون مواد. نسیم خود را مسؤل کارهایی می­دانست که به او دخلی نداشت. هم حامل مواد مجتبی بود و هم «جاجنسیِ» فریبای پرستار. ما آموخته­ایم که خدمات معتاوندان بیشتر برای حمایت از اعتیاد است و نه حمایت از معتاد. برای بهبودی اعتیاد را نباید حمایت کرد، معتاد را باید حمایت کرد، البته حمایت سالم.

مجتبی و نسیم در یک چیز مشترک بودند و آن انکار بود. هر دو در انکار بودند و سرشان گرم چیزی بود. اولویت­باخته بودند و نیازهای اصلیشان را فراموش کرده بوند. پاداش­جو بودند. مجتبی به دنبال پاداش­های فوری بود و درآمد یهویی و نسیم هم از بودن در کنار مجتبی پاداش می­گرفت. خود را با مجتبی پر می­کرد. جالب است که مجتبی خود را با مواد پر می­کرد و نسیم خود را با مجتبی! هر دو وابستگی­هایشان را از هم پنهان می­کردند. نسیم از سیگار و مجتبی از مواد. هر دو رفتارشان را توجیه می­کردند. نسیم برای رفع خستگی و مجتبی هم برای درامد­زایی و البته انرژی­افزایی. وقتی ازشان بپرسید که آیا تو معتاد به سیگار یا مواد هستی؟ در پاسخ می­گویند نه! من وقتی خسته می­شوم سیگار می­کشم و من هم برای گذران زندگی و ایجاد رفاه خانواده به فروش مواد رو آورده­ام! اعتیاد تنها بیماری است که شما را قانع می­کند که هیچ مشکلی ندارید!

معتادان با مصرف مواد، کار درستی انجام می­دهند، امّا به شیوة نادرست! کسب حال خوب، آرامش، انرژی­افزایی، مدارا با شرایط دشوار، کسب قدرت و اعتماد به خود، و غیره؛ اینها انتظاراتی است که آنها از مواد دارند و کیست که به دنبال این جایزه­ها نیست؟ منتها معتادان به دنبال شیوه­های نابجا، فوری، و میان­بر برای تحقق جایزه­های پیش­گفته هستند که زود به آنها جواب بدهد چون ناشکیبایند و مسیر را برنمی­تابند، به مقصد می­نگرند؛ به فرایند اعتنایی ندارند، بلکه فراورده­جو هستند.

نسیم می­خواهد خوب به نظر برسد و خودش از پس مشکلاتش بربیاید و تا آنجا که ممکن است باری بر دوش دیگران نباشد. حتّی از برادر خودش و برادر مجتبی هم کمک نمی­گیرد. شانه­هایشان سنگین می­شود و خستگی، مواد می­طلبد و این چرخه ادامه دارد.

مجتبی پنهان از نسیم «کام­فروشی» می­کند و هر دو پنهان از یکدیگر از چیزی کام می­گیرند. ما این فرایند را «راز» می­نامیم؛ چیزی که در خانوادة اعتیاد رایج است. مصرف و فروش مواد چیزی نیست که بتوان آن را علنی کرد. این راز، خانواده را تحت تأثیر قرار می­دهد، پویائی­های خاصی ایجاد می­کند و روابط را از خودانگیختگی خارج می­سازد و به اصطلاح رابطه­ها «شش­دونگ» نیست. راز به تدریج رشد می­کند و در تاریکی بیشتر رشد می­کند تا این که فوران می­کند. وقتی راز رو می­شود همه جا را فرا می­گیرد بحران ایجاد می­شود و رفتارهای پنهانی علنی می­شود و دست­و­پای همه را می­گیرد. نظیر فوران چاه فاضلاب در آشپزخانه! این فوران چاه نمادی مناسب برای توضیح وضعیّت رفتارهای پنهانی بود. نکته قابل ذکر این است که نسیم و مجتبی هر دو چیزی را از یکدیگر پنهان می­کردند. این پنهان­سازی اشاره بدان دارد که رفتاری را که احساس می­کردند غیرمقبول است پنهان می­کردند. در این فیلم فروش مواد، مصرف مواد، و مصرف سیگار از رفتارهایی بود که آنها از یکدیگر پنهان می­کردند. رفتارهایی که احساس می­کنیم باید آن را پنهان کنیم فقط در حیطة مصرف مواد نیست، نظیر رابطة فرازناشویی یا هر چیزی که فکر می­کنیم دیگران نبایستی از آن باخبر شوند که مصادیق زیادی دارد. پس می­توان نتیجه گرفت هر آنچه که ما احساس می­کنیم بایستی در باره­اش دروغ بگوئیم، آن از اعتیادهای ماست. می­بینید که تعریف اعتیاد تغییر می­کند و حول محور مواد اعتیادآور نمی­چرخد. موضوعی که امروزه اعتیادشناسان به خصوص افراد مؤمن به آموزه­های هم­وابستگی بدان توجه کرده­اند. آن ویلسون شیف در کتاب «هم­وابستگی، برداشت­های نابجا و درمان­های نابجا» می­نویسد:

«اعتیاد هر آن­چیزی است که ما احساس می­کنیم باید در بارة آن دروغ بگوییم. بنابر این هنگامی که ما دروغ می­گوئیم، ما معتاد هستیم.»[1] ( اسکیان و معصومیان شرقی، 1400: 51)

همه در این فیلم دروغ می­گفتند از نسیم و مجتبی و فریبا بگیر تا کارگر رختشویخانه و پزشک و خانم­جلسه­ای و سرباز شیتیل­بگیر.

ما در ایران در حیطة آسیب­های اجتماعی با فیلم­هایی روبرو هستیم که قهرمانانش تا خرخره اسیر آسیب­ها هستند؛ امّا فیلمساز می­تواند طنینی از امید، تغییر، بهبودی، و طرح ویژگی­های انسانی در بازیگران و فضای فیلم به تصویر بکشد. اعتیاد به اندازة کافی چرک هست، چه لزومی به استفاده از تمهیدات بصری برای چرک­نماتر کردن فیلم داریم؟ آیا نمی­شد عناصری از زنانگی بجا، گلدانی در خانه، خانه­داری، سفره­ای پاکیزه، یا .... در این فیلم گنجاند که بدانیم زنی در این خانه است که علاوه بر مشکلات مَنِشی، طنینی از زندگی و لطافت هم در خانه جریان دارد؟

اگر چه اعتیاد مصائب فراوانی به همراه خود دارد ولی در این فیلم، کارگردان – سامان سالور -  خیلی اغراق کرده است. از هر آسیبی «چارنُخود» در این فیلم وجود دارد. فقر، اعتیاد، تعرض، بی­کسی، و .... . به نظر می­رسد در کنار این موضوع­ها بهتر است به نقش امیدآفرینی هم توجه داشت. سینماگران ما در تبیین و توصیف و به تصویردرآوردن اعتیاد و نقب­زدن به زوایای پیدا و پنهان آسیب­های اجتماعی مهارت دارند، امّا در ایجاد فضای بهبودی، معرفی امکانات بهبودی، و مهم­تر از همه خارج کردن اعتیاد از «پُک و پیک» نیاز به صرف وقت و پژوهش و دانش­افزایی دارند. امید را نبایستی فراموش کرد.

اگرچه تن­شویی مجتبی در آخر فیلم نمادی از شروعی مجدد و دست­کشیدن از رفتارهای پیشین است و برداشتن خالکوبی هم به همین ترتیب اشاره به جهت­گیری جدید در افکار نسیم دارد؛ امّا بهبودی و دست­کشیدن از رفتار قدیم و در پیش گرفتن رفتارهای جدید بسیار دشوار است. رفتارهای مجتبی و نسیم به مثابه نوکِ قلّة یک کوه یخ است، یک­نهم آن مشهود است و هشت­نهم آن زیر آب است. دست برداشتن از مواد و رفتارهای هم­­وابسته­گون آسان است، اما حفظ این تغییر و تداوم آن دشوار و مهم است. ریشه­های اعتیاد و هم­وابستگی یا به تعبیری «اجبار به تکرار» از کودکی با ماست و چیزی که سالها با ما بوده، نیازمند اقدام تدریجی و التیام­یافتن از زخم­ها و جراحت­های درونی است که زمان­بر است. نسیم در پایان فیلم تصمیم می­گیرد برای برداشتن خالکوبی دستش اقدام کند. خالکوبی­ای که اشاره به عشق نسیم و مجتبی به یکدیگر دارد. باید از خود پرسید که نسیم چرا این تصمیم را گرفت؟ آیا نمادی از این است که از وابستگی­اش به مجتبی رها شود؟ در ظاهر بله. نسیم در تلاش بود تا خانواده را حفظ کند. دست از پا خطا نمی­کرد. با سختی­های زندگی کنار می­آمد. کم­خواسته بود. حمایت­گر بود. مردانه تلاش می­کرد! و غیره. بله اینهایی که برشمردیم جزو محاسن نسیم نبود، بلکه راه­هایی ناکارامد بود برای رفع بحران و ترس­های نسیم. برداشتن خالکوبی و نام مجتبی کمک نمی­کند. او در زندگی با مجتبی مردانه تلاش کرد، امّا برای بهبودی بهتر است زنانگی­اش را بپذیرد و خودش را دوست بدارد.

 


[1] - نوروزی جوینانی، سعید (1395). زبان حال (فرهنگ اصطلاحات معتادان)، انتشارات دانژه، 1395

[2] - معتاوندان اشاره به اعضای خانوادة معتادان دارد. این واژه برساختة فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و متشکل از معتاد و خویشاوندان است که به صورت یک کلمة معتاوندان (معتا + وندان) ساخته شده است. در این معنا معتاوند به معنای یکی از اطرافیان فرد معتاد است.

[3] - codependent

[4] - هم­وابستگی، برداشت­های نابجا و درمان­های نابجا، آن ویلسون شف، مترجمان: دکتر پرستو اسکیان، حسام­الدین معصومیان شرقی، انتشارات بهجت، 1400

 

 

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

اخبار مرتبط

ارسال نظر